حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۱۵۵

۱

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

۲

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری

چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

۳

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس

ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

۴

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم

بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

۵

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست

کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

۶

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز

هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

۷

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ

که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 236
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 91
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 95
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 100
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 129
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۷۹
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۱۸
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۱۹۹
دیوان کهنه حافظ (از روی نسخه خطی نزدیک به زمان شاعر) به کوشش ایرج افشار - مولانا خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۷۶
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۱۹
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۱۵۳
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
پری ساتکنی عندلیب :
محمدرضا مومن نژاد :
مریم فقیهی کیا :
احسان حلاج :
سعدا مصلحی :
افسر آریا :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۷/۱۰ - ۱۳:۳۷:۴۸
از کینه چند واژه ی زیبا داریم یکی کینور kinwar به معنای منتقم و دیگر کینوری که انتقامجویی است سدیگر لغت بیشکین که حکیم نظامی بکار برده است و به معنای انتقام گرقتن بیش از اندازه است یعنی برابر دقیق واژه ی over-retaliation . تا اینجا که آمدیم بیشمهر را هم باید بنویسیم بیشمهری تا اندازه ای معنی ایثار میدهد .چون مهر یا میثر معنای پیمان هم میدهد .
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۰۹ - ۱۷:۵۰:۳۹
بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد چه نقش‌ها که ببازد چه حیله‌ها که بسازد به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد در آب چونک درآیی بر آسمان بگریزد ز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانت چو در مکانش بجویی به لامکان بگریزد کل این غزل حافظ چی میخواد بگه ؟میخواد بگه رها و ازاداندیش باش تا به وصال حقیقت نائل بشی ؟میخواد بگه :ترک دنیا هر که کرد از زهد خویشپیش امد پیش او دنیا و بیشیا میخواد بگه دست رو دست بگذار و هیچ کار نکن چون طرف یا روزگار خیلی بدقلقه ؟
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۰۹ - ۱۸:۰۱:۳۰
