حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۰۰

۱

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟

پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

۲

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند

عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

۳

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

۴

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

۵

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب

تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

۶

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز

این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

۷

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید

خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

۸

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست

قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

۹

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر

کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

۱۰

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 265
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 65
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 63
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 63
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 109
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 103
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۴۴
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۱۴۰
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
م کریمی :
زهرا بهمنی :
زینب بیات :
مریم فقیهی کیا :
احسان حلاج :
محمدرضاکاکائی :
محمدرضا ضیاء :
محمدرضاکاکائی :

نظرات

user_image
مهدی سلمانی
۱۳۹۰/۱۱/۱۸ - ۰۲:۴۹:۴۵
قومی به جد و جهد گرفتند زلف یارقومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
user_image
حسن حمیدی
۱۳۹۱/۰۶/۳۰ - ۱۴:۲۸:۱۲
با سلام در مصراع دوم جای کلمه تعزیر باید کلمه تکویر باشد
user_image
شهاب
۱۳۹۱/۰۸/۲۸ - ۱۷:۱۷:۱۳
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات هیچکاین کارخانه ایست که تغییر میکند
user_image
داغون الشعراء
۱۳۹۱/۱۲/۲۱ - ۰۶:۳۱:۲۳
بسمه تعالیاگر کسی کمی با فقه اسلامی آشنا باشد،می داند که به غیر از کلمه " تعزیـــــر" در بیت اول،هیچ چیز دیگری صحیح نیست؛حتی " تکفیـــر" که عده ای از حافظ پژوهان! معتقدند!در کل باید گفت این تصحیح،بهترین تصحیح برای این غزل است!
user_image
فرشاد
۱۳۹۴/۰۳/۱۴ - ۱۲:۵۲:۰۹
با سلام،در جواب دوستمان داغون الشعرا باید عرض کنم که اتفاقا با توجه به فقه اسلامی به این نتیجه میرسیم که واژه تکفیر صحیح است.باده ای که مدنظر حضرت حافظ بوده است سبب تفکرات و سخنانی میشود که بعلت کج فهمی ها در زمان خود در مورد اکثر عرفا سبب جاری شدن حکم ارتداد و تکفیر این بزرگان گردید، وگرنه با توجه به فرمایش خود حافظ متوجه میشویم که ایشان اهل باده نوشی و شرابخواری نبوده اند:ساقیا دیوانه ای چون من کجا دربرکشددختر رز را که نقد عقل کابین کرده اندخاکیان بی بهره اند از جرعه کاس الکراماین تطاول بین که با عشاق مسکین کرده اند.یا حق
