
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۹۶
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند
دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تَصوّر چرا کنند؟
چون حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بِه که کارِ خود به عنایت رها کنند
بی معرفت مباش که در من یزیدِ عشق
اهلِ نظر معامله با آشنا کنند
حالی درونِ پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایتِ دل خوش ادا کنند
مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم
ترسم برادران غَیورش قَبا کنند
بگذر به کویِ میکده تا زُمرِهٔ حضور
اوقاتِ خود ز بهر تو صرفِ دعا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که مُنعِمان
خیرِ نهان برایِ رضایِ خدا کنند
حافظ دوامِ وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حالِ گدا کنند
تصاویر و صوت













نظرات
بزرگمهر وزیری
پاسخ به شعر شاه نعمت الله ولی سروده شده که می گوید:«ما خاک را به نظر کیمیا کنیمصد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیم»حافظ شاه نعمت الله ولی را طبیب مدعی می داندو می گوید که درمان او (هدایت روحانی) از خزانۀ غیب خواهد آمد.
حمیدرضا
mohandes
نادر حاجی قنبری
شهروز
علیرضا ذاکری
یونس
افسانه ب
ma
سیاوش مرتضوی
Mo Taheri
نرگس
شرح سرخی بر حافظ
شرح سرخی بر حافظ
بنده ی خدا
روفیا
روفیا
کورش ایرانی اصل
پاسخ بمونند تا اینکه از خدا فروشانِ از خدا بیخبر بپرسم..و منتظر میمونم تا خود خدا بالاخره از همون طریقی که فقط خودش سر در میاره، جواب سوالاتم رو بدستم برسونه..-- معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد هر کس حکایتی به تصور چرا کننداگر خدا هیچ وقت خودش رو به هیچ کسی نشون نداد و یا نشون نمیده، تا رازش رو ازش بپرسیم...در تعجبم که چرا هر کسی از ظن خودش و با اصرار، تعاریف و صفاتی رو به خدا نسبت میده.- چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کننداگر دیدید از هر طریقت و مسلکی { مانند : محافظه کاری ( دقت نظر در ارادت) و پارسایی }، برای رسیدن به خداوند، نتیجه ی دلخواه رو بدست نیاوردید، و پیمودن این راه (پارسایی) بنظر، بی نتیجه شده، بهتر اینه که برای حل مشکلِ تون در وصل، منتظر لطف بیکران خودِ خدا بمونید. بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند برای اینکه میزان خداشناسیت رو نسبت به حضرت حق، محک بزنی، سعی کن تا بیشتر دریابی... چونکه بزرگان طریقت، نسبت به ساده تر نمودن راه برای کسانی که در ابراز ارادت به خدا، خالص تر هستند، بیشتر اشتیاق نشون میدند.--حالی درون پرده بسی فتنه میرود تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنندحالا که بدلیل اسرار پیچیده ی مقوله ی موجودیت خدا، دکان خدا فروشان پُر رونقه...خیلی مشتاقم بدونم که اگه یه روز همه بفهمند که هر چی تا حالا شنیدن، حقیقت نداشته،.. اونوقت این مدعیانِ افسانه سرا، چه حرفی برای گفتن دارن...--گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنندو اگر این اتفاق ( رو شدن دست خدا فروشان ) رخ داد و دیدید که متعصبین مذهبی، ترفند جدیدی رو رو کردند..، اصلا تعجب نکنید...چونکه همه ی عارفان بزرگ، به اشکال مختلف، این حقیقت رو بارها و بسادگی گوشزد کرده بودند. -می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنندآسوده باش که اگر گاهی برخی از انسانهای گمراه، گناهی رو مرتکب میشن، اما دور از انظار مردم و در خفا است، ...صد بار قابل پذیرش تر از عبادت و عمل مردمیست که کارشونو رو در حضور همگان، به رخ میکشند و بزرگ جلوه میدن. --پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنندو اگر یه روز، نشونی ازآمدنِ کسی، که
پاسخ سوالاتم پیش اونه رو برام بیارن...نگرانم که مبادا همین مدعیان دروغین خداشناسی خونش رو بنام پاسداری از حریم کبریایی، قبلا ریخته باشن و من هرگز دستم بهش نرسه. بگذر به کوی میکده تا زمره حضور اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنندای کسی که جوابگوی همه ی سوالات منی... ایکاش میشد که فقط یکبار شخصا، از وادی مشتاقان عبور میکردی.... تا بلکه، همه ی اهالی اون وادی، از هر مسلکی، طریقت پیشین شونو رها کنند و مستقیم دست بدامن تو بشوند.پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان خیر نهان برای رضای خدا کنندو اگر هم یه روز خواستی
پاسخ پرسشهامو بهم بدی، در خفا و بدور از چشم تنگ نظران اینکارو بکن...چونکه، در مقوله بخشش بی منت، بزرگان این رسم، معتقدند، کاری که برای رضای خداست، باید در خفا انجام بشه.. حافظ دوام وصل میسر نمیشود شاهان کم التفات به حال گدا کنندای انسان بدان، اگه میخوای مرتب با خدا در ارتباط باشی، بایستی پیوسته تلاش کنی...که مبادا انرژی منفی از خودت ساطع کنی، چون در اون صورت دیگه نباید توقع دریافت انرژی مثبت بالایی رو داشته باشه.-درود بر همه ی عاشقان ادب پارسی..