خوب مولانا خیلی خوب کاری کرد که اون همه با لطافت گفت منم خوب کاری کردم که اینجوری عامیانه حرف زدم شما هم خیلی خوب کاری کردید که منتقدانه نظرتونو گفتید منم دربارش فکر میکنم اگه نظرم عوض شد روش صحبت کردنمو عوض می کنم . بی هیچ تعصبی معلم گرامی .
user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۱۱/۱۰ - ۰۸:۰۶:۲۷
حقه به معنی ظرفیست که اشیا گرانبها در آن نگهداری میشود در بیت سه حافظ به زیبایی دهان را به حقه که دندانهای همچون مروارید در آن نگهداری میشود تشبیه کرده و نیزاز طرفی حقه یا فریب و نیشخند را پدید آورده که بسیار دلچسب و زیباست
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۱۰ - ۰۸:۱۵:۱۳
ادمین جان دستم به دامنت کامنت سومی رو بردار .مال یه صفحه دیگه س اشتباه شد . بنظر می اد دیوونه شدم دارم با خودم حرف میزنم . بعدش پنجمی رو بردار باشه . مرسی .
user_image
ساحل
۱۳۹۳/۱۱/۱۶ - ۱۰:۳۹:۵۸
سرکارخانم روفیابادرودبرشماودیگریاران گنجور، برداشت من ازاین سروده وبه ویژه لخت دوم بیت نخست"ور ازطلب بنشینم به کینه برخیزد"به گونه ای است که به استواری می توانم گفت،سروده ای است این سویی و چونی آن را نمی توان درآن سو جستجوکرد. بنابراین روی سخن او با دل داری زمینی است که بی وفایی پیشه نموده وسراینده او را به حال خودرها کرده وخودرا به دست سرنوشت سپرده و بی گمانم که دراین غزل درپی شناسانیدن راه رسیدن به حقیقت نبوده و نیزبیشتر با رای استاد ارجمند دکتر جلالیان در کتاب گرانسنگ "شرح جلالی برحافظ" هم پندارم که انگیزه او در این غزل نشان دادن توان خویش در سرایش وهنر نمایی ودر پیشواز سروده ای از فخرالدین عراقی بوده نه سوز دل وشدت عاشقی. باسپاس ازشما ودیگریاران گنجور که کاستی های برداشت مرا برشمرده وراهنمای من خواهیدبود در شناخت چونی این سروده.
user_image
میاحیان
۱۳۹۴/۰۳/۱۲ - ۱۳:۵۴:۰۵
با سلام در مصرع اول بیت دوم ره گذری درست است . رهگذر فاعل است .
user_image
فرهاد
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۰۵:۲۸:۱۴
مصرع چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد خیلی زیباستخیلی زیبا حقارت و ناچیزی عاشق پیش معشوق به گرد تشبیه شده و گریزپایی معشوق به باد
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۱۰ - ۱۹:۲۶:۴۵
والا هر وقت از خدا دور شدم بد جوری حالمو گرفته. شاید هم توهم دارم. ولی به کینه بر خیزد رو حس کردم بعضی وقتا.
user_image
پندار
۱۳۹۵/۰۲/۳۱ - ۱۷:۲۲:۵۸
این جناب اقای دکتر! گویی تمام معانی مستتر و اشکارای حافظ را می دانند، تا بحال نشنیده بودم کسی نام تخلصی حافظ را به پیامبر اسلام وصل نماید!مغلطه ها گویی پایانی ندارد!حافظ یعنی نگهبان و نگهدارنده می ...ربطش به اسلام چیست، خودآ می داند!خوش باشید
user_image
فرید
۱۳۹۶/۰۱/۲۶ - ۰۶:۱۱:۲۳
کنسرت دونوازی کمانچه استاد هابیل علی اف و تنبک همایون شجریان،سال1372.در این اجرا که فیلم آن نیز موجود است پس از آنکه استاد علی اف متوجه حضور استاد شجریان در بین حضار در سالن میشود از ایشان دعوت میکند که روی سن رفته و با هم به اجرای برنامه بپردازند که نهایتا استاد شجریان قبول دعوت میکند و آنگاه این غزل را در مایه سه گاه که رنگ و بوی آذری هم دارد فی البداهه با همراهی کمانچه جناب علی اف میخواند..
