
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۵۵
۱
اگر روم ز پِیاش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
۲
و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِیاش افتم چو باد بُگْریزد
۳
و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد
۴
من آن فریب که در نرگسِ تو میبینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد
۵
فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
۶
تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفهتر برانگیزد
۷
بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد
تصاویر و صوت











نظرات
امین کیخا
روفیا
روفیا
تاوتک
روفیا
ساحل
میاحیان
فرهاد
ناشناس
پندار
فرید
شیخ
omid
رضا
رضا
برگ بی برگی
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
بابک بامداد مهر
Mahmood Shams
در سکوت
محمود علیصوفیان
دکتر صحافیان