
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۶۵
۱
گذشت فصل گل و رغبت چمن باقیست
وداع کرد شراب و خمار من باقیست
۲
برای جیب دریدن عزیز دارم دست
اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقیست
۳
ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی
سخن نمیشنوی ورنه صد سخن باقیست
۴
کفایت است دلیل بقای ناز و نیاز
فسانهای که ز شیرین و کوهکن باقیست
۵
شکست جام و حریفان شدند و مرد چراغ
ز سادگی دل من خوش که انجمن باقیست
۶
اگر روی به سفر غربت است و غم قدسی
وگر سفر نکنی محنت وطن باقیست
نظرات