user_image
شیخ
۱۳۹۶/۰۵/۳۱ - ۰۷:۱۸:۲۳
پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
omid
۱۳۹۷/۰۲/۲۵ - ۱۶:۵۰:۵۹
این شعر با صدای زنده یاد بسطامی زیباییش دو چندان میشه..در اوج همایون با اون صدا..آدم حیرت میکنه یه مرد چطور اینقدر اوج میخونه..وجالب اینه که معمولا از اول شعر اوج نمیخونن..اما بسطامی مثل یک عقاب از همون اول با اوج شروع میکنه..روحش شاد که تکرار ناپذیر هست این اسطوره
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۳/۱۵ - ۲۰:۰۶:۰۵
اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزدوَر از طلب بنشینم به کینه برخیزدشاعرعاشق پیشه ی ما که درطول زندگانی پربارخویش عشق های مجازی وزمینی زیادی راتجربه کرده است طبیعتاً موردِ بی توجّهی ها نامهربانی هاوکم لطفی های زیادی نیزشده وبارهاشیشه ی نازک ِدل نازنین به سنگ جوروجفاشکسته است.بنظرمی رسداین غزل نیزکه واگویه ای ازشرح حال دل شاعراست درهمین راستا بوده باشد.فتنه: اختلاف رأی و نظر داشتن . 2 - گناه ورزی . 3 - (اِ.) آشوب . 4 - عذاب ، رنج . 5 - گناه . 6 - ستیزه ، خلاف . 7 - شگفتی . 8 - (اِمص .) دیوانگی .فتنه برانگیزد: آشوب برپاکند.وَرازطلب بنشینم: واگرازاو دست بردارممعنی بیت: اگربه دنبال او (معشوق) بروم ناسازگاری وستیزه جویی کند،آشوب برپاکند تا مرارنجیده خاطر کند واز دیدارش محروم سازد. واگرازجستجو منصرف شوم وازجستن دست بکشم اوبازآرام نمی نشیند وبه ستیز ودشمنی بامن برمی خیزد! خلاصه اینکه ازبداقبالی هرکاری انجام دهم به مذاق معشوق ناخوشآیند می آید وکاری می کندتامرا بیازارد ورنجیده خاطرسازد.ازثبات خودم این نکته خوش آمد که جوردرسرکوی توازپای طلب ننشستمو گر به رهگذری یک دَم از وفاداریچو گَرد در پی اش افتم چو باد بگریزدرهگذری: گذرگاهیمعنی بیت: واگربه گذرگاهی معشوق راببینم وازروی وفاداری وعشق ورزی، همچون گَردِ راه به دنبالش بیافتم چونان باد بگریزد تا مبادا که به دامنش بیاویزم.ندارم دستت ازدامن مگردر خاک وآن دَم همچوبرخاکم روانگردی بگیرد دامنت گردمو گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوسز حُقّه ی دهنش چون شکر فروریزدافسوس: سرزنش، اظهار تأسف از ناکامی.حُقّه: ایهام دارد: 1- جعبه ی کوچک مخصوص نگهداری جواهرات گرانبها،2- حیله و نیرنگ. 1-دهان معشوق به سبب اینکه دندانهای سپید ومروارید گونه ی اورا درخودجای داده به حُقّه تشبیه شده است.2- ازطرف دیگر چون معشوق درمقابل درخواست بوسه ی عاشق،باجمع کردن لبهاافسوس می گویددرظاهر بنظرمی رسد که قصد بوسه دادن دارد درحالی که اینگونه نیست ودرحقیقت این نیرنگ وحیله ی معشوق است. امّا همین افسوس گفتن معشوق نیزبرای عاشق که ازدهانش فرومی ریزد همچون شکرشیرین است.معنی بیت: من اگرازمعشوق درخواست نیم بوسه بکنم اوازحُقّه ی دهانش صدها افسوس درمخالفت بامن بیرون می ریزد که آن هم برای من همچون شکرشیرین است. بوسه بردُرج عقیق توحلال است مراکه به افسوس وجفا مُهروفانشکستممن آن فریب که در نرگس تو می‌بینمبس آب روی که با خاک ره برآمیزد"نرگس" استعاره ازچشم معشوق است.معنی بیت: من آن فتنه ونیرنگی که درچشمان تومی بینم آنقدراثربخش وویران کننده هست که می تواند آبروی خیلی ازعشّاق رابه خاک بریزد ودین ودل خیلی هارابرباددهد.