عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی

شمارهٔ ۵۳ - مکن از خواب بیدارم

۱

به خواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم

که من دور از درش امشب ز عمر خویش بیزارم

۲

خلاف‌ست اینکه می‌گویند باشد آرزو در دل

مرا در دل بود بد خوی و چندین آرزو دارم

۳

نه آخر عاشقان باری ز خوبان رحمتی بینند‌؟

تو هم رحمی بکن با من که در عشقت گرفتارم

۴

به روز وعده از هرجا که آوازی ز در آید

ز شادی بر‌جهم از جا که باز آمد ز در یارم

۵

به یاد مجلس عیش تو‌، برگ عشرتم این بس

که افتد لخت‌لختی خونِ دل از چشم خونبارم

۶

چه حال‌ست این که هرگه وعده وصلش رسد محیی

همان‌دم مانعی پیش آید از بخت نگونسار‌م

تصاویر و صوت

نظرات