روفیا
بی لب
نهاوندی
رضوان الوندی
میم نون
امید
فرزاد
Id instagram:powerful_king_man
حسین ف
مهناز ، س
حسین ف
سیدعلی ساقی
پاسخ به غزلیست که شاه نعمت الله ولی سروده است :ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیمصد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیمدر حبس صورتیم و چنین شاد و خرّمیمبنگر که در سراچهی معنا چهها کنیمرندان لا ابالی و مستان سر خوشیمهشیار را به مجلس خود کی رها کنیمموج محیط ، گوهر در یای عزّتیم ما میل دل به آب وگِل آخر چرا کنیمدر دیده روی ساقی و بر دست جام میباری بگو که گوش به عاقل چرا کنیمما را نفس چو از دم عشق است لاجرمبیگانه را به یک نفسی آشنا کنیماز خود بر آ و در صف اصحاب ما خرامتا " سیّدانه" روی دلت با خدا کنیم حافظ در قبالِ ادعای ِاو باطعنه وطنز می فرماید: آنان که مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ،خاک بی ارزش را مبدّل به کیمیا(ماده ای باارزش واثربخش-طلا) می کنند، آیا ممکن است که عنایتی هم به ما بکنند وباگوشه ی چشمی دردِمارامداواکنند؟!!!به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین رجزخوانی می کنند اگر راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهند.وچون یقین داردکه این ادّعادروغی بیش نیست دربیت بعدی می فرماید:دردم نـهـفـتـه بــِــــه ز طـبـیـبـان مــدّعــیبـاشـد کـه از خـزانــــهی غـیـبــم دوا کـنـنـدبهترآن است که دردم رااز طبیبانی که فقط ادعا دارندوهیچگونه توانایی دردرمانِ دردندارند پنهان سازم وبرای مداوایِ دردِ خویش به درگاهِ طبیبِ حقیقی(خداوندمنّان)متوسّل شوم که از سرچشمهیِ فیض اوبهرمندگردم.حافظ ببرتوگویِ فصاحت که مدعیهیچش هنرنبودوخبرنیزهم نداشتتوباخدایِ خویش دراندازودل خوش دارکه رحم اگرنکندمدّعی خدابکند.معشـوق چـون نـقـاب ز رخ در نـمـی کـشـدهـر کـس حـکـایـتـی بـه تـصــوّر چـرا کـنـنـدرویِ سخن همچنان باشاه نعمت اله وامثالِ اوست که ادعاهایِ دروغین دارند ودرعالمِ وهم وخیال می پندارند حقیقت رادریافته وصاحبِ کرامات شده اند.درصورتی که به عقیده یِ حافظ ( حقیقت: معشوق ) نقاب بر رخ دارد و هرکس ادعایی می کند ، تا ببینیم زمانی که پرده ازرخسارمعشوق (حقیقت) افتاد چه کسی راست میگفته چه کسی دروغ،فعلن که هرکس از رویِ تصوراتِ خودش حقیقت را درک میکند.محبوب ومعشوق ازلی در پردهی کبریاییِ خویش مستوروپنهان است وهیچکس قادربه مشاهده یِ سیمایِ خداوندمتعال نیست، حال که بین انسان و خدا حجاب قراردارد چرا هر کسی به گمان و خیالِ ناقصِ خویش از او صورتی می سازد وحکایات دروغین وبی پایه واساس مطرح می نماید.؟این بیت یادآور داستان " فیل در تاریکیِ " مولاناست که هرکس درتاریکی برداشتی متفاوت ازفیل ارایه نمود: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" تاآنکه پرده برافتادوفضاکه روشن شدوآفتابِ حقیقت طلوع کردهمه دریافتندکه چه اشتباهی رامرتکب شده اند.سرِّ خداکه درتتق غیب منزوبستمستانه اش نقاب زرخساربرکشیمچون حُسن عاقبت نه به رندیّ و زاهدیستآن بـه کـه کار خـود بـه عـنـایـت رهـا کـنـنـدازآنجاکه دنیایِ ما پررمزوراز ومعشوق نیز درپسِ پرده یِ اسرارپنهان است وادعاهای گوناگونی نیز مطرح است(تعدّد ادیان ومذاهب ) نتیجه ی کارها درپرده ی ابهام است ومعلوم نیست که درروز رستاخیزچه کسی روسپید وچه کسی روسیاه خواهدبود.(ای بساکسانی که ظاهرن گناهکارانند اماروزجزا جزوِ رستگاران خواهندبودوبرعکس چه بساکسانی که بظاهر نیکوکارانند ولی درآن روز روسیاه خواهندگردید)رندکسی که ظاهری ناپاک وگناهکارداردوزاهدکسیست که بظاهر پرهیزگار وپاکدامن است اما فقط خداست که از حقیقتِ ماجرا باخبراست وتنهااوست که می دانددردلهای این دوقشرچه می گذرد. پس بهتراست هیچکس ادعایی نداشته باشد وکارها را به عنایت خداوند واگذارکند و توکّل بر خدا کند .