
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۲۶
۱
جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد
۲
با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
۳
هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
۴
سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن
ای ساروان فروکَش کـاین ره کران ندارد
۵
چنگِ خمیده قامت میخوانَدَت به عشرت
بشنو که پندِ پیران هیچت زیان ندارد
۶
ای دل طریقِ رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حقِ او کس این گمان ندارد
۷
احوالِ گنجِ قارون کَایّام داد بر باد
در گوشِ دل فروخوان تا زر نهان ندارد
۸
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخِ سربریده بندِ زبان ندارد
۹
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
تصاویر و صوت










نظرات
ملیکا حقانی
امین کیخا
یداله اسدی ازدهزیرجهرم
شهرام حسن زاده
سامان
شهاب
محمد از ساری
بیژن
فرخ مردان
۷
ایرانی
ایرانی
ایرانی
رضا
مهدی قناعت پیشه
مهدی قناعت پیشه
مهدی قناعت پیشه
مهدی قناعت پیشه
مهدی قناعت پیشه
غلامحسین
غلامحسین
nabavar
بنده
برگ بی برگی
فرهاد قاسمی ، متخلص به شاهد
حسین
سیداحمد حسینی
ابو سعید
در سکوت
دکتر صحافیان
احسان ن
احسان ن
عبدالرحمن محمدی
س عبداللهی
یزدانپناه عسکری
بیقرار
سیروس شیخرباط