
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۹۹
۱
هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست
هنوز گونه زرد مرا غباری هست
۲
نمیزنم مژه بر یکدگر ز حیرانی
هنوز چشم مرا درد انتظاری هست
۳
حذر نکرد ز آهم سپهر و غافل از این
که در میانه این گرد هم سواری هست
۴
مرا چو حادثه مخصوص گشت دانستم
که روزگار مرا از من اعتباری هست
۵
ز دیده خون دلم جوش میزند امشب
مگر بر آن سر کو چشم اشکباری هست؟
۶
نصیب ما که درین گلشن آشیان داریم
اگرچه خرمن گل نیست، مشت خاری هست
۷
ز موج خیز محبت برون مرو قدسی
به خس گذار درین بحر اگر کناری هست
نظرات