مراچشمیست خوان افشان زچشم آن کمان ابروجهان بس فتنه خواهددیدازآن چشم وازآن ابروفراز و شیب بیابان عشق دام بلاستکجاست شیردلی کز بلا نپرهیزدفراز وشیب: پستی وبلندیمعنی بیت: تمام پستی وبلندی های طریق عشق،پُرازخطر ودام وبلاست. کجاست آن بیباک وشجاعی که ازبه دام افتادن وگرفتارشدن دربلا ومصیبت نهراسد وگام دراین طریق پُرآشوب گذارد؟ طریق عشق پُرآشوب وفتنه است ای دلبیافتدآنکه دراین راه باشتاب رودتو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده بازهزاربازی ازاین طُرفه‌تر برانگیزدشعبده باز: تردستی، نیرنگ باز.طرفه تر: شگفت انگیزتر.معنی بیت: ای دل، توآرزوی سلامتی وطول عم وشکیبایی داشته باش وازاین اتّفاقات(کم لطفی ونامهربانی معشوق) ناامید وسرخورده مباش چرخ شعبده باز ازاین بازیهازیادارد. اندوه به دل راه مده، هرلحظه اززندگانی آبستنِ حوادثی شگفت انگیزتراست. چه بسا در روزهای آینده ورق برگردد واوضاع وفق مراد تو رقم بخورد.دورگردون گر دو روزی بر مُراد مانرفتدائماً یکسان نباشدحال دوران غم مخوربر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظکه گر ستیزه کنی روزگار بستیزدستیزه: مقابله ونافرمانی، لج کردن وناسازگاری.این بیت نیزدارای نکته ای نغزوحافظانه ودرادامه ی بیت قبلی، تاکیدی دیگربر داشتن رضایت وهماهنگ بودن با اتّفاقات وحوادثِ پیرامونیست که آدمی رابه سعادت ورستگاری رهنمون می گردد.معنی بیت: ای حافظ سر برآستانه ی تسلیم بنه وراضی باش اگربرخلاف جریان وحوادثِ پیرامونی حرکت کنی وستیزه جویی پیشه سازی روزگارنیزباتوبه ستیز برمی خیزد وبی تردیدخوراک توجز خون دل چیزی بیشترنخواهدبود.بیا که هاتف میخانه دوش بامن گفتکه درمقام رضاباش وازقضامگریز
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۲ - ۱۸:۵۶:۲۵
مثل همیشه دوست همنام من آقا رضا بهترین و روان ترین تفسیر رو ارائه داد. فقط در مورد بیت "من آن فریب که در نرگس تو می‌بینمبس آب روی که با خاک ره برآمیزد" با توجه به اینکه کلمه نرگس به معنی چشم هم در بیت وجود داره میشه از آب رو معنی اشک هم برداشت کنیم و اینطور هم معنی کنیم: من این افسون و عشوه ای که از چشم تو میبینم، اشکهای زیادی رو از گونه ها جاری خواهد کرد و بر زمین خواهد ریخت.
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۱/۳۱ - ۰۲:۵۷:۰۵
اگر روم ز پی اش فتنه ها برانگیزدور از طلب بنشینم به کینه برخیزد عشق فتنه انگیز است و فتنه یعنی آشوب و بر هم زدنِ نظمی که انسان با چیدمانی از چیزهایِ این جهانی در ذهن برای خود ترتیب داده و برای هر یک از آنها تقدم و تأخری  قائل شده است، همسر و فرزندان، مقام و اعتبار و شهرت،  باور و اعتقادات، پول و املاک و اتومبیل از جمله این پارکِ خودساخته ذهنی هستند که اگر انسان در پیِ عشق یا خداوند برود، او فتنه ها بر انگیزد و آشوبی در این نظمِ ذهنی برپا  نموده و آنرا برهم خواهد زد، در مصراع دوم حافظ ادامه میدهد اما اگر طلب که در ذاتِ انسان است بنشیند و از پیِ عشق رفتن را بی خیال شود، آنگاه است که عشق به کینه برپا خیزد ، یعنی غیرتِ عشق یا خداوند بر نمی تابد که انسان چیزهایی از قبیلِ آنچه