
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۹
۱
ای نسیمِ سحر آرامگَهِ یار کجاست؟
منزلِ آن مَهِ عاشقکُشِ عَیّار کجاست؟
۲
شبِ تار است و رَهِ وادیِ اَیمَن در پیش
آتشِ طور کجا موعدِ دیدار کجاست؟
۳
هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟
۴
آنکس است اهلِ بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی مَحرمِ اسرار کجاست؟
۵
هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و مَلامتگرِ بیکار کجاست؟
۶
باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش
کاین دلِ غمزده سرگشته گرفتار کجاست؟
۷
عقل دیوانه شد آن سلسلهٔ مُشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت ابرویِ دلدار کجاست؟
۸
ساقی و مُطرب و مِی جمله مُهَیاست ولی
عیش بییار مُهیّا نشود یار کجاست؟
۹
حافظ از بادِ خزان در چمنِ دَهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما گُلِ بیخار کجاست؟
تصاویر و صوت
















نظرات
خسرو یاوری
مارال
م . اشراق
سپهر احمدی
جهانگیر
تردید
جی ۷
سراج
بیبسواد
سلام
محمد
میر ذبیح الله تاتار
بی باک
Vijay
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
Vijay
روفیا
پاسخ گو خواهم بود. باور کنید وقتی از خواندن و ادراک و احساس قطعه ای از ادبیات پارسی لذت می برم باخود فکر می کنم ای کاش می شد آدم ها با فرهنگ ها و زبان های دیگر با ادبیات ما آشنا می شدند و می دیدند که ما چه مردمی بودیم و هستیم و چه گنجینه ای از شناخت و معرفت داریم! ای کاش می شد این گنجینه را با آن ها به اشتراک گذاشت! افسوس که نمی خواهند! دریغ که این گنج راستین را رها کرده مانند کودکان بر سر بتن و فلز و سنگ و نفت می جنگند...
Vijay
روفیا
محمد تقی زاده
فواد
امیر حسن ناجیان
فرخ مردان
پدرام
روفیا
رنگارنگ
روفیا
روفیا
روفیا
دکتر ترابی
دکتر ترابی
روفیا
رضا
مزدک
گمنام
سید جواد
دکتر محمد ادیب نیا
عباسی - فسا
تماشاگه راز
صالح
ناصر
محمد حسن
دکتر صحافیان
برگ بی برگی
پاسخ این است که؛ " یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد". حافظ از بادِ خزان در چمنِ دهر مرنج فکرِ معقول بفرما، گُلِ بی خار کجاست؟ اما حافظ
پاسخی دیگر نیز برای چنین سؤالی دارد و اینکه مگر عیشِ ذکر شده پیوسته و مُدام است که نشانیِ یار را جستجو می کنی؟ شک نکنید که چنین عیشی دوام نخواهد یافت چرا که در این چمنِ دهر بادِ خزانی هم وجود دارد که بهار را به خزان مبدل می کند و عاشق باید بارِ دیگر با سعی و کوششِ مداوم ملزوماتِ عیشِ ذکر شده را فراهم کند تا بارِ دیگر بهار شود و باز هم همین اتفاق تکرار خواهد شد، یعنی بادِ خزان باز هم چمنِ سرسبزِ زندگی را پژمرده و زرد می کند و اجازهٔ پیوستنِ بهار به بهاری دیگر را نمی دهد، حافظ می فرماید عاشق نباید از این بادِ پاییزی رنجیده خاطر شود، زیرا که عقل حکم می کند همچنان که هیچ گُلی در جهان بدونِ تحملِ دردِ خارهایش حاصل نمی شود، یعنی که جانِ بینهایت بدلیل اینکه در محدودیتِ جسم است( و همچنین بدلیل اینکه دل یا خویشتنِ تنیده شده بوسیلهٔ ذهن در گوشهٔ است و امکانِ نابودیش وجود ندارد)، و مادام که انسان در این جهان یا بعبارتی در جسم حضور دارد، پس دردهایِ ناشی از این دل که همچون خاری در کنارِ گُلِ حضور حضور دارد نیز اجتناب ناپذیر است، و حافظ می فرماید گُلِ بی خار کجاست، و آیا کسی چنین گُلی را دیده است؟ اما خبرِ خوب اینکه؛ خار ارچه جان بکاهد، گُل عُذرِ او بخواهد سهل است تلخیِ مِی، در جنبِ ذوقِ مستی
دکتر محمدداودی
روان
عارفه
تنها خراسانی
حمیدرضا منتظر
حسن
مهراب
قلندر
اییار
اییار
اییار
پاسخ حضرت عالی شادمان شدم از تکریم شماو اما نام شاعر . رابیندرانات تاگور واحتمالن ترجمهٔ خانلری شاید باشد فراموش نمیکنم لطف و زحمت شما را.
اییار
اییار
اییار
امیر
فرزانه
آرش
در سکوت
امید سعدی
رضا تبار
علی جان نثاری
ابوتراب. عبودی
ابوتراب. عبودی
جاوید مدرس اول رافض