
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۲۹
۱
اگر نه باده غمِ دل ز یادِ ما بِبَرَد
نهیبِ حادثه بنیادِ ما ز جا بِبَرَد
۲
اگر نه عقل به مستی فروکَشَد لنگر
چگونه کَشتی از این وَرطِهٔ بلا ببرد
۳
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد
۴
گذار بر ظلمات است، خِضْرِ راهی کو؟
مباد کآتش محرومی آبِ ما ببرد
۵
دل ضعیفم از آن میکَشَد به طَرْفِ چمن
که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد
۶
طبیبِ عشق منم باده دِه که این معجون
فَراغت آرد و اندیشهٔ خطا ببرد
۷
بسوخت حافظ و کس حالِ او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
تصاویر و صوت
















نظرات
ف- شهیدی
حمیدرضا
رسته
حمیدرضا
رسته
محمد
کمال
جاوید مدرس اول رافض
جاوید مدرس اول رافض
سهیل قاسمی
نادر..
فرخ مردان
رضا
وحید کرمانی
ع.رهی
ع.رهی
برگ بی برگی
امیر
هیچ
بابک بامداد مهر
در سکوت
دکتر صحافیان