
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۵۲
۱
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
۲
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
۳
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
۴
مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد
۵
دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد
۶
جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد
۷
حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد
تصاویر و صوت








نظرات
علیرضا موسوی
سهیل
مینا
ناشناس
یوسف یاسی
امین کیخا
شرح سرخی بر حافظ
پویا
شهریار۷۰
پاسخهایی بهتر و دقیقتر را پیرامون غزلهایی از این دست که ابهـــــام و سوال را در دل خوانندهی فرزانه و اهل تحقیق برجای میگذارد ، بیان دارد. باری امیدوارم شما دوست گرامی باری دیگر سخنان حسین آهی را پیرامون این غزل گوش داده و پس آن گاه به سخنان خود بازگشته و در صورت لزوم ، نظری تازه دهید. در پایان این نکته را نیز بگویم که سایر عزیزان میتوانند با به یاد داشتن شماره هر غزل بر مبنای تصحیح غنی-قزوینی ، از سایتهایی نظیر پهرست و راسخون و شبکه رادیویی فرهنگ ، جلسه یا جلسات این برنامه را دریافت نمایند.
حسن خردهگیر
روفیا
ساحل
پاسخ به پرسش شمادست به نوشتن می برم.حافظ بزرگواراین غزل رادرپیروی از اندیشه عرفاکه آفرینش را حرکتی ناشی ازعشق می دانندودرپای بندی برباوربزرگانی چون ابن عربی مبنی براینکه "اگرعشق نبودعالم ازوجودغیبی به وجودعینی درنمی آمد" سروده ودرآن به نقش عشق درآفرینش وسریان آن در تمام هستی اشاره فرموده است.دراین غزل نخست انوارزیبایی خداوندجلوه گری آغازکرده ودراثر حسن وزیبایی بی کرانش عشق پدیداروباپیدایش عشق کل هستی به وجودعینی درآمده وشعله عشق درآن جاری وساری شد. غیرت ناشی ازعشق خداوندی در تمام پهنه هستی محرمی جزآدم راشایسته ندیدوآتش عشق رادرجان وی شعله ورساخت. بیت سوم که موردپرسش می باشدبه دورقیب دیرینه ازنگاه عرفایعنی عقل وعشق وتقابل آندوپرداخته است. عارفان را باورآنست که عقل توانایی دریافت رموزعشق رانداردامااین عشق است که توان گشایش پیچیدگی های عقل راداشته ودرواقع تضادمیان عشق وعقل،تقابل نگرش اشراقی افلاطونی ومشایی ارسطویی است.دراین بیت عقل به توان وقدرت عشق وناتوانی خویش درشناخت واقف بوده ومی خواهد ازشعله فروزان وروشنگر عشق چراغی برافروخته وباتکیه برنورآن درمسیرشناخت راه خودرابیابد.ناتوانی عقل ازآنجاست که دایره ادراک عقل محدودبوده وتنها به ماهیت اشیاء پی می بردوچون خداوندبری ازماهیت است پس عقل را توان وابزاردرک خداوندنبوده وتنهاعاشقانند که باشهودعشق توان سلوک و راه یابی به درگاه آن یگانه رادارند. بنابراین عقل چاره ای جزتوسل به نورعشق نمی یابداماچون به واسطه بی بهره بودن ازعشق نامحرم شمرده می شودبرق غیرت خداوندی درخشیده و جهان را درمدارعشق قرارمی دهد.باسپاس ازهمه بزرگوارانی که راهنمای من خواهندشدوکوتاهی های مرادراین نوشته برخواهندشمرد.
روفیا
ساحل
روفیا
ساحل
پاسخ به پرسش شمادرباره متضادواژه هیولا بایستی بگویم چون معنی ماده وجسمانیت موردنظربوده شاید واژه روح مناسب بوده باشد و اینکه همه بزرگان چون جامی می اندیشیده اندیانه؟ بایستی بگویم که هر یک ازاین بزرگان نگرش خود را به جهان اطراف داشته وآن را با نگاه خود بیان کرده اند که بی گمان با آرای یکدیگر مشابهت ها وتضادهایی داشته اند.باسپاس ازشما ودیگردوستان گنجور که کوتاهی های مرابرخواهیدشمرد.
ساحل
روفیا
فرشید
ناشناس
پاسخ به سؤال سرکار خانم روفیای گرامی عقل را پایه و اساس رسیدن به عشق, و یا به عبارتی عشق را نقطه ی کمال و بالندگی عقل مرقوم فرمودند.پس فرجام "تضاد" چه شد؟!عقل و عشق همیشه در تضاد بودند و هستند. عقل بر پایه ادله و برهان حکم میکند و عشق بواسطه شور و اشتیاق اوج میگیرد.سخن از درماندگی عقل راندید. بله! عقل درنگ کرد. اما نه به دلیل عدم توانمندی اش. بلکه به دلیل آتشی که عشق صرفا بخاطر شور و هیجان افروخته بود. جایی که از ازل بواسطه تجلی حق پر از نور شده و همه چیز روشن است چه لزوم به اتش افروزیست؟!آتش افروزی کنایه از چیست...؟!بر هم زدن کنایه از چیست...؟! چراغ افروزی کنایه از چیست...؟!مگر روشن کردن چراغ غیر از راه نمایی و راه گشاییست؟!پیرو تعبیر جنابتان از عشق, که پیشتر عرض نمودیم پیداست که عقل قبل از عشق وجود داشته و اگر در ازل بجای عشق, عقل می آمد و آتش به همه عالم میزد (که البته این کار از عقل بدور است) چاره چه بود؟! عشقی وجود داشت تا چراغی برافروزد...؟!یا اگر هم وجود داشت چه کاری از دست عشقی که خود آتش افروز است برمیامد؟!اینجاست که توانمندی عقل و خرد نمایان شده تا از همان شعله ای که عشق بر افروخته چراغ برافروزد تا راه نما و راه گشا باشد اما باز برق تعصب شور و اشتیاق مجالش نمیدهد...!دل غم دیده ی ما بود که هم بر غم زد...!!!
