
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۴ - تعریف نورباغ
۱
بهشت جاودانی نورباغ است
که این معموره را چشم و چراغ است
۲
چنارش دست بر دل میگذارد
دماغ ناز سرو و گل ندارد
۳
نباشد لاله را پیش گل آن حال
که پوشد از ته دل، جامه آل
۴
کف تاکش مگر مغز خود افشرد؟
که حسن پنجه خورشید را برد
۵
شکسن شاخ را دل کی دهد بار؟
هوا گو مومیایی را نگه دار
۶
نسیمش کز رطوبت نیست خالی
شکسته شیشه بیاعتدالی
۷
تعالی الله چه باغ دلپسندست
که از سروش قیماتها بلندست
۸
بود خاکش عبیر طره حور
ازین گلزار بادا چشم بد دور
نظرات
سید محسن
سید محسن