ساقیاجام می ام دده که نگارنده یِ غیبنیست معلوم که درپرده ی اسرارچه کردآنکه پرنقش زداین دایراه یِ میناییکس ندانست که درگردش پرگارچه کردبی معرفت مباش که در " مَنْ یزید" عشـقاهـــــــــل نـظــر مـعـامـلـه بـا آشـنـا کـنـنـدمعرفت: شناخت وآگاهی ومیزان درک وفهممَنْ یَزیدُ : بساطِ حراجی ،اماحراجی نه به معنای امروزی که به معنی زیر قیمت فروختن است، بلکه حراجیِ واقعی یعنی اینکه " چه کسی به قیمت می افزاید؟" – مزایده (نوعی معامله است که هرکس قیمتِ پیشنهادیِ خودراارایه می دهد وسرانجام کسی برنده می گردد که بالاترین قیمت راپیشنهاد داده است. اهل نظر : کسانی که به سرمنزل مقصودرسیده اند.اولیاءاله وآنهایی که صاحب کرامات حقیقی هستندنه شاه نعمت اله وامثالهم هرچه می توانی بکوش تامیزان شناخت و درک وفهمِ خویش رابیشترکن (قیمتِ پیشنهادیِ خودرابالاببر) تااحتمال برنده شدنت درحراجی ومزایده یِ عشق افزایش یابد.دراین معامله ومزایده کسی برنده شناخته خواهدشدکه شناخت ومعرفتِ اوبالاترازسایرین باشد.میزان شناخت بایدتاآنقدرباشدکه درسطحِ آشناها قرارگیری.دراین معامله آشناها برنده هستند.آگاهی وفهم ومعرفت است که هرکسی رابه مقام والایِ "آشنایی"ارتقاء می بخشد.پیوستگیِ موضوع ازاول تاآخرادامه داشته و سخن درراستایِ ادعاهایِ دروغین است.تانباشی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشدجایِ پیغام سروشحـالـی درون پــرده بـسـی فـتـنـه مــی رودتا آن زمان که پـرده بـر افـتـد چـههــا کـنـنـدحال که معشوق دردرونِ پرده قراردارد(برگشت به بیت دوم که می فرماید: معشوق نقاب بررخ دارد) اینچنین فتنه ها ازسویِ مدّعیان (ماخاک راکیمیا می کنیم وچنان می کنیم!)صورت می پذیرد.درلباسِ تقوا وپرهیزگاری باادعاهایِ دروغین ِخودمردم رافریب می دهندو (خودراصاحب کرامت معرفی می نمایند درحالی که فاسدوپلیدند) درحیرتم که آن روزی که پرده ازرخسارِ معشوق برافتد این مدعیان چه ادعاهایی که نخواهند کرد.درمصرعِ اول این معنا نیزنهفته است که سرچشمه یِ فتنه دردرونِ پرده ایست که معشوق درآنجاست.فتنه ازسویِ خودِ معشوق است،او فتنه می انگیزد تاازعاشقان آزمون گیرد وعاشقانِ خویش راتحریک کند.فتنه ی معشوق وتلاش عاشق شرایطی رارقم می زندودرپیِ آن رودخانه یِ خیال انگیزِعشق جاری میگردد وتشنگانِ راهِ حق ازخنکایِ گوارا و زلالش سیراب شوند.امابسیاری ازعاشقان درطمعِ خام گرفتارمی شوند وادعاهایِ عجیب وغریب همانند شاه نعمت اله مطرح می نمایند.حافظ می گوید اگرروزی معشوق ازرخ نقاب بردارد این مدعیان چه هاخواهندکرد. فتنه انگیزی درهمین دنیانیزازسوی ِمعشوقین متداول وقابلِ مشاهده وتجربه هست.فتنه به معنایِ شورو غوغا به پاکردن است وانجامِ این عمل ازسویِ معشوق باعث بالا رفتن مرتبه و مقام عاشق میشود ، چراکه اگر در مقابل نیازِعاشق، فتنه و نازازسوی معشوق نباشد ، عاشق برای رسیدن وسبقت گرفتن ازدیگران انگیزه ای برای تلاش بیشترنخواهدداشت .عالم ازشوروشرِعشق خبرهیچ نداشتفتنه انگیزِجهان غمزه ی جادویِ توبودطریقِ عشق پرآشوب وفتنه است ایدلبیفتدآنکه دراین راه باشتاب رودازآن زمان که فتنه ی چشمت به من رسیدایمن زشر ِفتنه ی آخرزمان شدمگر سنگ از این حدیـث بـنـالـد عـجـب مـدارصـاحـبــدلان حـکـایـت دل خـوش ادا کـنـنـداگر سنگ نیز با این همه سختی، ازاین حدیث(همان سخنانی که در بیت های قبلی مطرح شد؛حکایت عشق ودلدادگیِ حقیقی نه ادعاهای دروغین-بویژه حدیثِ فتنه انگیزی ازسویِ معشوق که آتش برخرمنِ جانِ عاشق می زند)ناله سر دهد تعجّب مکن چرا که صاحبدلان وصاحبان معرفت وکرامت، قصه ی عشق رابسیار نیکو و اثربخش بیان می کنند .الحق که حافظِ نیک گفتار ونیک رفتار وصاحبِ کرامت نیز این حکایاتِ دلداگی راچه نیکو وخوش ادامی کند.مـِی خور که صـد گـنـاه ز اغـیـار در حـجـاببـهـتـر ز طـاعـتـی کـه بـه روی و ریـا کـنـنـدنوشیدنِ شراب توسطِ بیگانگان ونااهلان درخلوت که درشریعت گناه محسوب می گردد ،بسیاربهترازعبادات وطاعتی ایست که ازرویِ ریا وبه جهتِ فریبِ مردم انجام می دهند.حافظ در اغلبِ غزلیاتی که سروده ، به عقایدِشخصی ِخویش درزمینه هایی مانند:ریا وتکبّروتظاهر وشراب وبی آزاری وخوش بینی و آزادگی ومناعتِ طبع وغیره نیزاشاره کرده وگاه گاهی فتواهایی صادرنموده که دربسیاری اوقات بامعیارهایِ شریعت و دینداری درتضادمی باشند.