
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۹۰
۱
تا آفت غم لازمه طبع شراب است
می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است
۲
چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت
آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است
۳
کفرست تهیکاسگی بادهپرستان
خالی چو شد از می قدحم، دیده پر آب است
۴
مرغی که برد نامه من ، صورت حالش
نقشیست که بر پنجه پرخون عقاب است
۵
اسباب تماشای جمال تو نگنجد
در خانه چشمی که به اندازه خواب است
۶
در بحر غمت گشت فنا هرکه نفس زد
این شیوه درین ورطه نه مخصوص حباب است
۷
قاصد چو برد نام تو سوزد دل ما را
پروانه ما از خبر شمع، کباب است
۸
نگرفت وطن در دل قدسی غم دنیا
این خانه نشد جغدنشین، گرچه خراب است
نظرات