
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۲۷
۱
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
۲
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
۳
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد
۴
شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت
چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد
۵
دیدم و آن چشمِ دلْسیه که تو داری
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد
۶
رَطلِ گرانم ده ای مریدِ خرابات
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد
۷
خون خور و خامُش نشین که آن دلِ نازک
طاقتِ فریاد دادخواه ندارد
۸
گو برو و آستین به خونِ جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد
۹
نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت
کیست که او داغِ آن سیاه ندارد؟
۱۰
حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب
کافرِ عشق ای صنم گناه ندارد
تصاویر و صوت














نظرات
حمیدرضا
ُ
خسرو یاوری
امیر
چنگیز گهرویی
بابک
تردید
سهیل قاسمی
نادر..
فرخ مردان
رضا
تماشاگه راز
مهدی ابراهیمی
برگ بی برگی
علی فرجی
در سکوت
دکتر صحافیان
مهرداد
امیر رضایی