user_image
مهدی
۱۳۹۴/۰۳/۱۷ - ۰۴:۲۷:۵۵
بسیاری از حاغظ شناسان و حافظ پژوهان اصراری بر این موضوع که منظور حافظ شراب عرفانی است ندارند.
user_image
آموزگار
۱۳۹۴/۰۷/۰۹ - ۱۴:۵۸:۱۰
اینکه تغزیر می کنند بسیار روشن و آشکار است و شگفت آور است این را تکفیر بیان کردندچرا که خوردن می تعزیر دارد، و اینجا صحبت از پنهان خوردن است، تا به دست محتسب ریاکار گرفتار نشوند، و این در دوره ی امیر مبارزالدین محمد بود که میخانه را بست و بر اجرای شرع سخت گیر بود و شراب خوار را تعزیر می کردبررسی اشعار حافظ درست همین را نشان می دهد
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۴/۱۰/۰۵ - ۱۱:۱۴:۴۶
ناموس عشق و رونق عشّاق می‌برند................... و سرزنش پیر می‌کنندعیبِ جوان : 22 نسخه (792، 801، 821، 822، 823، 827، 843 و 15 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی، خرمشاهیمنعِ جوان : 17 نسخه (803، 813، 814-813، 819، 824، 825 و 11 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، سایهغزل 195 در 40 نسخه آمده است. نسخۀ مورخ بین سالهای 838-817، بیت دوم غزل را ندارد. از نسخ کامل کهن مورخ، این غزل در نسخۀ مورخ 818 نیست. **************************************************************************
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۴/۱۰/۰۵ - ۱۱:۲۹:۱۲
دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنندپنهان خورید باده که ............ می‌کنندتکفیر : 26 نسخه (792، 813، 814-813، 819، 821، 822، 823، 824، 838-817 و 17 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساریتعزیر : 14 نسخه (801، 803، 825، 827، 843 و 10 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی، سایه، خرمشاهیغزل 195 و بیت مطلع آن در 40 نسخه آمده است. از نسخ کامل کهن مورخ، این غزل در نسخۀ مورخ 818 نیست. حافظ بیت زیر را با وجود واژۀ "تکفیر" دارد.به شکر تهمت تکفیر کز میان برخاستبکوش کز گل و مُل داد عیش بستانی **************************************************************************
user_image
فرید
۱۳۹۴/۱۰/۱۶ - ۱۴:۵۲:۲۸
سلام دوستان من فکر می کنم هم واژه ی تعزیر زیبا و صحیح است و هم واژه ی تکفیر . البته بد نیست مداقه گردد که خوردن می تعزیر ندارد بلکه مستوجب حد است ....
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۱۰/۱۶ - ۱۶:۵۳:۱۱
بسمه تعالیسلام بر شما فریدتعزیر، همان حد، تنبیه و مجازات کردن است.
user_image
شمس شیرازی
۱۳۹۴/۱۰/۱۶ - ۱۶:۵۹:۴۸
نه گمانم تعزیر مجازاتی است که میزان آن بسته به نظر قاضی شرع است. و گویا با حد تفاوت دارد
user_image
بی نام
۱۳۹۴/۱۰/۱۶ - ۱۷:۱۵:۵۴
تفاوت تعزیر با حد وقتی مجازات تمام و کمال اعمال شود ، حد است مثلاً ،گفته اند حد شرانخواری هشتاد ضربه شلاق استولی تعزیر حد ِ با تخفیف است به صلاحدید قاضیمثلاً، پنج صربه شلاق برای نوجوانی که از روی نادانی و در اثر فریب دوستان شراب خوردهقاضی حکم میکند تا مزه ی حد را به نوجوان بچشانند تا عبرتی باشد
user_image
فرید
۱۳۹۴/۱۰/۲۴ - ۱۳:۵۰:۲۲
