
عبدالقادر گیلانی
شمارهٔ ۵۶ - همی خواهم کاو بینم
۱
دوچشم از بهر آن خواهم که در رخسار او بینم
وگر آن دولتم نبود در و دیوار او بینم
۲
کند جان در تنم آمد شد ویابد ضیاء چشمم
چوبالای بلند و شیو ه رفتار او بینم
۳
نخواهم دیده روشن که بر غیری فتد ناگه
همان بهتر که از نور رخش دیدار او بینم
۴
چو مجنون آهوی صحرا ازآن رو دوست میدارم
که با وی حالتی از نرگس بیمار او بینم
۵
ز رَشکِ آنکه خواندی ازسگانِ کوی خود محیی
همه کس سنگ کین بر کف پی آزار او بینم
نظرات