
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۱۸
۱
آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد
۲
آبی که خِضِر، حیات از او یافت
در میکده جو، که جام دارد
۳
سررشتهٔ جان، به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
۴
ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد
۵
بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
۶
نرگس همه شیوههای مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد
۷
ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح و شام دارد
۸
بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
۹
در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد
تصاویر و صوت













نظرات
حمیدرضا
سهیل قاسمی
رضا سامی
حسین،۱
رضا سامی
رضا
دیگر مپرس از من نشان
دکتر صحافیان
در سکوت
هادی علی زاده