گفته شد را بجایِ خود در دل و مرکزش قرار داده و از آن پارکِ ذهنی طلبِ سعادتمندی داشته باشد، پس‌ خداوند یا زندگی دست بکار شده و آن چیدمان و نظم زندگی را بر هم می زند، یعنی به یکی یا چند تایی از آن داشته ها آسیب می زند یا آن را از انسان می گیرد تا او از این خوابِ ذهنی بیدار شود و زندگی یا اصلِ خود را طلب کند. و گر به رهگذری، یک دم از وفاداری چو گَرد در پِی اش افتم چو باد بگریزد حافظ ادامه میدهد حال ممکن است انسانی که نمی خواهد در هر دو صورتِ بیتِ قبل فتنه و آشوبی در این چیدمانِ ذهنیش بیفتد و می خواهد به هر نحوِ ممکن  داشته هایِ او سرِ جایِ خود باقی بماند فکر می کند که بصورتِ رهگذری و گذرا، یک دم یا لحظه ای و بنا بر وفایِ به عهدِ خود در الست ، همانندِ گردِ سبک و بی اراده در پیِ او افتاده و مدعیِ عاشقی گردد تا رفعِ تکلیف کرده باشد و از فتنه عشق نیز در امان بماند، حافظ می‌فرماید در اینصورت آن عشق یا زندگی همچون باد از چنین انسانی می‌گریزد زیرا او خود خیرالماکرین است و به این مکر و تدبیرِ آگاه است و پی افتادنِ با خلوص و بدونِ ترس از فتنه را می طلبد. وگر کنم طلبِ نیم بوسه، صد افسوس زِ حُقِّه دهنش چون شکر فرو ریزد در ادامه بیت قبل انسانی که بطورِ نصف و نیمه و بصورتِ رهگذری در پیِ عشق رفته است اکنون از حضرتش می خواهد که او نیز در پاداشِ این طلبِ ناقص، نیم بوسه ای او را مهمان کرده، تا حدودی رخ بنماید و دلش را کمی به عشق زنده کند، پس‌حافظ می‌فرماید چنین نیست و از دهانِ چون جعبه جواهرش که همواره دُر و الماس از آن بیرون می ریزد صدها افسوس فرو می ریزد که اگر انسان درست بنگرد افسوسی ست که از شکر شیرین تر است و اگر با تأمل آن را به گوشِ جان بشنود در می یابد که باید به تمامیت در پیِ او افتاده و از فتنه و آشوبش نیز هراسی به دل راه ندهد. من آن فریب که در نرگسِ تو می بینم بس آبِ روی که با خاکِ ره برآمیزد فریب در اینجا به معنیِ عشوه، اغوا و سِحر آمده، و نرگس استعاره از چشمِ معشوق یا دیدنِ جهان از منظرِ چشمِ خداوند است، در مصراع دوم آبِ روی کنایه ای ست از هُشیاریِ جسمی که نتیجه آن  ریا یا مصلحت اندیشی ست ، یعنی آبی که درونِ انسان جریان ندارد و فقط در سطح جاری ست و به همین دلیل است که انسان به تمامی در پیِ عشق نمی رود، خاکِ ره نمادِ اصلِ انسان است، بر آمیزد همان درآمیختن است که حافظ می توانست درآمیزد بسراید ، اما برآمیزد سروده یعنی ممزوج شده و سپس با هویتی جدید بر می خیزد، پس‌ حافظ در ادامه غزل می فرماید همین که انسان به رهگذری و دمی از رویِ وفای به الست طلبِ نیم بوسه ای از حضرتِ معشوق بکند نیز غنیمت است ، زیرا خداوند یا زندگی با ابزارِ سحر و شیوه چشمی که دارد چه بسیار آب روی و ریاهایی اینچنین را با خاکِ ره و اصلِ انسان درآمیخته و با تبدیل، عاشقی جدید از این درآمیختن بدست آمده، سر بلند کرده و بر می خیزد. فراز و شیبِ بیابانِ عشق دامِ بلاست کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد اما با تبدیلِ انسانی با آبِ روی به عاشقی دلسوخته بوسیله سِحر و فریبِ چشمِ زندگی کار تمام نشده و چنین عاشقی باید با عبور از بیابانِ عاشقی فراز و نشیب‌های بسیاری را که حافظ آنها را دامِ بلا می نامد پشتِ سر گذاشته و بسلامت از آنها عبور کند تا سرانجام به آستان و کویِ حضرتِ معشوق برسد.