
عبدالقادر گیلانی
شمارهٔ ۱۷ - آرزو دارم
۱
روزنی جز زخم تیرش در سرای تن مباد
غیر داغ حسرتش تا بام آن روزن مباد
۲
عاشق روی بتان یا رب مبادا هیچکس
ورکسی عاشق شود یارا به سان من مباد
۳
کرده از تیرجفا هر لحظه چاکی در دلم
آنکه از خاریش هرگز چاک در دامن مباد
۴
مهرومه را روشنی از پرتو رخسار توست
بی رخت هرگز چراغ مهر ومه روشن مباد
۵
جنّت عاشق چو باشد بعد مردن کوی یار
مرغ جانم را جز آن دیوار و در مسکن مباد
۶
آرزو دارم که در عشقت تن بیمار من
خالی از افغان وزاری فارغ از شیون مباد
۷
تاج شاهی چون شود با خاک یکسان عاقبت
افسر محیی به جز خاکستر گلخن مباد
نظرات