
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۹۹
۱
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند!
۲
مشکلی دارم، زِ دانشمندِ مجلس بازپرس
توبهفرمایان، چرا خود توبه کمتر میکنند؟
۳
گوییا باور نمیدارند روزِ داوری
کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور میکنند
۴
یا رب این نُودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان
کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر میکنند
۵
ای گدای خانِقَه، بَرْجَه که در دِیرِ مُغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
۶
حُسنِ بیپایان او، چندان که عاشق میکُشد
زمرهٔ دیگر به عشق از غیب سَر بَر میکنند
۷
بر درِ میخانهٔ عشق ای مَلَک، تسبیح گوی
کاَندر آن جا، طینَتِ آدم مُخَمَّر میکنند
۸
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت
«قُدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر میکنند»
تصاویر و صوت














نظرات
Hossein
پاسخ: ضبط نسخه قزوینی-غنی همین است (توانگر) و به قرینهی «گدا» کلمهی «توانگر» درستتر مینماید.
amirhossein
amirhossein
پویا اشرفی
پاسخ: بیتی که فرمودید در تصحیح قزوینی-غنی وجود ندارد.
محمودی
ناشناس
محمد
پاسخ م - بلطفا شعر 94 از حافظ رو مطالعه کنید با مطلع:زان یار دلنوازم شکریست با شکایتگر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایتمن فکر می کنم عاشورا و گسترده تر شیعه رو با زبان شعر چه زیبا بیان کردهدر زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
مسکین عاشق
محمد
جنید شریف
کوروش در جواب م ب
پشوتن
امین کیخا
علیرضا
آموزگار
مختار
آموزگار
سهند
شارح
دکتر فریبا علومی یزدی Faribaolumi@gmail.com
عبی
محمد سعید نیا
م ح
lمهدی
حسین
ناشناس
ناشناس
ناشناس
شمس
الیاس
منصور
سیامک
ناشناس
آراد
ناشناس دوم
آراد
ناشناس
کیهان کرمی
جهان
سیدعلی ساقی
روفیا
جنگل جاری
روفیا
روفیا
دکتر همایون یکتا aa.yekta@yahoo.com
sajjad sajjad.mmm.۱۵۰۰@gmail.com
احسان
سیاووش
محسن سعیدزاده
حامد عبدالحسینی
arash
پ.الف.مسیحا
حمید جوادزاده
جعفر خشنود
فرهاد ۲
reza
مریم
nabavar
برگ بی برگی
پاسخِ اینگونه دغلکاری ها را بدهند باور ندارند، واعظ و زاهد بر بالایِ منبر به هرگونه فریبکاری دست می زند تا علاوه بر اینکه خود را پاک و منزه جلوه دهد دانشمندیِ خود را به مخاطبان خود بفروشد و درواقع خود را بیان کند و نه حقیقتِ آن دین و آیین را. یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشانکاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنندروی سخن حافظ با انسانهایی که دارای دلبستگی های این جهانی هستند میباشد و دلبستگی به باورها نیز یکی از تعلقات دنیوی میباشد که انسان زاهدانه قصد رسیدن به خدا بر اساس ذهن و باورهای تقلیدی داشته و گمان میبرد تنها راه و راه درست همین است که او میداند و از گذشتگان و اطرافیان خود آموخته است ، حافظ بارها به این نو کیسه ها نصیحت کرده از آنان میخواهد تا بجای این خر لنگِ ذهن سوار بر آن اسب و استر های تیز رو شده تا با یک جهش راه هفتاد ساله را هفت ساله طی کنند اما آنان از سرِ منیت و ذهن ناز و لجاجت کرده اند .پس حافظ وقتی میبیند دم گرم او در آهن سرد آنان اثر نمی کند از خدا میخواهد تا آنان را بر خر یا ذهن خودشان واگذارد ، شاید که لنگ لنگان و در مدت زمانی بعید به سر منزل مقصود برسند، اما بدلیل اینکه حافظ میفرماید "با خرِ خودشان نشان " پس ایهامی در آن نهفته و محتمل است حافظ منِ کاذبِ انسان را به خر تشبیه کرده باشد که انسانهایِ ستیزه گر و لجوج پس از شنیدنِ پندِ بزرگان نیز حاضر به رها کردنِ این خرِ منِ متوهم و کاذب نیستند.