تخصصی اگر به مساله نگاه کنیم دوستان ، مجازات ها انواعی دارد . حدود ، قصاص ، دیات و تعزیرات . در تعریف حدود بیان شده حدود مجازات های ثابت شرعی است به عبارتی مجازات هایی که مقدار و نوع آن را شارع مقدس مشخص کرده است . بنابراین تنها جرایمی خاص هستند که مجازات آنها حد است . البته فقها در رابطه با تعداد جرایم مستوجب حد اختلاف نظر دارند . جرایمی از قبیل شرب خمر ، قوادی ، قذف ، لواط ، مساحقه ، زنای ساده ، محصنه و زنای به عنف ، محاربه ، ارتداد ، سرقت حدی از جرایمی هستند که مجازات آنها حد است . قصاص مجازات جنایات ( جرایم علیه تمامیت جسمی اشخاص ) است . قصاص لغوی یعنی جا پای جای پای دیگری گذاشتن ، دنبال کردن و غیره امده . قصاص به دو صورت نفس یا مادون نفس است . برای مثال مجازات قتل عمد و در حکم عمد ، قصاص قاتل می باشد و همین طور مجازات جرایم مادون نفس مثل قطع ید که مجرم هم با حصول شرایطی دستش قطع می گردد یا به عبارتی قصاص می گردد . دیه که به آن خون بها هم گفته می شود که البته به نظر میرسد خون بها واژه ی جامعی برای دیه نیست . دیات یا خود محازاتی مستقل هستند مثل مجازات قتل خطایی که دیه ( خون بها ) است ًیا نه مجازاتی مستقل بلکه گاهی جانشین مجازات اصلی می گردد مانند مجازات قتل عمدی که بیان شد قصاص است اما امکان دارد که اولیای دم با قاتل مصالحه کرده و دیه بگیرند . علی کل حال در مورد ماهیت دیه که مجازات است یا جبران خسارت اختلاف نظر می باشد ولی نظر اقوی این است که دیه نه مجازات بلکه جبران خسارت است . نهایتا تعزیر به مجازاتی گویند که نه حد نه قصاص و نه دیات باشد . در تعریف تعزیر بیان شده مجازات های غیر معین را گویند . تعزیرات یا حکومتی اند یا شرعی . تعزیرات شرعی در واقع مجازات های شرعی برای محرمات شرعی هستند مثل مجازات جماع با حیوان . تعزیر حکومتی ، مجازاتی است که حاکم برای استقرار و استمرار نظم در جامعه بر متخلفین تحمیل می کند مجازات حرایمی مثل کلاهبرداری ، سرقت های غیر حدی ، خیانت درامانت و غیره . بنابر این مطالبی که بیان شد مسلم است میان تعزیر و حدود تفاوت وجود دارد . البته شاید بتوان گفت حد به معنای عام کلمه تمام مجازاتها یعنی قصاص و تعزیرات را در بر می گیرد اما این عکس آن صادق نیست که تعزیرات را در معنای حدود بیاوریم . دوست عزیزی هم که بیان کردند مجازات حدود و تعزیر تفاوت شان در این است که حدود کامل اجرا میشود اما تعزیر نه این ملاک تمییز حد و تعزیر نیست . بلکه بر فرد نابالغ حد جاری نمی گردد و مداقه گردد که مطابق قاعده التعزیر دون الحد ، تعزیر همواره کمتر از حد است بنابراین که حداقل حد شلاق 74 ضربه است ، تعزیر به صورت شلاق حداکثر 74 تاست و بیشتر نمی شود .
user_image
مری
۱۳۹۵/۰۵/۱۳ - ۰۱:۱۳:۴۴
من چیز زیادی در مورد قواعد دستور زبان فارسی نمیدونم ولی تا اونجا که میدونم اینه که تکفیر بنظر صفت میاد و نمیشه فعلی مثل اجرا کردن بر اون واقع بشه مثلا تکفیر رو نمیکنند ولی تعزیرو چرا. و اگر تعزیر با توجه به نوع مجازات قابل تخفیف بکار برده بخاطر اینه که منظور برسونه که اینقدر سخت گرفته میشه که حتی با اندکی نوشیدن هم گرفتار جزا میشوید
user_image
مسعود الحکما
۱۳۹۵/۱۱/۱۰ - ۰۸:۰۱:۵۱
حقیر بیشتر از زاویه ی زیبایی شناسی به بیت مورد بحث نگاه میکنم.واژه ی تعزیر به مراتب شعر رو زیبا تر میکنه تکفیر ،دارای پیامدهای بسیار زیادی است که در نهایت حتی منجر به قتل تکفیر شونده میشود .که اصولا برای یک باده گساری ساده،فقها رای به تکفیر نمیدهند .مگر انکه در زمان لثان الغیب .دارالحکومه ی شیراز به دست داعشیان باشد
