عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی

شمارهٔ ۲۷ - دارم امید

۱

تا ابد یا رب ز تو من لطف‌ها دارم امید

از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید

۲

زیستم عمر بسی چون دشمنان‌، دشمن مگیر

بی‌وفایی کرده‌ام از تو وفا دارم امید

۳

هم فقیرم هم غریبم‌، بی‌کس و بیمار و زار

یک قدح زان شربت دار‌الشّفا دارم امید

۴

منتهای کار تو دانم چو آمرزیدن است

زان سبب من رحمت بی‌منتها دارم امید

۵

هرکسی امّید دارد از خدا و جز خدا

لیک عمری شد که از تو‌، من تو را دارم امید

۶

هم تو دیدی من چه‌ها کردم و پوشیدی ز لطف

هم تو می‌دانی که از تو من چرا دارم امید

۷

ذره ذره چون جدا گرداندم خاک لحد

بهرِ هر ذره ز تو فضل خدا دارم امید

۸

دمبدم بد گفته‌ام بد مانده‌ام بد کرده‌ام

با وجود این خطا‌ها من عطا دارم امید

۹

روشنی چشم من از گریه کم شد ای حبیب

این زمان از خاک کویت توتیا دارم امید

۱۰

محیی می‌گوید که خون من حبیب من بریخت

بعد از این کشتن از او من لطف‌ها دارم امید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ترنم تبسم
۱۳۹۹/۰۴/۲۹ - ۰۱:۱۲:۳۲
با سلام و احترام بسیار خوشنود شدم از آشنایی با این شاعر گرانقدر و اقرارم اینست که بر جان نشست این سروده شان
user_image
مسعود
۱۳۹۹/۰۶/۱۶ - ۰۴:۲۵:۳۸
ذلیل و خسته و زارم مدد یا شاه گیلانی اسیرنفس مگذارم مدد یا شاه گیلانیبه هر آنی به یک درد جدیدی زار و افگارم ز سوز سینه پر نارم مدد یا شاه گیلانینشان نفس و شیطانم نشان بی نشان دارم به نفس نفس مسپارم مدد یا شاه گیلانیز خجلت سر فکنده سر به خاک و خاک سر دارم عرق خجلانه می بارم مدد یا شاه گیلانیدسایسهای شیطانی چنان کرده است گمراهم گناهان را خریدارم مدد یا شاه گیلانییقین در جنت فردوس راهم نیست می ترسم که دوزخیان به تنگ آرم مدد یا شاه گیلانینه یادی از خدا دارم نه خوفی از عتاب آرم دل و جان سنگ آثارم مدد یا شاه گیلانیبه هر باری گناهانی ز نو آمد به سر بارم بسی بد فعل و بدکارم مدد یا شاه گیلانیزدم حلقه به درگاهت کمندت گشته زنارم ز قمری یاد می آرم مدد یا شاه گیلانی{ شربت من کووس حبکم والله یا عینی } تویی غوث و مدد کارم مدد یا شاه گیلانیچنان مخمور و حیرانم به دائم دیده خونبارم چو مست دیده هوشیارم مدد یا شاه گیلانیدسایسهای نفسانی بریده راه عقبایم چه غم باشد تویی یارم مدد یا شاه گیلانیز مکر و حیله ی نفسم نمانده راه فردوسم به سم او گرفتارم مدد یا شاه گیلانیهمی جاریست از دیده دو رود اشک گلنارم سراپا سیل خون بارم مدد یا شاه گیلانیاگرعاشق ، اگر فسق ، اگر درویش بدکارم ز گیلان نقشی آثارم مدد یا شاه گیلانیبه عثمان سینه ی عثمان چنان در تابش و تاب است نه تاب تاب او دارم مدد یا شاه گیلانی.1923 میلادی0000000000000000000" این شعر را حضرت شاه عثمان سراج الدین ثانی قدس روحه هفتاد سال پیش در مدح حضرتغوث گیلانی قدس سره سروده اند
user_image
ماهور آهنگری
۱۴۰۱/۰۵/۱۱ - ۱۸:۰۴:۱۹
آقای پیام عزیزی بخشهایی از این اثر را سروده اند و من بطور اتفاقی آنرا شنیده ام ولی مدتهاست بدنبال آن قطعه هستم. لطفا اگر عزیزی بدان دسترسی دارد منبع را منتشر کند. سپاسگزار