قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۹۲

۱

جز وصال او دلم هرگز تمنایی نداشت

غیر سودایش دل شوریده سودایی نداشت

۲

عمرها شد ساغر نرگس چو جام ما تهی‌ست

مجلس‌آرای چمن هم دُرد مینایی نداشت

۳

عاقبت یوسف متاع حسن، سوی مصر برد

مشتری گویی به کنعان چشم بینایی نداشت

۴

در جبینش از چه رو امروز نور دیگرست؟

آفتاب امروز اگر رخ بر کف پایی نداشت

۵

دُرد نگذارم به جام لاله گر بر لب نهم

هرگز این میخانه چون من باده‌پیمایی نداشت

تصاویر و صوت

نظرات