
سراج قمری
شمارهٔ ۳
۱
به باغ مردمی خاری نمانده ست
کرم را روزبازاری نمانده ست
۲
جهان خالی شد از مؤمن به یکبار
وزایمان، غیر گفتاری نمانده ست
۳
طبیعت شد به یکباره جفاکار
فلک را، با وفا، کاری نمانده ست
۴
دلا با تنگنای سینه می ساز
که الا سینه، دلداری نمانده ست
۵
به غم خوردن مرا یاری همی ده
که بیرون از تو، غمخواری نمانده ست
۶
بدین بیدادی اندک وفایان
تن اندرده، که بسیاری نمانده ست
تصاویر و صوت

نظرات