قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۹۸

۱

آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است

چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است

۲

کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما

ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟

۳

بس که دایم حسرت تیر تو، راهم می‌زند

در میان دیده و دل لذت پیکان گم است

۴

همچو قدسی دور از آن آشوب جان، شام فراق

گریه‌ای دارم که در هر قطره‌اش طوفان گم است

تصاویر و صوت

نظرات