حافظ و سایر بزرگان کینه و عداوت با انسانهایی که خدایی در ذهن خود ساخته و او را پرستش میکنند ندارند بلکه همواره سعی در انتقال خرد و آگاهی به آنها داشته و به آنان میگویند که از سر فکر و انشقاق خدا و خود به جایی نمی رسند پس لازم است عینکِ دید خود را تغییر داده و به گونه ای دیگر جهان ، خدا و خود را بشناسند که این آگاهی بخشی بر بسیاری اثر گذار و نتیجه بخش بوده است .ای گدای خانقه برجه که در دیر مغانمیدهند آبی که دلها را توانگر میکنندخانقاه در اینجا نمادِ مسالک و باورهایِ گوناگون است و مراد از گدای خانقاه همه انسانهایی هستند که خود را نیازمند حضرت معشوق دانسته و شوق وصال، آنان را از خانقاه جهان فرم و فکرِ صوفیانه بر کنده تا بسوی دیر مغان که لامکانی برای خردورزی و تعقل میباشد بر جهند و پس از رهایی از فکر و ذهن است که در دیر مغان و با بهره گیری از رهنمودهای پیر مغان (بزرگانی مانند مولانا و حافظ ) آبِ خرد زندگی را بر آنها جاری می گردد تا توانگر شده و برای رسیدن به وصلِ حضرت معشوق آماده شوند . حافظ این راه را به نو دولتان و همه انسانها معرفی میکند تا بجای حرکت با خر لنگ ذهن ، بوسیله اسبِ تیز رو و غلامِ چابک سواری که قابلیتش در وجودِ هر انسانی ست با یک جهش خود را به سرمنزل مقصود برساند . حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشدزمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنندزمره دیگر در اینجا یعنی از سویی دیگر، پسحافظ میفرماید حُسنِ بی پایان و لایتناهیِ خداوند بوسیله خرد و با کمکِ رهنمودهای پیر مغان انسان را به خویشتنِ ذهنیِ خود می کشد، اما از سویی دیگر ، انسانی با ماهیتی متفاوت و در حالیکه به عشق زنده شده از غیب یا ملکوتِ بی انتهایِ خداوند سر بر می آورد و متولد می گردد یا به عبارتی با خداوند به وحدت رسیده و یکی می شود . مسیح آن را تولد دوباره خواند که بدون آن انسان را به ملکوتش راه نیست. بر درِ میخانه عشق ای مَلَک تسبیح گوی کاندر آنجا طینتِ آدم مُخَمَّر می کنند میخانه موردِ نظرِ حافظ که در جای جایِ دیوانِ خود از آن نام می بَرَد همین میخانه عشق است و قداستِ آنرا در این حد متعالی می داند که مَلایک و باشندگانِ عالمِ غیب وقتی به درگاهِ آن می رسند باید تسبیح و ذکرِ عشق یا خداوندِ سبحان را بگویند زیرا که در این میخانه طینت و سرشتِ انسان را با شرابِ عشق درآمیخته و مُخَمَّر می کنند و همین ذاتِ خداییِ انسان است که او را بنا به فرموده قرآن بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیده است. صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بر می کنند شعرِ حافظ همان کلام انبیا و اولیای خداوند است و کمترین تناقضی با کتاب و کلامِ الهی ندارد، پس اگر خروشی از عرشِ کبریاییِ خداوند به گوشِ جان شنیده شود، با رجوع به عقلِ خود میتوان زمزمه باشندگانِ عالمِ قدس و پاکی را که مشغولِ از حفظ کردنِ شعرِ حافظ هستند شنید، حفظ و تکرارِ چنین غزلیاتی ست که میتواند درهایِ معنا را نه تنها بر رویِ انسان که از جنسِ عشق است بگشاید و کیفیتِ زندگی را ارتقا بخشد، بلکه همه باشندگانِ عالمِ ماده و عالمِ معنا نیز می توانند از آن منتفع گردند.
شجاع
شجاع
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
رند مست
بهراد
دکتر محمد ادیب نیا
فرزانه
Mehrshad Mahmoodi
در سکوت
ف ص
Javad +++
صدرا بهاری
Khishtan Kh
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی
دکتر صحافیان