user_image
پاپیکا
۱۳۹۶/۰۱/۰۱ - ۰۵:۵۴:۵۱
من کل نظرا رو خوندم و دعوای سر تعزیر و تکفیر رو !!! به نظر هر دو کلمه معنی شعر رو میرسونن ولی تعزیر به جا تر و زیبا تره .
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۵/۲۲ - ۰۳:۰۴:۵۸
1- در بیت هشتم قوم اول متشرعین(جدو جهد= انجام ظواهر و مناسک دین) و قوم دوم اهالی دکان تصوف هستند که بنظر شاعر هر دو اشتباه می کنند.2- در بیت آخر، منظور از "حافظ" صنف حافظین و قاریان هست.
user_image
نت افراز
۱۳۹۶/۰۹/۲۲ - ۱۶:۵۳:۰۴
غزل شماره 200 حافظ نشان دهنده عکس العمل شاعر نسبت به سیاست‌های جدید حکومت شاه شجاع (رعایت ظواهر شرع و جلوگیری از عیش و نوش شبانه) است.
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۴/۱۷ - ۱۲:۴۷:۰۰
در جواب نت افزار باید بگم این شعر در دوران امیرمبارزالدین سروده شده. حافظ واژه محتسب رو در توصیف امیرمبارزالدین به کار میبره.
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۴/۲۸ - ۱۵:۲۳:۱۷
دانی که چنگ و عـود چه تقریر می‌کنـنـد؟!پنهان خورید باده که تـعزیر می کنند چنگ :یک نوع ساززهی عود: سازی زهی که به آن بربط نیز گفته می‌شود تقریر : نوشتن ،بیان کردن تعزیر : مجازات واجرای قوانین.دردوره ای که حافظ می زیسته، تغییرات ودگرگونی هایِ سیاسی،اجتماعی زیادی رقم می خورده،هنگامی که پادشاهی متشرّع،زمام امور رابه عهده می گرفت، متولّیانِ شریعت نیزفرصت راغیمت شمرده وبابهرمندی ازقدرتِ بازوانِ دولت،محکمه های شرعی را راه اندازی نموده و قوانینِ شرعی رادرزمینه های مختلف به موردِ اجرا می گذاشتند. ازمعنی و مفهومِ بیت هابنظرمیرسد این غزل نیز درچنین شرایطی سروده شده است.معنیِ بیت:آیاتوّجه کرده ای ؟ و آیادر‌یافته ای که چنگ و عود با زبانِ موسیقیائیِ خویش، چه پیامی وچه نکته ای رابه ماگوشزدمی کنند؟!آنهابه مامی گویند که پنهانی باده‌خواری کنید،دوران عوض شده مواظب باشید مبادا مامورین و نَهی کنندگان منکرات، شما راببینند،چون اگرمطلع شوند واطمینان حاصل کنند که شماشراب خورده اید حتمن شمارا به محکمه برده ومجازات خواهند کرد.حافظ ضمن نقل قول اززبان چنگ وعود،به رندان وباده نوشان مسیرفرارازمجازاتِ میخواری رانشان می دهدتامامورین به آنها دسترسی نداشته باشند. ازاین مهربانی ودلسوزی به شرابخوان کاملاً پیداست که خودِ شاعرنیز اهلِ عیش ونوش بوده و گهگاه به بادنوشی وعشرت می پرداخته است.گرچه حافظ هرگزاهلِ ریا وتظاهرنبوده وهرگاه میلِ به شرابخواری داشته،وشجاعانه بی هیچ ابهامی آن رابیان کرده است.شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورشکه تایکدم بیاسایم زدنیا وشروشورشناموسِ عشق و رونق عشّاق می برند عیب جوان و سرزنش پیر می کنند ناموس : عزّت واحترام ، اعتبار معنی بیت:این زُهد فروشانِ ریاکار عزّت و احترام عاشقان را از میان می‌برند و مدام به عیب‌جویی از جوانان و پیران عاشق می پردازند.عشق ورزی ومَسلکی که حافظ بدان معتقدبوده،درنظرگاهِ متولّیانِ شریعت،هیچ ارزش واعتباری نداشته حتّا مذموم ونکوهیده نیز بوده و بعضاً موردِتهدید وتکفیر نیزقرارمی گرفت.روایاتِ معتبرِزیادی ازرهبرانِ دینی ومذهبی نقل شده که براساسِ آنها،عشق گمراه کننده بوده و مردم نباید اختیاروجودِخویش رابه عشق بسپارند،که اگرچنین کنند خُسران وزیان ببینند ودل ودین برباد دهند.