
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۶
۱
خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت
به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
۲
نبود نقش دو عالم، که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت، نه این زمان انداخت
۳
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
۴
شراب خورده و خِوی کرده میروی به چمن
که آبِ روی تو آتش در ارغوان انداخت
۵
به بزمگاهِ چمن، دوش، مست، بگذشتم
چو از دهانِ توام غنچه در گُمان انداخت
۶
بنفشه طُرِّه مفتول خود گره میزد
صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
۷
ز شَرمِ آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دستِ صبا، خاک در دهان انداخت
۸
من از ورع، مِی و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
۹
کنون به آبِ مِی لعل، خرقه میشویم
نصیبهٔ ازل از خود نمیتوان انداخت
۱۰
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخششِ ازلش، در میِ مغان انداخت
۱۱
جهان به کامِ من اکنون شود که دورِ زمان
مرا به بندگیِ خواجهٔ جهان انداخت
تصاویر و صوت















نظرات
شادان کیوان
جاوید مدرس اول رافض
علیرضا پیشگو
هیوا میکایئلی
امین کیخا
سید حسین
سید حسین
میر ذبیح الله تاتار
رضا
مسلم فلاح
احمد۱۳۷۴
تماشاگه راز
۸
میثم
رضا س
دکتر صحافیان
محسن سعیدزاده
عبدالرضا
روشنا
روشنا
قلندر
رضا عباسی
در سکوت
رضا تبار
سفید
شقایق میرخواه
حمیدرضا
پاسخ به غزل رفیعالدین لنبانی به مطلع زیر سروده شده باشد: به سنبلی که عذارت بر ارغوان افگند هزار شور در این جان ناتوان افگند همینطور حدس میزنند حافظ در این غزل تحت تأثیر این غزل از کمال اسماعیل بوده باشد.
برگ بی برگی
جاوید مدرس اول رافض
فرهود