Kazem Gharibi
ناشناس
روفیا
مهدی
مهدی عرفانی
غافل
مهناز ، س
بهنام
وحیده
کوروش ا.ا
خشایار
سارا
محمدعلی
مایکل
نادر
محمدعلی
مریم
همایون
پاسخ همه ی پرسشهای ممکن را یافت, پس در این گنجور دنبال چه هستید؟! بیایید رجوع کنیم به همان مراجع و زحمت دوستان زیادت نکنیم...! غزل حافظ لطافت دارد اما این لطافت هرگز بمعنای پیچیدگی نیست! بخدا که فکر و ذهن حافظ برای بیان موضوعات درگیر این همه وهم و خیال نبوده! چرا تا سخن از عشق و پرتو و تجلی می شود همه چیز را به مابعدالطبیعه ربط میدهید و به آسمان میبرید؟! چه خبر است در آسمان؟!جناب علیرضا موسوی!این همه شاخ و برگ و آب و تاب برای چیست؟! فرشتگانی که عشق نمیدانند لابد غیرت هم نمیدانند! مگر آنها نبودند که در بدو ورود بر آدم سجده کردند؟! چرا غیرت آوردند؟!ساحل گرامی!همه ی فرشتگان بر آدم سجده کردند الا ابلیس! سجده نکرد چون غیر از خالق کسی را لایق سجده ندانست. آیا این خرد نیست؟! پیداست که عقل در حد کمال بوده. نه کاستی داشته و نه نیازمند به چیزی. پس این همه مغلطه و سخنان قلمبه سلمبه برای چیست؟! دوست گرامی! پور سینا اگر مطلبی فرموده اند من باب آموزش بوده نه درباب غزل حافظ! چرا که این بزرگوار در فلسفه و حکمت ید طولایی داشته اند و شاگردانی بسیار.مانا باشید.
همایون
پاسخ- بلکه در قالب نظر, مطلبی بنویسم.برای درک بهتر موضوع یک بیت به عقب برمیگردیم. نخست بیت را درست بخوانیم؛جلوه ای کرد رخت-دید ملک- عشق نداشت عین آتش شد از این-غیرت-و بر آدم زد در این بیت که خطاب به انسان است میفرماید:خودی نشان دادی-ملک نگاه کرد-تعصبی نشان نداد. از این برخورد- غیرت و تعصب-آتشی شد و وجود انسان را فرا گرفت. در واقع تعصب و غیرت شکل گرفت و انسان تنها گزینه ای بود تا قربانی غیرت و تعصب شود. همان غیرت, همان تعصبی که نگزاشت انسان درست تصمیم بگیرد! عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد تقابل عقل با عشق یا تقابل خرد با تعصب در این بیت بخوبی محسوس است. عقل-همان پیر روزگار-خواست تا راهنما و راه گشای انسان شود, خواست تا آتش غیرت و تعصبی که دامن او را فرا گرفته بود فرو بنشاند. خواست تا راه درست را به او نشان دهد اما, چه انتظاری میتوان داشت از انسانی که بیشتر وابسته به لذات و هیجانات عشق و تعصب است تا متکی به قوه ی عقل؟! انسانی که خواسته یا ناخواسته غالبا عقل و خرد را قربانی عشق و تعصب می کند! اگر موضوع غیر از این باشد, یا به عقیده ی برخی اساتید مخاطب خالق باشد, با یک معادله ی چند مجهولی روبرو هستیم و دست به دامان مغلطه!نظری بود از بنده درباب پرسش سرکار خانم روفیا که البته جز خود غزل و مطالعه ی مستمر ابیات آن, مرجعی ندارد.
جویان
همایون
جویان
سمیرا تابش
نیکومنش
بابک بامداد مهر
مجتبی فتاحی
رضا
انسان کامل
شیرازی
یکی (ودیگر هیچ)
بنده
یکی (ودیگر هیچ)
کوروش روحانی
الهام
نوروز فولادی
مهدی
مسیحا
کاف دال
رامین
حسین
انسان کامل
مهدی ابراهیمی
دکتر محمدداودی
برگ بی برگی
..
علی
تنها خراسانی
عزیزی
ابوسعید
امیر
بندهی خدا
سمانه عزیزی
امین کیخا
nabavar
جهان بخش نصیری
ارسلان بزرگمهر
در سکوت
سیاوش حسنی
ناپیدا
ناپیدا
جواد نص رتی
دکتر صحافیان
نیمه پنهان ماه
یزدانپناه عسکری
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
حامی ع.ع.
محمد یرانی
باران
asall najm
یوسف شیردلپور
مسعود کلانتری