
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۴۰
۱
دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد
۲
یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد
۳
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دلِ سنگش اثر نکرد
۴
شوخی مکن که مرغِ دلِ بیقرارِ من
سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد
۵
هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من
کاری که کرد دیدهٔ من بی نظر نکرد
۶
من ایستاده تا کُنَمَش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد
تصاویر و صوت











نظرات
رضا
پاسخم همیشه یاد این روزها رو زنده نگه می داره.
ملیحه رجایی
شکوهی
یوسف
دوستدار
Kaveh
رضا
احسان
محسن
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
در سکوت
دکتر صحافیان
برگ بی برگی
ابراهیم م