
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۶۵
۱
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
۲
رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟
۳
مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
۴
خدا را محتسب ما را به فریادِ دَف و نِی بخش
که سازِ شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
۵
مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
۶
شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
۷
مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ
که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد
تصاویر و صوت







نظرات
ملیحه رجایی
کرم قلاوند
امین کیخا
علیرضا رنجبر
دکتر ترابی
شرح سرخی بر حافظ
ابراهیم
ستاره
میرزا
دواجی
سالک
کمال داودوند
میلادی رومی
کیا
حمیدرضا کیانی
سهیل قاسمی
رضا
پاسخ دندان شکنی به آنها بدهد ومی فرماید:روزی که من خَلق شدم سرنوشتِ من اینگونه رقم خورده که من عاشق و رند وآزاد باشم. رندی درتقدیرمن نوشته شده وبراساس ِ باورها واعتقاداتِ خودشما (متحجّران وخشک مغزان)روشن است که فرمان الهی که از ازل رقم بخورد کم و زیاد نمی شود.حافظ بهترازهمه می داند که اگر بازبانِ خودآنها وبامنطق ِ خودآنها حرف بزند زودتربه نتیجه می رسد و آنهازودتر شکست می خورند.عیبم مکن به رندی وبدنامی ای حکیمکاین بودسرنوشت زدیوان قسمتمخدا رامُحتسب ما را به فریادِ دف و می بخشکه سازِشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهد شددراین بیت حافظ طنز وطعنه رابرجسته تر وبی پرده ترازقبل، چاشنیِ سخن قرارمی دهد. شرع را که شدیداً درآن روزگاران،درانحصارِکامل ِیکسونگرانِ متعصّبِ تکفیریست وباموسیقی مخالفت می وَرزد، به ساز تشبیه کرده است!! وبدتر ازآن،طعنه ایست که به مُحتسب ومامورینی می زند که آمده اند تااو رابه جرم ِ گوش دادن به موسیقی دستگیرکنند ! اوازآنها می خواهد اورا به حُرمتِ آوازِ دَف ونی ببخشند!!! مُحتسب: ماموررسیدگی، مامورشرعی-حکومتی ِ اَمر به معروف ونهی ازمنکرمعنی بیت: باطنزوطعنه وتمسخرخطاب به محتسب می فرماید:ای محتسب تو را بخدا سوگند می دهم، به حُرمتِ ناله های دف و نی، ازخطاهای ما(عیش وعشرت وگوش دادن به موسیقی که ازنظرگاه شرع گناه محسوب می گردد) درگذر. ای محتسب نگران مباش، بااین عیش وعشرتِ اندکی که ما داریم به شریعت لطمه ای نخواهدخورد! سازشریعت با این ترانه و موسیقی ِما،ناکوک و بی قاعده و بی قانون نمی شود وخللی بر شریعت وارد نمی شود مارابه حال ِخودبگذارتابه عیشمان برسیم. مکن به حقارت نگاه درمن ِ مستکه آبروی شریعت بدین قَدَرنرود.!مَجالِ من همین باشد که پنهان مِهر او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شدمَجال : فرصت وحدودِ اختیار وتوانایی"کنار وبوس وآغوش" ازمنظرعرفانی، رازونیازوعشقبازی باآسودگیِ خاطر درجا وگوشه ای اَمن است.متاسّفانه باتوجّه به توضیحاتِ قبلی، گویا این امکان برای شاعر عزیز ما میسّرنیستمعنی بیت: بادرنظرگرفتن ِ شرایطِ بالا وتنگ شدن ِ عرصه بر روشنفکران، می فرماید: فرصت و قدرتِ من تا همین حد است که بصورتِ پنهانی (درخیال و خلوتِ ذهن) به معشوق ِ خویش عشق به وَرزم وبدینگونه بصورت ِخیالی به عشقبازی بااوبپردازم. زمانی که می دانم امکان ِ وصلت نیست ونعمتِ کناروبوس وآغوشش به من ِ نخواهد رسید چه چیزی دارم بگویم؟مقام اَمن ومی بی غش ورفیق شفیقگرت مدام میسّرشود زهی توفیق شرابِ لَعل و جای اَمن و یارمهربان ساقیدلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شدمعنی بیت: ای دل الان که شرابِ لَعل فام و جای راحت و آرام در اختیار داری و ساقی باتو مهر بان است ، دیگر چه می خواهی ؟ اگر اکنون روزگار خوشی نداشته باشی کی دیگرچنین فرصتی پیش خواهد آمد؟امّا مشکل حافظ شراب وجای اَمن وساقی ِ مهربان نیست! دردِ حافظ وصالِ یاراست. اگرهم تمامی مشکلات وموانعی که درشرح بیت های پیشین مطرح شد مرتفع گردد باز حافظ ناکام است ووقتی به کامیابی می رسد که به خودِ یاررسیده باشد.ساقی ومطرب ومی جمله مهیّاست ولیعیش بی یارمهیّانشودیارکجاست؟مشوی ای دیده نقش ِ غم ز لوح سینه ی حافظ که زخم ِ تیغ دلداراست ورنگِ خون نخواهد شدای چشم ِاشکبارمن،اینقدرگریه مکن تو می خواهی بابارش اشک، نقش ِ غم و اندوه راازسینه ی مجروح ِمن بشویی وپاک کنی، تلاش ِ بیهوده می کنی هرگز میّسرنخواهدشد،زیرااین زخم ِخونین از شمشیردلداراست و رنگِ خون بااشک پاک نمی شود.سوادِ دیده ی غمدیده ام به اشک مشویکه نقش ِ خال ِ تواَم هرگزازنظرنرود.
حاج علی محمد
سجاد اجاقی
Behzad Behzadi
مصطفی
مصطفی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
پاسخ ناامیدانه ای دریافت کرده است ؟ و یا این که دوست دارد گذشته ی خود را به روز رسانی نکند و در مقابل حال و آینده ی به ظاهر مسدود خود زانو بزند ؟ و یا شاید هم راغب نیست که خیالِ پریشان و رنگین خود را که از تنِ معشوق ساخته و پرداخته کرده است به نظمِ نمادینِ بدنِ او ببازد . ✓ آیا عاشق ترسِ این را دارد که فردیتِ برترِ معشوق را که در خیالات کِشدارِ خود ساخته است بعد از واقعیتِ زودگذرِ کنار و بوس و آغوش از دست بدهد ؟✓ آیا جهانی که عاشق با گذر از دالانِ خیال هایش کشف کرده است جذاب تر و دلفریب تر از دالانِ تنِ معشوق است تا آن جا که حاضر است با بیانِ «نخواهد شد» آینده را پیشاپیش مسدود ببیند و مسدود بخواهد ؟ــــــــ✓ آیا زیبایی این روایتِ کوتاه نشات گرفته از پرده نشینی عشق و عشق ورزی پنهانِ عاشق است که آن را از چنگ بازاری شدن ربوده است ؟ ـــــــــ❉ احمد آذرکمان . 12 فروردین 1398 . حسن آباد فشافویه
جعفر خشنود
برگ بی برگی
رضاآیت
سعید
افشین
در سکوت
مهدی هزاران
علیرضا ساعتچی
دکتر صحافیان