
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۶۰
۱
خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد
۲
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد
۳
روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد
۴
هُمای گو مَفِکَن سایهٔ شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد
۵
بیانِ شوق چه حاجت؟ که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
۶
هوایِ کویِ تو از سر نمیرود آری
غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد
۷
به سانِ سوسن اگر دَهزبان شود حافظ
چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد
تصاویر و صوت









نظرات
بزرگمهر وزیری
مهدی میرزارسول زاده
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
دکتر ترابی
روفیا
کیانوش پدرود
سعید
نریمان
فرخ مردان
روفیا
زبان بریده
نگار شرفی
رضا ساقی
تماشاگه راز
محسن
امیر حسین میدانی
فرهاد اکبرزاده
Honarpishe۸۴
در سکوت
دکتر صحافیان
علی باقریه
پاسخگوی زبردستی در این زمینه هستید: alibagerie@gmail.com
برگ بی برگی
حمید عرفان منش
حمید عرفان منش