
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۹۴
۱
سَمَنبویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
۲
به فِتراکِ جفا دلها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جانها چو بگشایند، بفشانند
۳
به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
۴
سرشکِ گوشهگیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
۵
ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو میخندند، میبارند
ز رویم رازِ پنهانی چو میبینند، میخوانند
۶
دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند
۷
چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند
۸
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند
تصاویر و صوت











نظرات
ناشناس
س. ص.
علی
فرزانه
شهرام
رویا
عیسی
پاسخی باشد برای طاماتی که نویسنده مذکور در کتابش آورده است. رغم اینکه آن نویسنده نیز بسیار ناچیزتر از آنست که
پاسخی برای سخنانش آورده شود. یاحق.
علی زارعی
حســــــــــــــــــــــــین
پیمان
علیرضا
هاشم
ناشناس
احمد
ارزو
بابک
امین کیخا
حمیدرضا
شروین پاداشپور
شکوه اعتمادی
امین کیخا
امین کیخا
علی
تورج
شروین پاداشپور
آرزو
امین کیخا
محمد
امیر
مشتاق ایرج
مصطفی قلاوند
مصطفی قلاوند
بعد از عیسی
مهدی
یوسف گرجی
یورغون
فرهاد
محمد جم
محمد حسن
محمود دشتستان
مهبد
منتقد
سام
امیر محمود
ادبی
رسته
دکتر ترابی
محمدرضا
محمدرضا
ناشناس
ناشناس
شیدا
محمد جواد خاکسار
ساعد
شهاب
شهاب
عیسی
پاسخ به سرکار خانم اعتمادی و اون کتابی که فرمودید، بایستی عرض کنم که دفاع غلط از تخریب بدتر است. من اون کتاب رو مطالعه کرده ام. نوشتن کتاب و بیان یا القای عقیده بوسیله متن مثل مشافهه نیست که بتوان منکر بیان شد. متن کتاب سند تفکر و هویت نگارنده است. با کاسه داغتر از آش شدن و به قول شما تبرئه نگارنده به این خاطر که شاید نگارنده در موضوعات دیگری حرف های قابلی هم زده باشد و خوب البته هر انسانی حرف های قابلی برای زدن دارد، نمیتوان رنگ زشتی را که وی بر چهره غزلیات حافظ پاشیده، پاک کرد. بزرگان به ما توصیه می کنند در حین عصبانیت و تشویش خاطر سعی نکنیم که تصمیم بگیریم، چه رسد به اینکه در اثر تمایلات شبه روشنفکری و به این خاطر که با حرف متفاوت زدن بخواهیم که دیده شویم، بر گونه های تاریخ سیلی زده و روحیه و شخصیت اثبات شده بزرگان فرهنگی خود را زیر سئوال ببریم و تمام این چیزها را مکتوب کنیم. بدیهی است هرجا که ایهام هست، مغلطه نیز هست. بنا به فرمایش حضرت امیر، بجای اینکه " طرفدار طرفدار حق" باشیم، " طرفدار حق" باشیم. دراینصورت می توانیم با شجاعت سخن برانیم و نه با جسارت و توهین و طعنه پراکنی و از موضع بالا سخن گفتن و با عینک " انا افهم و انت لایفهم" بر دیگران نگریستن.
عیسی
حسین چرخ انداز
ایرانی (شیدا)
علی
بی اسم
رومینا
جواد
سجاد
حسییییییین
معصومه زارعی رضایی
مرتضی
بابک
مرتضی
بابک
پرهام شش بلوکی
بابک
روفیا
چنگیز گهرویی
مانیا
ایوب
آدرا
سعید رمضانی
امیر
Hossein Faraji
محسن
جاوید مدرس اول رافض
شهروز
فرشاد
حسین
حسین
حسین
حسین
حسین
فرهاد
حسین
حسین
حسین
گمنام
حسین
فرهاد
حسین
محسن
میلادی رومی
هوشنگ قاسمی
مقدسی
کعبه
ناشناخته
مدرس
ساقی