یکی ازاین فتواهاهمین بیت است. درست است که حافظ بابهتردانستنِ "شرابخواری درخلوت" درمقایسه با"ریاکاری درجلوت" قصددارد مرتبه یِ پستی وبدبودنِ ریاکاری راروشن سازد، امّا ازمنظرِ شریعت این نوع نگاه کردن به گناهان، قابل قبول نبوده وهردوعملِ شرابخواری وریاکاری گناه محسوب می گردد.وچه بساکه از نظردیندارانِ متعصّب، شرابخواری بسیاربدترازریاکاری بوده ومجازاتِ آن نیزبیش ترازریاکاری می باشد.به همین سبب وبه جهتِ صدورِهمین فتواهایِ بحث انگیزاست که حافظ درهمه ی دوره ها ازجانبِ بسیاری ازفقها بویژه متعصبّین، به کفرورزی وخروج ازدین متهم بوده وهست. اماعجیب آنکه حافظ هرگزازمواضع خویش ذرّه ای عقب نشینی نکرده وبه مناسبتهای گوناگون باایهام واشاره وطنزوطعنه به زبانهای مختلف؛ عقایدِخویش راکه بامطالعه ومرورِقرآن ؛سنت؛احادیث وکتبِ ادیانِ ومذاهبِ متعدّدوپژوهش وتحقیق درفلسفه وعلومِ انسانی بدست آورده بیان کرده ولحظه ای ازسعی در روشنگری وآگاهی بخشی دست بر نداشته است. " جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه . . . "پـیـراهـنـی کـه آیـــــــد از او بــویِ یـوسـفـمتــرســم بــرادران غـیــورش قــبـــــــا کـنـنـد قبا کردن به معنای پاره کردن است ومنظورازیوسف همان معشوق و یار است . شاعرضمنِ اشاره به داستان حضرت یوسف ، طبیبانِ مدّعی رادرردیفِ برادرانِ حسودِ یوسف جای داده و خودرا همانندِ یعقوب که درآتشِ فراقِ یوسف می سوخت واشگ می ریخت ازمعشوق جدا شده می بیندوبیمِ آن داردکه پیراهنی که (یوسف) معشوق برای او فرستاده تابابوییدنِ آن چشمانش بیناگردد توسط برادرانِ یوسف(طبیبانِ مدعی)ازکین وحسدپاره شودوازاین فیضِ ارزشمندمحروم ماند.یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکزغمش عجب بینم حال پیر کنعانیبـگــذر بـه کـوی مـیـکـده تـا زُمـرهی حـضـوراوقــــــات خـود ز بـهـر تــو صـرف دعـا کـنـنـدشاعرازطبیبِ مدّعی دعوت می کندکه به کوی میکده (محل رازونیازِعارفان وعاشقان) بیایدوازفیوضاتِ آنجا(دعایِ ساکنانِ میکده) بهرمندشود. دراین مکانِ روحانی کسانی که مشغول رازونیازهستند آنقدر وارستگی وایثارومناعتِ طبع دارندکه اوقاتِ خود وتوان وانرژیِ خویش را برای تازه واردین اختصاص داده وازصمیمِ دل برای آنها دعا گویند تاگره ازکارشان واگردد.زمره ی حضور یعنی همه یِ حاضرین .حضور دراینجاجمع حاضراست.به صفایِ دل رندانِ صبوحی زدگانبس درِبسته به مفتاح دعابگشایندپنهان ز حاسدان به خودم خوان که منـعمانخــیــر نـهــان بــرای رضــای خـــــــدا کـنـنـدمنعم یعنی کسی که دارای نعمتِ فراوانست ، توانگر ،ای مدعی که ادعامی کنی صاحبِ نعمت وکرامت هستی چنانچه قصدداری کارخیرانجام دهی، نهانی مرابه سوی خود دعوت کن که نیکوکاران واهلِ کرامت، کارخیر راپنهانی فقط برای کسبِ رضایت خداوندمتعال انجام می دهند.همانگونه که توصیه شده کارخیر بایدبگونه ای صورت پذیرد که جزفردِ مورد نظرهیچکس باخبرنشود وگرنه از ارزشِ کارخیرکاسته می شود.غلامِ همتِ آن نازنینمکه کارخیر بی روی وریا کردحــافـــــظ دوام وصـل مـیـسّـر نـمـی شـودشــاهـان کـم الـتـفـات بـه حـال گــدا کـنـنـدگرچه خطاب به خودش می گویداما باکنایه به مدّعیانِ ریاکار نیز که خیال می کنند به درجهای رسیدهاند که صاحبِ کرامت شده اند گوشزدمی کندکه چنانچه خداوندعنایتی هم به کسی بکند کامروایی وخوشیِ وصال پیوستگیِ دایمی نخواهد بود واین لطفی که شاملِ حال اوشده مقطعی هست ونبایدازاینکه صاحبِ کرامت شده مغرورگرددوخودراببازد.عاشقِ راه ِحق همیشه وبی وقفه باید در طلب ونیازمندی باشد زیرا معشوق همیشه نازمی کندوکمتربه حالِ عاشق توجه دارد.درعالمِ عشق نازونیازِمعشوق وعاشق راپایانی نیست، کشمکشی غریب وپررمزورازکه انرژیِ جهانِ هستی ازاین منبع سرچشمه می گیرد.همانگونه که پادشاهان به گدایان کمترتوّجه می کنند، معشوق (خداوندمنّان) نیز گاهگاهی عنایتش راشاملِ آن عاشقی می کندکه در"من یزیدِعشق" قیمتِ بالاتری ارایه کرده واظهارنیازبیشتری نموده است. بنابراین هرچه اظهارنیازمندی بیشترباشد البته دوامِ وصل وجوددارد،لیکن این تداوم متناسب به همان میزانِ قبمتِ پیشنهادیست.دربزم دوریک دوقدح درکش وبرویعنی طمع مداروصالِ دوام راغنیمتی شمرای شمع وصل پروانهکه این معامله تاصبحدم نخواهدماند.
