
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۹۵
۱
ز بوی او به دل غنچه ارمغانی هست
ز داغ من جگر لاله را نشانی هست
۲
به باغ رفتم و داغم چنان که پنداری
مرا به غنچه ز دلبستگی گمانی هست
۳
گریزم از نفس خلق وقت دلتنگی
که از نسیم، دل غنچه را زیانی هست
۴
نمانده در گرو سایه همای، سرم
ز من هنوز بر او حق استخوانی هست
۵
مباد حسرت تیغ ترا به خاک برم
برآر دست هنوزم که نیم جانی هست
۶
مخوان به کعبه برای زیارت سنگم
که بهر سجده من خاک آستانی هست
۷
ز کار خویش مگو زآنکه پیش کارشناس
چو غنچه هر گره کار را زبانی هست
۸
ز راز تنگدلان بیخبر نیم قدسی
که با دلم دل هر غنچه را زبانی هست
نظرات