حافظ خود چنین تجربه ای را داشته است و از نشیبِ درس و مدرسه به فرازِ میخانه عاشقی نقلِ مکان نمود و اینچنین تحولی در اندیشه ،‌یعنی خطِ بطلان کشیدنِ بر باورهایِ تقلیدی و خرافاتِ ذهنی و آزمودنِ شرابِ عشق در مکتبِ میخانه دلِ شیر می خواهد که او بخوبی از پسِ آن برآمده و با دلاوری و پهلوانی از بلاهایی که تهدیدش می نمود پرهیز نکرد و هراسی به دل راه نداد، امروز می بینیم کسانی را که با وجودِ پی بردن به بطالتِ باورهای خود جرأت ِ دست کشیدن از اعتقاداتِ سیاسی خود را ندارند ، چه رسد به رهایی از خرافات و جعلیاتی که با آن هم هویت شده و از آنها طلبِ سعادتمندیِ ابدی می کنند، اما حافظ و مولانا و دیگر بزرگان شیردلیِ خود را به اثبات رسانیده ، خود و جهان را از برکاتِ این شهامت و جسارت بهرمند نموده و می نمایند. من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم/ اینم از عهدِ ازل حاصلِ فرجام افتاد از دیگر بلاهایی که در بیابانِ عشق انتظارِ عاشقان را می کشد غولِ بیابان یا راهنمایانِ دروغینی هستند که عشاق را به گمراهی و تباهی کشیده، به قعرِ و پستی هایی راهنما می گردند که گاه بیرون رفتن از آن تقریبا محال است. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/زنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز هزار بازی از این طُرفه تر برانگیزد پیش بینیِ حافظ بسیار تأمل برانگیز است، حافظ می‌فرماید اگر می خواهی شعبده بازی هایی بس شگفت آور را در آینده ببینی از خداوند عمری طولانی و چند صد ساله را طلب کن و صبوری کن تا ببینی این چرخِ شعبده باز هزاران بازی از این طرفه تر را بر می انگیزد، طرفه یعنی بدیع و نوآورانه تر ، برانگیزد دارای ایهام است که معنیِ دورِ آن برانگیخته شدن و تحتِ تاثیر قرار گرفتنِ انسانهایِ ساده دل از چنین طرفه و شعبده هایِ نو است. بر آستانه تسلیم سر بِنِه حافظ  که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد اما حافظ توصیه می کند با این طرفه و شعبده هایِ چرخِ هستی ستیزه مکن و بنا را بر تسلیم در آستانِ حضرتِ دوست بگذار، یعنی روزگار و گذشتِ زمان رازِ شعبده هایِ چرخ را برملا کرده و دستِ دغلکاران را رو خواهد کرد که اگر با خواست و مشیتِ خداوند ستیزه کنی، روزگار نیز با تو ستیزه خواهد کرد و رنج خواهی برد، پس‌ هم او که چنین شعبده هایی را طراحی نمود است در وقتِ خود اسرارش را نیز فاش خواهد نمود. گفت آسان گیر کارها کز رویِ طبع سخت می گیرد جهان بر مردمانِ سخت کوش    
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۹/۰۸/۱۵ - ۱۶:۵۵:۴۲
سال‌ها این غزل را می‌خواندم ولی منظور این بیت را نمی‌فهمیدم:و گر کنم طلب نیم‌ بوسه صد افسوسز حقۀ دهنش چون شکر فروریزدچون وقف و وصل‌ها را اشتباه متوجه شده بودم. فکر می‌کردم حافظ داره تأسف می‌خوره و این ترکیبِ «صد افسوس» از زبان حافظ است و نمی‌فهمیدم چه چیزی از حقۀ دهنش مثل شکر فرو می‌ریزد.تا این که آواز شوشتری استاد (که در این صفحه لینکش آورده شده به همراه ویولن زنده‌یاد بدیعی) را گوش کردم تازه متوجه شدم اشتباه می‌خوانده ام.در واقع «صد افسوس»، فاعلِ فعلِ «فروریزد» است.اگر از حقۀ دهنش، نیم‌بوسه بخواهم، صد افسوس مثل شکر فرو می‌ریزد. یعنی افسوس‌ها هستند که از دهانش خارج می‌شوند.توضیح جناب تاوتک در این صفحه در باره وجهِ شَبَهِ حقه، بسیار زیباست.