عزیزجون
علی
روفیا
پاسخ شنید آن جواهرات از برای کودکان است، ما نظر به جواهراتی داریم که این جواهرات پیش آن هیچ است، جوانک گیج و حیران پرسید پس چرا به من از آن جواهرات ندادید، گفتند تو نخواستی! تو از آن اسباب بازی ها خواستی ما همان به تو دادیم!
نیکومنش
نیکومنش
نیکومنش
نیکومنش
احمدرضا
نیکومنش
امین
بهنام
جعفر عسکری
رضا ساقی
پاسخ به غزلیست که جناب شاه نعمت الله ولی سروده است :ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیم در حبس صورتیم و چنین شاد و خرّمیم بنگر که در سراچهی معنا چهها کنیم رندان لا ابالی و مستان سر خوشیم هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم موج محیط ، گوهر در یای عزّتیم ما میل دل به آب وگِل آخر چرا کنیم در دیده روی ساقی و بر دست جام می باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم ما را نفس چو از دم عشق است لاجرم بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام تا " سیّدانه" روی دلت با خدا کنیم حافظ در قبالِ ادعای ِ او باطعنه وطنز می فرماید:آنان که مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ،خاک بی ارزش را مبدّل به کیمیا(ماده ای باارزش واثربخش-طلا) می کنند، آیا ممکن است که عنایتی هم به ما بکنند وباگوشه ی چشمی دردِمارامداواکنند؟!!!به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین رجزخوانی می کنند اگر راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهند.!اصولاً هیچ کس ازابتدای خلقت تاکنون نتوانسته کاریهایی ازقبیل تبدیل خاک به طلا وغیره که برخلافِ قوانین طبیعت هستند انجام دهد. این یاوه گویی ها وگزافه گویی ها معمولاً دراثرافسردگی ،مصرفِ گیاهان توهّم زا،بودن درکنج تنهایی به مدّتِ طولانی وغیره می باشد. چنین ادّعاهای واهی ازهرکسی که نقل شده باشدازمنظرعلم ودانش وعقل وخرد قابل پذیرش نیستند.وچون یقین داردکه این ادّعادروغی بیش نیست دربیت بعدی می فرماید:دَردم نـهـفـتـه بــِـــه ز طـبـیـبـان مـدّعـی بـاشـدکـه از خـزانـهی غـیـبـم دوا کـنـنـد طبیبان مدّعی: همین کسانی هستند که بافریبکاری وحُقّه بازی ادّعاهای اینچنینی دارند.معنی بیت:بهترآن است که دردم رااز طبیبانی که فقط ادّعای واهی دارندوهیچگونه توانایی دردرمانِ دردندارند پنهان سازم وبرای مداوایِ دردِ خویش به درگاهِ طبیبِ حقیقی (خداوندمنّان)متوسّل شوم که از سرچشمهیِ فیض اوبهره مندگردم. حافظ ببرتوگویِ فصاحت که مدّعیهیچش هنرنبودوخبرنیزهم نداشتتوباخدایِ خویش دراندازودل خوش دارکه رحم اگرنکند مدّعی خدا بکند.معشـوق چـون نـقـاب ز رُخ در نـمـی کـشـد هـر کـس حـکـایـتـی بـه تـصــوّر چـرا کـنـنـد رویِ سخن همچنان باشاه نعمت اله وامثالِ اوست که ادعاهایِ دروغین دارند ودرعالمِ وهم وخیال می پندارند حقیقت رادریافته وصاحبِ کرامات شده اند.! درصورتی که به عقیده یِ حافظ ( حقیقت: معشوق ) نقاب بر رخ دارد و هرکس ادّعایی می کند ، تا ببینیم زمانی که پرده ازرخسارمعشوق (حقیقت) افتاد چه کسی راست میگفته چه کسی دروغ، فعلن که هرکس از رویِ تصوراتِ خودش حقیقت را درک میکند.معنی بیت:محبوب ومعشوق ازلی در پردهی کبریاییِ خویش مستوروپنهان است وهیچکس قادربه مشاهده یِ سیمایِ خداوندمتعال نیست. حال که بین انسان و خدا حجاب قراردارد چرا هر کسی به گمان و خیالِ ناقصِ خویش از او صورتی می سازد وحکایات دروغین وبی پایه واساس مطرح می نماید.؟این بیت یادآور داستان " فیل در تاریکیِ مولاناست" که هرکس درتاریکی برداشتی متفاوت ازفیل ارایه نمود: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" تاآنکه پرده برافتادوفضاکه روشن شدوآفتابِ حقیقت طلوع کردهمه دریافتندکه چه اشتباهی رامرتکب شده اند.سرِّ خداکه درتتُق غیب منزویستمستانه اش نقاب زرخساربرکشیمچون حُسن عاقبت نه به رندیّ و زاهدیست آن بـه کـه کار خـود بـه عـنـایـت رهـا کـنـنـد معنی بیت:ازآنجاکه دنیایِ ما پررمزوراز ومعشوق نیز درپسِ پرده یِ اسرارپنهان است وادعاهای گوناگونی نیز باتوجّه به تعدّدِ ادیان ومذاهب مطرح است نتیجه ی کارها درپرده ی ابهام است ومعلوم نیست که درروز رستاخیزچه کسی روسپید وچه کسی روسیاه خواهدبود!. (ای بساکسانی که ظاهرن گناهکارانند اماروزجزا جزوِ رستگاران خواهندبودو برعکس چه بساکسانی که بظاهر نیکوکارانند ولی درآن روز روسیاه خواهندگردید)رندکسی که ظاهری ناپاک وگناهکار دارد وزاهدکسیست که بظاهر پرهیزگار وپاکدامن است اما فقط خداست که از