پاسخ داد من دراینجا جزمنصور مردی نمی بینم که خودراازاوبپوشانم!مراد : مقصود ، آرزو،هدف"بَر" دارند : ثَمرومیوه دارند، بهره مندهستند.بر "دارند" : بر بالای چوبه ی دار کشیده شده اند.نکته: حافظ وبعضی ازعارفان خاص،مانندمنصور وبایزید بسطامی و..که به تعدادانگشتان دست هستندنظرات خاصی درمورد خدا دارند. قشریّون ویک سویه نگرها درهمه ی دوره ها، بانظرات این چنینی، بشدّت مخالفت کرده، وآنهاراباتهدید وتکفیرواعدام سرکوب کرده اند."منصور"نیزتوسط همین خودپسندان یکسویه نگر ومتعصّبین خشک مغزبه دارآویخته شد.معنی بیت : کسانی که مانند منصور حلّاج به سرمنزل مقصودرسیده وبه زمان ثمردهی رسیده اند بربالای دار هستند. حافظ بااین مصرع نغز وپُرمعنا ،به علما وفقهای زمان خود کنایه وطعنه می زند که شما ها به مرحله ی ثمردهی نرسیده اید! اگرمی رسیدید شمانیزباید به فناءفی الله می رسیدید!!امَا چون دامن این کنایه فراگیراست وترکش ِ طعنه به خودشاعرنیز اصابت کرده،رندانه درمصرع دوّم خود رابه جایگاهی می کشاند که ازترکش طعنه دراَمان بماند! درمصرع دوّم،حافظ خودرا آماده ی ورودبه مرحله ی" فنا" که سرمنزل مقصود عارفانست،معرفی می کند ومی فرماید: حافظ راچندبار(ازسوی کارگزاران بارگاه کبریایی خداوند) به این مقام(فناءفی الله) فرا خوانده اند،امّا به بنابه مصلحت خداوندی،هرباربه عقب رانده می شود واین اتّفاق رخ نمی دهد. گرچه یک نوع شکسته نفسی نیزدراین مصرع مشاهده می شودوحافظ خودرایک گام عقب ترازمنصور فرض نموده است،امّارندانه این نکته رارسانده که من دراین مسیرقرارگرفته ام ودیری نخواهد کشید که همچون منصوربه کام خود خواهم رسید.حلّاج برسر"دار" این نکته خوش سُراید.از"شافعی" نپرسند امثال این مسایلباتوجه به اینکه درآن روزگاران اغلب نقاط ایران سُنّی مذهب بودند،حافظ بااشاره به یکی ازفرقه ها(شافعی) به عنوان نماد ونمونه ،همه ی مذاهب را به زیرسئوال کشیده ونشان می دهد که خود اونیز همانند منصور فکرمی کند.با این منظورمی فرماید:مسائلی که منصورحلّاج بازگو کرد مسائلی خاص هستند وبه افرادی خاص همانند منصور(روشن ضمیر ودل آگاه) که به حقیقتی نایل می شوندمربوط می شود.پیروان سایرفرقه ها ی مذهبی (شافعی وامثالهم) معذورهستند! کسی ازآنها انتظار ندارد که واردچنین مسائلی شوند.آنهادرحدّ واندازه ی این مسائل نیستند!درین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ، ناز آرند که با این درد اگر در فکر درمانند ، در مانند حضرت : درگاه ، آستانمشتاقان :عاشقان، آرزومنداننیاز : اظهار محبت ، تمنّای چیزیناز : رفتاری دلبرانه که ازاستغنای معشوق نسبت به عاشق برمی آید.بایددرنظرداشت که نازکردن معشوق همیشه راندن ِ عاشق نیست بلکه ممکن است
پاسخ معشوق به اظهارنیاز عاشق،مثبت بوده باشد امّا معشوق ازروی استغنا وبی نیازی، نازراچاشنی کارکند.هر چه معشوق نازکند یاحتّا جورجفا کندمیزان نیازمندی عاشق راستین فزونی می گیرد ومشتاق ترمی شود.ناز معشوق اگر چه به ظاهر جفاگونه هست ولی دربطن ناز نوعی حظّ روحانی نهفته که فقط بایدعاشق باشی تاآن را دریابی !گرچه ازکِبرسخن بامن درویش نگفتجان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد.بی توّجهی و جفا از هر کسی باعث رنجیدن و بُریدن می شود ولی جفای معشوق اشتیاق را بیشتر می کندو نه تنها باعث دل بریدن نمی شود بلکه دل را به سوی خود جذب می کند و دیگر رهایش نمی کند . درفکردَرمانند: درفکرمداواهستنددرمانند دوّم: فرومانند،نتیجه ای نمی گیرند. معنی بیت : در این آستان(آستان عشق،همان آستانی که منصوربه دارآویخته شد)هنگامیکه آرزومندان وعاشقان عرض نیاز وحاجت کرده و تمنّای عنایت می کنند،معشوق ازروی بی نیازی عنایتی به عاشق نمی کند.(شایدبه این دلیل باشد که معشوق می خواهدعاشقان خودرا بیازماید و منتهای اشتیاق آنهاراببیند)حافظ درمصرع دوّم،خیال عاشقان را آسوده کرده! ومی فرماید:قوانین این آستان(بارگاه عشق) باقوانین زمینی متفاوت است. دردعاشقی درمانی ندارد، اگرعاشقان فکرمی کنند که با اظهار محبّت وتقاضای حاجت،به خواسته ی خویش می رسند،سخت درخطا واشتباه هستند.اینجا ازدرمان خبری نیست،هرچه بیشتراظهاراحتیاج کنی نازبیشتری نصیب توخواهد شد.ای عاشق، خیال درمان ومداوا راازسرخویش بیرون کن،هیچ مگو،بسوز وبساز!ای عاشق علاج نخواهی یافت!در دیوان حافظ به تصحیح "شاملو" و "سایه" ترتیب دومصرع جابجا شده وبه این شکل درآمده که بنظرحافظانه تراست.البته دراصل معنا تغییر چندانی حاصل نمی شود.ولی تناسب بیتها زیباتر می گردد."چو منصور از مراد آنان که بر دارند ، بر دارندکه با این درد اگر در فکر درمانند ، در ماننددرین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ، ناز آرندبدین درگاه حافظ را چو می خوانند ، می رانند".پیوند به وبگاه بیرونی