user_image
بابک بامداد مهر
۱۴۰۰/۰۴/۰۴ - ۰۱:۵۸:۵۱
بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ که گر  ستیزه کنی روزگار  بستیزد نتیجه گیری غزل و زاویه ی دیدحافظ دراین چندبیت ستیزه نکردن ودرگیرنشدن با روزگاراست.درمواردی پذیرفتن وتسلیم وسربرآستانه نهادن بر روزو شب عربده باخلق خدا کردن ترجیح دارد
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۰/۱۰/۰۳ - ۱۳:۲۴:۳۳
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست / کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد وقتی به این بیت از غزل حضرت رسیدم و چنان زیبا بود که چندین بار تکرار کردم تا در حافظه ام بماند ناخودآگاه یاد سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی و مدافعان حرم و‌ مدافعان سلامت افتادم شیردلان عاشق وطن ، عاشق خدا و خدمت به خلق خدا که در این دام بلا عاشقانه مشتاق خدمت به خلق خدا و شهادت و دیدار با خدا و اهل خدا بودند ،نام و‌ یادشان همیشه سبز و جاوید ،  بخصوص سردار سلیمانی عزیز که قهرمانی شیردل ، عاشق و مهربان بودند و در عین حال مقتدر ‌ و ترسناک برای دشمنان خدا و دین خدا امروز که دارم می نویسم نزدیک شدیم به سالگرد دوم آسمانی شدن این قهرمان که با شهادت به آرزویش رسید و شاد شدند و میلیون ها انسان را در ایران عزیز و دیگر کشورها متأثر کردند 
user_image
در سکوت
۱۴۰۰/۱۲/۲۶ - ۱۶:۵۵:۲۹
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
محمود علیصوفیان
۱۴۰۱/۱۰/۲۴ - ۰۱:۵۹:۴۲
شرحی بر غزل ۱۵۵ حضرت حافظ  گویا حافظ در این چند بیت غزل به مخاطب چنین عرضه میدارد از عشقی پاک که بدنبال ان باید سختی و ملالت ها ورنج هایی را تحمل کند گویا در این راه عشق راستین فتنه و جنجالی در راه هست که اگر عاشق هم نتواند برود وبنشیند شاید کینه ونفرت معشوق درپی خواهد داشت که شاعر بدان در همان بیت اول اشلرت نموده و...
user_image
دکتر صحافیان
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۰:۴۸:۲۱
اگر در پی معشوق شیرین بروم، غوغا به‌پا می‌شود(یا معشوق غوغا می‌کند) و اگر دست از شوق شیرینش بردارم به دشمنی برخیزد( کینه از حالات قهر معشوق، قهر و لطف ممزوج هستند)۲-حال که سودای وفاداری(خانلری: هواداری)، مرا چون گرد به دنبالش روان کرده است، او چون باد دور می‌شود.(تشنه‌تر شدم و تو دورتر می‌شدی)۳- اگر از آن نازنین بوسه کوتاهی هم بخواهم، از ظرف شیرین دهانش صد فسوس و ریشخند می‌ریزد.۴- آری! آن جادویی که در چشمان تو میبینم، آبروهای(ایهام:اشک) بسیاری برده است( رسوایی و عشق)۵- آری! پستی و بلندی بیابان عشق دامی پر بلاست، کجاست شیردلی که از آن نهراسد؟!۶-از خداوند عمر همراه با شکیبایی بخواه تا هزاران جادوی طرفه‌تر، از سرنوشت ببینی!(مقایسه جادوی معشوق با سرنوشت)۷- ای حافظ عاشق!در برابر معشوق سر تسلیم بسپار، اگر بستیزی، سرنوشت با تو به دشمنی برمی‌خیزد.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی