
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۷۷
۱
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
۲
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
۳
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که دوست خود روشِ بندهپروری داند
۴
غلامِ همّتِ آن رندِ عافیتسوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
۵
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
۶
بباختم دلِ دیوانه و ندانستم
که آدمیبچهای، شیوهٔ پری داند
۷
هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
۸
مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا
که قدرِ گوهرِ یکدانه جوهری داند
۹
به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
۱۰
ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه
که لطفِ طبع و سخن گفتنِ دَری داند
تصاویر و صوت








نظرات
رضا
ایمان
سعید
اردشیر
امین کیخا
سعید
سعید
امیر
نویده
ناشناس
روفیا
روفیا
روفیا
علی حق شناس جاریانی
حافظ پرست
ناشناس
ناشناس
ناشناس
ناشناس
لیلا
سعید
روفیا
مهناز ، س
گمنام
گمنام
مهناز ، س
بابک چندم
پاسخ آوردند که با استناد به لغتنامه آقای فره وشی که آنرا بر گرفته از فارسی دری می دانند اینگونه استفاده می کنند...در نبود لغتنامه آقای فره وشی در دسترس و ندانستن مستندات ایشان، بنده هم پیگیری دیگری نکردم...اما درمانده ام که این "مانا باشید" که شما و تنی دیگر می آورید به چه معنی است؟آیا یعنی که مانند و نظیر باشید؟ و یا معنی و معنا باشید؟
گمنام
گمنام
علی رحیمی
ایمان
طاهر غفاری
علی
رسلان آزرمی
فرخ مردان
رنگارنگ
رضا
جعفر نیکومنش
دیده بان
دیده بان
بهزاد پاکروح
نگار شرفی
غلامحسین آتشی
جاوید مدرس اول رافض
علیرضا شجاع زاده
حسن دلیر
فروغ-الف
شیرین
محسن سعیدزاده
داریوش
بهنام یعقوبی
محمود عقیقی
سیدمحسن سعیدزاده
معین
بهنام
یه بنده خدا
مسلم نوازنی
در سکوت
سید حسین اخوان بهابادی
پاسخ سوال بالا دربارهی نقطهی اشتراک برافروختن چهره و آیینه سازی : آینه ساز که آینه سازد و برای برافروختن چهره هم آینه لازم است تا خود را در آن ببیند و بر آرایش و زیبایی خود بیفزاید پس شاعر گویا می گوید نه هرکه با آینه خود را جذاب کند دلبری و عاشقی میداند و نه کسی که خود آینه را هم می سازد حتماً راه و روش اسکندری میداند.
برگ بی برگی
دکتر صحافیان
سید حسین اخوان بهابادی