
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۷۰
۱
زاهدِ خلوتنشین، دوش به مِیخانه شد
از سرِ پیمان بِرَفت، با سرِ پیمانه شد
۲
صوفیِ مجلس که دی، جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
۳
شاهدِ عهدِ شباب، آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر، عاشق و دیوانه شد
۴
مُغْبَچهای میگذشت، راهزنِ دین و دل
در پِیِ آن آشنا، از همه بیگانه شد
۵
آتشِ رخسارِ گل، خرمنِ بلبل بسوخت
چهرهٔ خندانِ شمع، آفتِ پروانه شد
۶
گریهٔ شام و سحر، شُکر که ضایع نگشت
قطرهٔ بارانِ ما، گوهرِ یکدانه شد
۷
نرگسِ ساقی بِخوانْد، آیتِ افسونگری
حلقهٔ اورادِ ما، مجلسِ افسانه شد
۸
منزلِ حافظ کنون، بارگهِ پادشاست
دل بَرِ دلدار رفت، جان بَرِ جانانه شد
تصاویر و صوت








نظرات
رضا وحدت پژوه
ملیحه رجایی
علی جمشیدی
رامین
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
Shahryar
بهزاد علوی (باب)
روفیا
جلال
به شهریار
کسرا
محمدحسین
میمند
محمد
پاسخ به دوستی که دم از بودا و محمد ص با هم زدند باید بگم این مقایسه بسیار نادرست و اشتباه استبودا به اقرار همه دانشمندان دین آسمانی نداشته و دینش زمینی و متضمن شرک به خداوند متعال بوده و حال آنکه حضرت رسول ص آخرین پیامبر الهی و فرستاده خداوند متعال بوده و قبل از هر چیزی از شرک و کفر پرهیز داده و به توحید خداپرستی دعوت نمودهحال چگونه می توان ایشان را کنار بودای مشرک قرار داد!؟بهتر است قبل از سخن گفتن کمی اندیشه کنیم و به خاطر ژست های روشنفکرمآبانه به دام تکثر گرایی غیر منطقی و نامعقول نیفتیم!
روفیا
روفیا
جلال رجبی خاصوان
جاوید مدرس اول رافض
محمد
مرتضی
....
بابک چندم
....
....
سمانه ، م
دوستدار
روفیا
کمال
....
سمانه ، م
بابک چندم
بابک چندم
پاسخش به درازا میکشد و بنده نیز دست و بالم در پوست گردوست، چرا که مدتی است شادروان لپ تاپم به موت رفته و بنده با یک آیپد سر می کنم، آنچنانکه
پاسخی را که برای خانم سمانه در حال تدوین است چند هفته ایست که به اتمام نمی رسد!این خلاصه ای از رساله عقل و عشق سعدیست:"...بقدر وسع در خاطر این درویش می آید که عقل با چندین شرف که دارد نه راهست بلکه چراغ راهست، و اول راه ادب طریقت است و خاصیت چراغ آنست که بوجود آن راه را از چاه بدانند و نیک از بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند و چون آن دقایق را بدانست برین برود که شخص اگرچه چراغ دارد تا نرود به مقصد نرسد...نقلست از مشایخ معتبر که روندگان طریقت در سلوک بمقامی برسند که علم آنجا حجاب باشد، عقل و شرع این سخن بگزاف قبول کردندی تا بقرائن معلوم شد که علم عالت تحصیل مراداست نه مراد کلی. پس هر که بمجرد علم فرود آید و آنچه به علم حاصل می شود درنیابد همچنانست که به بیابان از کعبه بازمانده است...بدانکه مراد از علم ظاهر مکارم اخلاق است و صفای باطن که مردم نکوهیده اخلاق را صفای درون کمتر باشد و بحجاب کدورات نفسانی از جمال مشاهدات روحانی محروم. پس واجب آمد مرید طریقت را بوسیلت "علم ضروری" اخلاق حمیده حاصل کردن تا صفاء سینه میسر گردد، چون مدتی بر آید بامداد صفاء با خلوت و عزلت آشنایی گیرد و از صحبت خلق گریزان شود و در اثناء این حالت بوی گل معرفت دمیدن گیرد از ریاض قدس بطریق انس، چندانکه غلبات نسیمات فیض الهی مست شوقش گرداند و زمام اختیار از دست تصرفش بستاند.اول این مستی را حلاوت ذکر گویند و اثناء آنرا وجد خوانند و آخر آنرا که آخری ندارد عشق خوانند و حقیقت عشق بوی آشناییست و امید وصال و مراد را این مشغله از کمال معرفت محجوب می گرداند که نه راه معرفت بستست خیل خیال محبت بر ره نشستست. صاحبدلان نگویم که موجود نیست طلسم بلای عشق بر سر است و کشته بر سر گنج می اندازد......از تو می پرسم که آلت معرفت چیست؟ جوابم دهی که عقل و قیاس و قوت و حواس چه سود آنگه که قاصد مقصود در منزل اول بوی بهار وجد از دست می برد و عقل و ادراک و قیاس و حواس سرگردان می شود...حیرت از آنجا خاست که مکاشفت بی وجد نمی شود، و وجد از ادراک مشغول می کند، سبب اینست و موجب همینست...پایان بیابان معرفت که داند که روندهء این راه را در هر قدمی قدحی بدهند. و مستی تنگ شراب ضعیف احتمال در قدم اول بیک قدح مست و بیهوش می گرداند و طاقت شراب زلال محبت نمی آرند و بوجد از حضور غایب می گردند و در تیه حیرت می مانند و بیابان به پایان نمی رساند....ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز--کان سوخته را جان شد و آواز نیامداین مدعیان در طلبش بی خبرانند--کان را که خبری شد خبری باز نیامد....."بگذریم که تنی از دوستان گنجوری میان خودشان به توافق رسیدند که سعدی نه تنها عارف نبوده که حتی مقام پیر را هم نداشته! هم الان نیز جنابی در مورد حافظ در حاشیه ای دیگر به همین نتیجه رسیده اند...--دوست عزیز،جالب نیست که بسیاری بسیار با استناد به وجودی فرامادی (عقل را گویم)، که همانرا هم دقیقاً نمی شناسند، همواره بر قادر و مطلق بودن آن و جهان مادی، و نبود وجودی دیگر ورای آن پافشاری می کنند؟شما خود صاحب عقلی، از عقل خود بخواه تا شرح و وصفی کامل از خویشتن را برایت ارائه دهد.اگر هر دو درماندید و آنچه پیشتر آمد اکتفا نکرد، امر بفرمایی معجونی دیگر برایت سرهم می کنم...سرت شاد و دلت خوش باد جاویدنوروز بر همگان خجسته باد
بابک چندم
سمانه ، م
سمانه ، م
حمید رضا
روفیا
سمانه ، م
رضا
حمید
میم الف
میم الف
علیرضا م.
ناشناس
نادر..
nabavar
nabavar
بهزاد
جاوید مدرس اول رافض
جاوید مدرس اول رافض
مسیب شاپوری
فرید
فریدالدین پوررحیم
شهرام لقایی
جلال
سعید
برگ بی برگی
پوریا خاکسار جلالی
در سکوت
polaris '
دکتر صحافیان
فاطمه یاوری
چیذر
سانیا سهرابی
علی مهدوی تبار