باتوّجه به اینکه دوره یِ نزولِ غزل،دوره یِ حاکمیّتِ مطلقِ شریعتی ازجنس داعشانه بوده،روشن است که متولّیان شریعت، زاهدان وپارسایان،هجمه یِ شدیدی علیهِ اندیشه های حافظانه داشته اندکه حافظ اینچنین ازعملکرد یکسویه نگرانه ومتعصّبانه ی آنها دلگیر و ناراحت می باشد.پشمینه پوشِ تندخو،ازعشق نشنیدست بوازمستی اش رمزی بگو تاترکِ هشیاری کند.جز قلب تیره نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر می‌کنندقلبِ تیره : ایهام دارد: 1- درون تیره2-سکّه‌ی تقلّبیاکسیر: صنعتی که قدیمان درپی کشف آن بودندتا بتوانند به وسیله ی آن فلزّات کم ارزش مانند آهن ومس را به فلزّات گرانبها تبدیل کنند. باطل:ناحق،دروغین،دراینجابه معنیِ "بیهوده" است.معنیِ بیت:دستآوردهایِ زُهد فروشانِ دروغین وریایی، فقط درونی تیره ویا سکّه یِ تقلّبی و ذهنیِ بدبین است وهیچ چیزباارزشی از عملکردِ آنها بدست نیامده است، لیکن از رونمی روندو همچنان بیهوده در این خیالِ باطل هستند وبه دروغ ،ادّعادارند که کیمیاگران ماهری هستند وتوانایی آن رادارند که قلوبِ تاریکِ رابه قلوبِ نورانی وآهن ومس رابه طلا تبدیل کنند. آنها در این خیالِ باطل‌،بیهوده پافشاری می نمایند هیهات که در توّهم فرورفته اند.دورشو ازبَرم ای زاهدو بیهوده مگویمن نه آنم که دگر گوش به تزویرکنم. گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند دردوره ای که بازارِ ریاکاری وزهدفروشی گرم است وکارِکیمیاگرانِ دروغین وحُقّه باز رونق گرفته،مبلّغانِ جهل وحماقت وخرافات،عشق راممنوع کرده اند. توصیه می کنندکه عشقبازی نکنید،ازعشق صحبت نکنید،ازرمزورازِعشق ورزی وجاذبه هایِ خیال انگیز نگوئیدونشنوید.مگرمیشودازعشق نگفت ونشنید؟مشکل حکایتیست وتوقّع آنهاشدنی نیست.عشق سرکوب نمی شود،عشق قدرتی جادویی والهی دارد،شمعی راکه خداوندروشن کرده باشدبافوت کردن خاموش نمی شود.آتشِ عشق ازروزِ ازل ازتجلّیِ حق شعله ورشده وتا ابدفروزان خواهدماند.درازل پرتوِحُسنت زتجلّی دَم زَدعشق پیداشد وآتش به همه عالم زد.مااز برون در شده مغرور صد فریب تا خوددرونِ پرده چه تدبیر می کنند مغرور : فریب خوردهفریب:مکر و حیله،تدبیر:چاره اندیشیدن و راهکارجُستنمنظوراز"ما"دراینجاهمگان است."ما" شاملِ همه ی باورهاواعتقادات وهمه یِ مذاهب ومسالک می شود.حافظ هرگاه می خواهدنکته ای ظریف وپنهانی وحقیقتی از اسرارِ هستی را افشاکند،باکسی تعارف ندارد. دراینجاوقتی "ما" رامطرح می کنداول ازهمه خودرادرنظرمی گیرد. اگرقراراست ضعف ونادانی وناتوانیِ خردِجمعی رابیان کند،اول ازهمه خود رامتّهم می کند.این شیوه یکی ازبهترین ودلچسب ترین شیوه یِ روشنگری وآگاهیسازیست.اوگناهان رابامیل ورغبت به گردن می گیردتنهابه این امیدکه شایدتوانسته باشدعواقبِ خیر وشر رابه مردم بشناساند.گناه اگرچه نبوداختیارِ ماحافظتودرطریقِ ادب باش وگوگناهِ من است.یا:حافظ به خودنپوشید این خرقه یِ می آلودای شیخِ پاکدامن معذور دارمارابگذریم....معنی بیت: ما(همگان،آنهایی که تصوّراتِ خویش رابه دیگران تحمیل می کنند) دربیرون ازگود قرار داریم،مابه حریم حَرمِ یاردسترسی نداریم. مااز حقایقِ هستی چیزی نمی دانیم. ماهرکدام برحَسَبِ فهم ودانشِ خویش، تصوّراتی گوناگون ازنظامِ هستی داریم وشگفتا که به فهم و برداشت هایِ خویش هم مغرورانه می نازیم وباتعصّبی جاهلانه، از افکاروپنداشت های خود سرسختانه دفاع می کنیم. غافل ازاینکه سرمستِ باده یِ غروریم.