قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۹۴

۱

مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست

شب مرا به دم صبح آشنایی نیست

۲

چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک

که می‌رسد شب و در خانه روشنایی نیست

۳

ز من برای چه رنجیده باز بر سر هیچ

بهانه‌جوی مرا گر سر جدایی نیست

۴

ز خون دیده مشو دامن مرا زاهد

که قید عشق بتان قید پارسایی نیست

۵

بقا کمند تو دارد ازآن حسد بردم

بر آن اسیر که در طالعش رهایی نیست

۶

ره گذار هوس بسته‌اند بر چمنم

گل بهار مرا رنگ بی‌وفایی نیست

۷

درین دیار ندیدیم جز دل قدسی

شکسته‌ای که نیازش به مومیایی نیست

تصاویر و صوت

نظرات