حقیقتِ ماجرا باخبراست وتنهااوست که می دانددردلهای این دوقشرچه می گذرد. پس بهتراست هیچکس ادّعایی نداشته باشد وکارها را به عنایت خداوند واگذارکند و توکّل بر خدا کند. ساقیاجام می اَم دِه که نگارنده یِ غیبنیست معلوم که درپرده ی اسرارچه کردآنکه پرنقش زداین دایراه یِ میناییکس ندانست که درگردش پرگارچه کردبی معرفت مباش که در" مَنْ یزید" عشـق اهـــل نـظــر مـعـامـلـه بـا آشـنـا کـنـنـد معرفت: شناخت وآگاهی ومیزان درک وفهممَنْ یَزیدُ : بساطِ حراجی ،اماحراجی نه به معنای امروزی که به معنی زیر قیمت فروختن است، بلکه حراجیِ واقعی یعنی اینکه " چه کسی به قیمت می افزاید؟" – مزایده (نوعی معامله است که هرکس قیمتِ پیشنهادیِ خودراارایه می دهد وسرانجام کسی برنده می گردد که بالاترین قیمت راپیشنهاد داده است. اهل نظر :نظربازان، رندان کسانی که درمسیر سرمنزل مقصودهستند. آنهایی که صاحب کرامات حقیقی هستندنه مدّعیان ِ حُقّه بازمعنی بیت: هرچه می توانی بکوش تامیزان شناخت و درک وفهمِ خویش رابیشترکن (قیمتِ پیشنهادیِ خودرابالاببر) تااحتمال برنده شدنت درحراجی ومزایده یِ عشق افزایش یابد.دراین معامله ومزایده کسی برنده شناخته خواهدشدکه شناخت ومعرفتِ اوبالاتر ازسایرین باشد.میزان شناخت بایدتاآنقدر باشد که درسطحِ آشناها قرارگیری. دراین معامله آشناها برنده هستند. آگاهی وفهم ومعرفت است که هرکسی رابه مقام والایِ "آشنایی"ارتقاء می بخشد. پیوستگیِ موضوع ازاول تاآخرادامه داشته و سخن درراستایِ ادعاهایِ دروغین است.تانباشی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشدجایِ پیغام سروشحـالـی درون پـرده بـسـی فـتـنـه مــی رود تا آن زمان که پـرده برافتد چـههـا کـننـد معنی بیت:حال که معشوق دردرونِ پرده قراردارد (برگشت به بیت دوم که می فرماید: معشوق نقاب بررخ دارد) اینچنین فتنه ها ازسویِ مدّعیان (ماخاک راکیمیا می کنیم وچنان می کنیم!)صورت می پذیرد. درلباسِ تقوا وپرهیزگاری باادعاهایِ دروغین ِخودمردم رافریب می دهندو (خودراصاحب کرامت معرفی می نمایند درحالی که فاسدوپلیدند) درحیرتم که آن روزی که پرده ازرخسارِ معشوق برافتد این مدّعیانِ حُقّه باز چه ادعاهایی که نخواهند کرد. درمصرعِ اول این معنا نیزنهفته است که سرچشمه یِ فتنه دردرونِ پرده ایست که معشوق درآنجاست. فتنه ازسویِ خودِ معشوق است،او فتنه می انگیزد تاازعاشقان آزمون گیرد وعاشقانِ خویش راتحریک کند. فتنه ی معشوق وتلاش عاشق شرایطی رارقم می زندودرپیِ آن رودخانه یِ خیال انگیزِعشق جاری میگردد وتشنگانِ راهِ حق ازخنکایِ گوارا و زلالش سیراب شوند. امابسیاری ازعاشقان درطمعِ خام گرفتارمی شوند وادعاهایِ عجیب وغریب، همانند شاه نعمت اله مطرح می نمایند.حافظ می گوید اگرروزی معشوق ازرخ نقاب بردارد این مدّعیان سیاه روی شده و دنبال سوراخ موش خواهند گشت! فتنه انگیزی درهمین دنیانیز ازسوی ِ معشوقین زمینی، متداول وقابلِ مشاهده وتجربه هست. فتنه به معنایِ شورو غوغا به پاکردن است وانجامِ این عمل ازسویِ معشوق باعث بالا رفتن مرتبه و مقام عاشق میشود ، چراکه اگر در مقابل نیازِعاشق، فتنه و نازازسوی معشوق نباشد ، عاشق برای رسیدن وسبقت گرفتن ازدیگران انگیزه ای برای تلاش بیشترنخواهدداشت .عالم ازشوروشرِعشق خبرهیچ نداشتفتنه انگیزِجهان غمزه ی جادویِ توبودطریقِ عشق پرآشوب وفتنه است ایدلبیفتدآنکه دراین راه باشتاب رود!ازآن زمان که فتنه ی چشمت به من رسیدایمن زشر ِفتنه ی آخرزمان شدمگر سنگ از این حدیـث بـنـالـد عـجـب مـدار صـاحـبــدلان حـکـایـت دل خـوش ادا کـنـنـد معنی بیت:اگربا این همه سختی، ازاین حدیث (همان سخنانی که در بیت های قبلی مطرح شد؛حکایت عشق ودلدادگیِ حقیقی نه ادّعاهای دروغین-بویژه حدیثِ فتنه انگیزی ازسویِ معشوق که آتش برخرمنِ جانِ عاشق می زند) سنگ نیز ناله سردهد تعجّب مکن چرا که صاحبدلان و صاحبانِ معرفت وکرامت، قصّه ی عشق رابسیار نیکو و اثربخش بیان می کنند .الحق که حافظِ نیک گفتار ونیک رفتار وصاحبِ کرامت نیز این حکایاتِ دلداگی راچه نیکو وخوش ادامی کند.مـِی خور که صـد گـنـاه ز اغـیـار در حـجـاب بـهـتـر ز طـاعـتـی کـه بـه روی و ریـا کـنـنـد اغیار: نامحرمان، بیگانگانمعنی بیت:نوشیدنِ شراب توسطِ بیگانگان ونااهلان درخلوت که ازمنظرشریعت گناه محسوب می گردد ،بسیاربهترازعبادات وطاعتی ایست که ازرویِ ریا وبه جهتِ فریبِ مردم انجام می دهند.