عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی

شمارهٔ ۶۷ - جمال یار

۱

ندارم گرچه آن دیده که بینم در جمال تو

نی‌ام نومید چون عمرم گذشت اندر خیال تو

۲

تو جنّت را به نیکان ده‌، منِ بد را به دوزخ بَر

که بس باشد مرا آنجا‌، تمنّای وصال تو

۳

من دیوانه در دوزخ به زنجیر تو خوش باشم

اگر یکبار پرسی تو‌، که مجنون چیست حال تو

۴

چو بوی عشق تو آید ز مغز استخوان من

نسوزاند مرا آتش‌، ز عشق آن جمال تو

۵

تو شربت‌های جنّت را‌، به ما تا کی دهی رضوان

نشد کم تشنگی ما را از این آب زلال تو

۶

میارا روی حورعین‌‌ که سرمستان آن حضرت

جمال حق همی‌بینند ز زلف و خط و خال تو

۷

مگر پرده براندازی ز پیش چشم مشتاقان

وگرنه کی توان دیدن‌، جمال با کمال تو

۸

به مالک گویم ای مالک‌، چنان الله خواهم گفت

که از الله من سوزد جهنم با سگال تو

۹

جگرهای کباب ما نگردد تا ابد سیراب

مگر ساقی شود ما را‌، خدای ذوالجلال تو

۱۰

به‌دوزخ گر ز من پرسی‌، که چونی محیی در آتش

شوم من تا ابد مست و کنم رقص از سؤال تو

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رسول
۱۴۰۰/۰۲/۰۲ - ۰۵:۱۶:۵۱
با سلام و احترامدر بیت چهارم بجای آنکه بسوزاند نوشته شود اشتباها نسوزاند نوشته شده است هم در کتاب ایشان و هم از نظر معنا و بسوزاند صحیح تر است