ثبت شرکت
بهار فاضل پور
چارتر
محمد جواد
فرخ مردان
میترا
چارتر
ویزای کاری
روفیا
محمد ییلاق بیگی
محمد ییلاق بیگی
محمد تقوی رفسنجانی
nabavar
۷
۷
nabavar
nabavar
ج.و
زهرا
پرهام
واحدی
elvu
اسد
محمدرضا
رضا
merikia
فرهاد
نیما
ف.ص
تراریوم
خرید ملک در ترکیه
میلاد
مصیب مهرآشیان مسکنی
حسین
شیخ
عزیز رضازاده
برگ بی برگی
پاسخ میدهد که پیر خردمند بحضور رسیده و با خدا یا زندگی یکی شده را از شادی بی سبب و خنده های او میتوان شناخت ، وقتی با چنین انسان وارسته ای روبرو میشوی می بینی که شادی خود را از چیزهای این جهان نگرفته و با شادی درونی خود ، نشاط و شادی را مانند لعل رمانی به جهان ارزانی می کنند یا به عبارتی در افشانی میکنند . انسانهای دردمند فقط درد و غم را انتشار می دهند و با بیان دردها و شکایتها غم و درد را انتقال میدهند و حافظ میفرماید تشخیص انسان عارف از دردمند سخت نیست و در مصرع دوم میفرماید انسان خردمند و به حضور رسیده به محض مواجهه با انسان راز او را از چهره اش تشخیص میدهند و متوجه میشوند که او از جنس زندگی و عشق میباشد و با از جنس درد و خشم و رنجش و در یک کلام راز پنهانی انسان را با یک نگاه می خوانند و این از ویژگی های عرفا میباشد . دوای درد عاشق را کسی کو سهل پنداردز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانندحال که انسان پیر و مرشد خود را شناخت و قصد پای نهادن در راه عشق را دارد نباید گمان کند که این راه سهل و آسانی میباشد و از راه فکر و ذهن و آموزش و تدبیر امور و با فرمول میتوان به سر منزل مقصود رسید ، که اگر انسان چنین گمانی داشته باشد در راه می ماند و راه به جایی نخواهد برد . پس تنها راه کار بر روی خود و رها کردن دلبستگی های خود به زلف عنبرین و زدودن دردها از قبیل رنجش ، خشم ، کینه ، حسادت و خود بزرگ بینی و غیره میباشد و البته که لطف و عنایت حضرتش از ضروریات و نیاز اولیه میباشد تا انسان شفا یافته و درمان شود.چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارندبدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانندو اگر چنان که در بیت قبل گفته شد بشود ، چنین انسانی منظور اصلی بر دار شدن منصور را بدرستی دریافت می کند و آن بر دار شدن من کاذب و ذهنی انسان است تا پس از آن به حضرت معشوق زنده شده و با او یکی شود و این امر در زمان حیات انسان باید اتفاق بیفتد . در مصرع دوم حافظ شکسته نفسی میکند و میفرماید در این درگاه و پیشگاه حضرت معشوق وقتی چهره او را می خوانند می بینند که هنوز به کمال نرسیده (اشاره به بیت تشخیص انسان عارف از انسان دردمند )، پس او را می رانند و این اوج افتادگی و خضوع حافظ لسان الغیب میباشد و چه کسی سزاوارتر از او برای حضور و دیدار حضرت معشوق ؟
برگ بی برگی
بابک چندم
بابک چندم
برگ بی برگی
برگ بی برگی
برگ بی برگی
هادی
برگ بی برگی
برگ بی برگی
بهزاد رستمی
nabavar
عباس بایندر
میرهادی
اعتبار
پارسا
فرزانه
در سکوت
Sama Sary
سیروس شیخرباط
امیرشریعتی
اردلان قادرخانزاده
دکتر صحافیان
پاسخ نیاز عاشقان، ناز بی.وقفه معشوق است.آری آنکه با درد عشق به دنبال درمان است زار و درمانده است.چه دردی شیرینتر از عشق؟!( اگر عاشق در حضور معشوق نیاز آرد معشوق جفا گیرد که خوشی معشوق در آن باشد. رساله لوایح)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح پیوند به وبگاه بیرونی
یکی (ودیگر هیچ)
فاطمه یاوری
هوشنگ بهمنی