حافظ در اغلبِ غزلیاتی که سروده ، به عقایدِشخصی ِخویش درزمینه هایی مانند: ریا وتکبّروتظاهر وشراب وبی آزاری وخوش بینی و آزادگی ومناعتِ طبع وغیره نیزاشاره کرده وگاه گاهی فتواهایی صادرنموده که دربسیاری اوقات بامعیارهایِ شریعت و دینداری درتضاد می باشند. یکی ازاین فتواهاهمین بیت است. درست است که حافظ بابهتردانستنِ "شرابخواری درخلوت" درمقایسه با"ریاکاری درجلوت" قصددارد مرتبه یِ پستی وبدبودنِ ریاکاری راروشن سازد، امّا ازمنظرِ شریعت این نوع نگاه کردن به گناهان، قابل قبول نبوده وهردو عملِ شرابخواری وریاکاری گناه محسوب می گردند. وچه بساکه از نظردیندارانِ متعصّب، شرابخواری بسیاربدترازریاکاری بوده و مجازاتِ آن نیزبیش ترازریاکاری بوده باشد.به عبارت دیگرازنگاهِ شراب مادربدیها ومایه ی فساد است. درصورتی که حافظ به صراحت به عکس ِاین موضوع اعتقاد دارد:آن تلخ وش که صوفی، اُمّ الخبائث اَش خوانداَشهی لنا واهلی من قبله العذارایعنی آن تلخ مزه ای (شراب) را که صوفی وزاهد مادربدیها می داند درنزد من بسیارشیرین ترازبوسه ی دختران است!به همین سبب وبه جهتِ صدورِهمین فتواهایِ بحث انگیزاست که حافظ درهمه ی دوره ها ازجانبِ بعضی ازفقهابویژه متعصبّین، به کفرورزی وخروج ازدین متهم بوده وهست. "جنگ هفتاد دوملت همه را عذربنهکه ندیدند حقیقت ره افسانه زدند . "پـیـراهـنـی کـه آیــد ازاوبـویِ یـوسـفم تــرســم بــرادران غـیـورش قبا کـنـنـد قبا کردن به معنای پاره کردن است ومنظورازیوسف همان معشوق و یار است . شاعرضمنِ اشاره به داستان حضرت یوسف ، طبیبانِ مدّعی رادرردیفِ برادرانِ حسودِ یوسف جای داده و خودرا همانندِ یعقوب که درآتشِ فراقِ یوسف می سوخت واشگ می ریخت ازمعشوق جدا شده می بیندوبیمِ آن داردکه پیراهنی که (یوسف) معشوق برای او فرستاده تابابوییدنِ آن چشمانش بیناگردد توسط برادرانِ یوسف (طبیبانِ مدعی)ازکین وحسدپاره شودوازاین فیضِ1پ ارزشمندمحروم ماند.یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکزغمش عجب بینم حال پیر کنعانیبـگــذر بـه کـوی مـیـکـده تـا زُمـرهی حـضـور اوقــــــات خـود ز بـهـر تــو صـرف دعـا کـنـنـد زُمره ی حضور یعنی همه یِ حاضرین .حضور دراینجاجمع حاضراست.معنی بیت:شاعرازطبیبِ مدّعی دعوت می کندکه به کوی میکده (محل رازونیازِعارفان وعاشقان) بیایدو ازفیوضاتِ آنجا(دعایِ ساکنانِ میکده) بهره مند شود. دراین مکانِ روحانی کسانی که مشغول رازونیازهستند آنقدر وارستگی وایثارومناعتِ طبع دارندکه اوقاتِ خود وتوان وانرژیِ خویش را برای تازه واردین اختصاص داده وازصمیمِ دل برای آنها دعا گویند تاگره ازکارشان واگردد.به صفایِ دل رندانِ صبوحی زدگانبس درِبسته به مفتاح دعا بگشایندپنهان زحاسدان بخودم خوان که مُنعمان خــیــر نـهان برای رضـای خـدا کـنـنـد منعم یعنی کسی که دارای نعمتِ فراوانست ، توانگر معنی بیت:ای مدّعی که ادّعامی کنی صاحبِ نعمت وکرامت هستی چنانچه قصدداری کارخیرانجام دهی، نهانی مرابه سوی خود دعوت کن که نیکوکاران واهلِ کرامت، کارخیر راپنهانی فقط برای کسبِ رضایت خداوندمتعال انجام می دهند.همانگونه که توصیه شده کارخیر بایدبگونه ای صورت پذیرد که جزفردِ مورد نظرهیچکس باخبرنشود وگرنه از ارزشِ کارخیرکاسته می شود.غلام ِ همّتِ آن نازنینمکه کارخیر بی روی وریا کردحــافـــــظ دوام وصـل مـیـسّـر نـمـی شـود شــاهـان کـم الـتـفـات بـه حـال گــدا کـنـنـدگرچه خطاب به خودش می گویداما باکنایه به مدّعیانِ ریاکار نیز که خیال می کنند به درجهای رسیدهاند که صاحبِ کرامت شده اند گوشزدمی کندکه چنانچه خداوندعنایتی هم به کسی بکند کامروایی وخوشیِ وصال پیوستگیِ دایمی نخواهد بود واین لطفی که شاملِ حال اوشده مقطعی هست ونبایدازاینکه صاحبِ کرامت شده مغرورگرددوخودراببازد. عاشقِ راه ِحق همیشه وبی وقفه باید در طلب ونیازمندی باشد زیرا معشوق همیشه نازمی کندوکمتربه حالِ عاشق توجه دارد.درعالمِ عشق نازونیازِمعشوق وعاشق راپایانی نیست، کشمکشی غریب وپررمزورازکه انرژیِ جهانِ هستی ازاین منبع سرچشمه می گیرد.همانگونه که پادشاهان به گدایان کمترتوّجه می کنند، معشوق (خداوندمنّان) نیز گاهگاهی عنایتش راشاملِ آن عاشقی می کندکه در"من یزیدِعشق" قیمتِ بالاتری ارایه کرده واظهارنیازبیشتری نموده است. بنابراین هرچه اظهارنیازمندی بیشترباشد البته دوامِ وصل وجوددارد،لیکن این تداوم متناسب به همان میزانِ قیمتِ پیشنهادیست. دربزم دوریک دوقدح درکش وبرویعنی طمع مداروصالِ دوام راغنیمتی شمرای شمع وصل پروانهکه این معامله تاصبحدم نخواهدماند.
برگ بی برگی
پاسخ به غزلِ شاه نعمت الله ولی ست اختلاف نظر دارند که این اختلاف دقیق و بجاست زیرا همانطور که از رندیِ حافظ انتظار می رود دوبیتِ آغازین را به گونه ای سروده است که هم ارادتِ وی را به صوفیِ حقیقی برساند و هم اینکه مدعایِ کیمیاگری و نفَسِ زنده کننده آن صوفیِ قلندر مَآب یا شطح و طاماتِ ادعایی را که حافظِ ملامتی سخت با آن مخالف است به چالش کشیده باشد، اما بنظر میرسد به صواب نزدیکتر باشیم اگر بدونِ در نظر گرفتنِ هر دو برداشت به غزل پرداخته و از آن لذت بریم و به معنایِ ژرف و پر بارِ آن بیندیشیم.
برگ بی برگی
omid
۸
محسن.۲
۸
علیرضا
شهاب نیکراد
بنده
Behzad Behzadi
پاسخ و یا خطاب به شاه نعمت الله ولی است زیاد بحث کرده اند.اما آنچه که در سراسر اشعار حافظ نمایان است شهامت و شحاعت است.و دیگر بنیادگرایی و تیشه به ریشه زدن است.حافط به مانند بره ایست که دانشته خود را در میان گرگ های ریا و قدرت و منفعت و گرهای جهل و خرافات که دست پرورده همون گرگ های ریا و قدرت هستند انداخته و یک تنه با همه مبارزه می کند.حافط ریشه یدبختی و فلاکت مردم را در تعبیر و عمل ناصواب از دین و استفاده ابزاری از دین می داند.و مدام در اشعارش به این مقوله می پردازد.مدام به مردم به بهانه های مختلف یاد اوری می کند آنجه که بنام دین به شما دیکته کرده اند صورت است نه سیرت و معنا و در پس این دستورات سخت و پیچیده دین و ترس از چهنم و وعده بهشت دنبال ریاکاری و ثزوت اندوزی و جاه و مقام خودشان هستند.از این حیث حافظ سیاسی ترین و شجاع ترین و ساختارشکن ترین شاعر است.سوال اینجاست که امثال شاه نعمت الله که به تقوا و رهد و عبادت شهره عام وخاص هستند در راه مباززه با ظلم و جور مدام بیت شعر را سروده اند.اگر زهد و تقوا و عبادت در خدمت خلق نباشد و دردی را از مردم دوا نکند حتی اگر خدا هم شوی بیهوده است .
سید طه لاجوردی
بختیار بختیاری "آگاه"
محمد طهرانی
پاسخ به حضرت شاه نعمت اله این غزل را سروده ، چطور است که هیچ
پاسخی از طرف شاه نعمت اله یا مریدان بیشماری که داشته گفته نشده ، و در مجموع این حقیر از شخصیت عرفانی حافظ بعید میدانم این غزل را در اعتراض به ایشان سروده باشد .
پویا خانی
سیما
رندان لاابالی
مصطفی یکتا
نینا شینی
رند نظر باز
امام محمد خلخالی
محمد
مهدی.ف
پاسخ به شعر شاه نعمت الله ولی سروده شده باید به بیت چهارم، آنجا که میگوید: بی معرفت مباش که در من یزید/ عشق اهل نظر معامله با آشنا کننتوجه داشته باشند که که این اهل نظر با اهل نظر بیت اول یکی است و منظور اولیا الهی است که میتوانند به گوشهی چشمی مس وجود را به طلا تبدیل کنند. البته نوع سخن حافظ همیشه راز آلود است و احتمال برداشتهای مختلف از آن وجود دارد ولی اگر در مقام مقایسه این دو شاعر عارف باشیم سطح مطلب و شعر پایین میآید و درخور شاعر پر آوازه و حکیمی چون حافظ نیست. ارادتمند
کیخسرو
مهدی جوان
احمد خرمآبادیزاد
مرتضوی کیاسری
مهدی
سرو
سرو
نگاه
محمود از نهاوند
اردوان
عبداله گدازگر
علی معینی
عظیم توکلی
عباس پوررضا
در سکوت
م ر ن
مهرداد
منصور
شیرو
سفید
مجتبی
Torob ۰_o
سعید
kaveh kaveh
دکتر صحافیان
محمدرضا شمس