مانه دریک مورد بلکه در صدهامورد، خطا واشتباه داریم و از رویِ سادگی فریب خورده ایم. مافکرمی کنیم که باورهایمان درست وخالی ازاشکال است. ماگرفتارِخودشیفتگی شده ایم وخودمان ازاین موضوع بی خبریم.به انتظار می مانیم تاروزی فرارسد وسرانجام ببینیم گردانندگانِ هستی، در باره‌ی ما چه راهکاری دارندوچه می اندیشند،آن روزمعلوم خواهد شد کدام یک ازما درست وکدام نادرست تشخیص داده بودیم.معشوق چون نقاب زرخ درنمی کشدهرکس حکایتی به تصّورچراکنند؟تشویش وقتِ پیر مغان می دهنـد و باز این سالکان نگـر که چه با پـیـر می‌کنند تشویش: نگرانی وبرهم زدنِ آرامشپیر:راهنما ومرشد ومرادپیشترنیزگفتیم که حافظ ازفردمشخصی پیروی نکرده ومعلوم نیست که پیر ومراد اوچه کسی بوده است.درمعنای "پیرمُغان"هرکس به فراخورباورها واعتقادات خویش،مرادومولای خویش رادرنظرمی گیرد ومی پندارد که پیر ومرادحافظ نیز همان بوده است! بعضی باتوجّه به معنای لغوی "مغان"وبااستناد به ابیاتی، براین باورند که منظورازپیرمغان زرتشت است. امّا بنظرمی رسد اندیشه های حافظ فراترازهرمذهب ومسلک است واین "پیر"درکارگاه خیال حافظ بوده و اصلاًوجودخارجی نداشته است.معنی بیت: این رهروانِ تازه قدم در راه نهاده‌ ،تازه به دوران رسیده هاو خودشیفته ها، فکرمی کنندبه حقیقت دست یافته اند،ادّعاهایِ واهی وپوچ وبی اساس درموردِحقایقِ زندگی ارایه می دهند وحتّاباگستاخی وجسارت،پیر وراهنمایِ ماراآزار می دهند وپریشان خاطر می نمایند.ادب نگه نمی دارند ودوقدم راه نرفته،به تصوّرِ اینکه به سرمنزلِ مقصود رسیده اند،چه موهوماتی که به هم نمی بافند ویاوه هایی که نمی سرایند!آن روزبردلم درمعنی گشوده شدکزساکنان درگهِ پیرمغان شدمصد مُلک دل به نیم نظر می ‌توان خریـدخوبان در این معامله تقصیر می ‌کنند مُلکِ دل :خانه ی دل، اختیارِدل، مالکیتِ دل،عرصه یِ سلطنت و فرمانروایی نظر : توجّه ، نگاه لطف آمیز تقصیر : کوتاهیمعنیِ بیت:با نیم نگاهی از سرِ لطف و مهربانی، می توان بر صدها دل فرمانروایی کرد،می توان سلطانِ دلهاشد وزمامِ اختیارِ آنهارابه دست گرفت.اما افسوس که زیبارویان،مستِ غرورندو در این کارکوتاهی می‌کنندوتوّجهی به حال عاشقانِ خویش ندارند.ای گل به شکرِآنکه تویی پادشاهِ حُسنبابلبلانِ بی دل وشیدا مکن غرورقومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تـقـدیـر می‌کنند معنی بیت: گروهی،دسته ای ازمردم برای رسیدن به معشوق، تلاش وکوشش و پافشاری می کنندونیک می دانند که مزدآن کس گرفت جانِ برادر که کارکرد،که ایثارو فداکاری کرد.امّا گروهی دیگر که راحت طلبانند وحاضرنیستند زحمتی راتحمّل کنند،امورات را به دست تقدیر و سرنوشت سپرده‌اندغافل ازاینکه بدون همّت وزحمت کسی به راحتی نمی رسد.این بیت
پاسخ روشن به ادّعای کسانیست که حافظ رابه جبری گری متّهم می کنند.مکن زغصّه شکایت که درطریقِ طلببه راحتی نرسیدآنکه زحمتی نکشید.فی الجمله اعتماد مکن بر ثـبـات دَهـر کاین کارخانه‌ا‌یست که تغییر می‌کنند فی الجمله : به هرصورت ، باریکارخانه : استعاره از دنیا و جهان هستیمعنی بیت:به هر صورت تکیه بر استوارب و پابرجا بودن روزگار نکن که این دنیا دنیایست که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است وثبات ندارد.دراین دنیاهمه چیز دستخوش تغییر وتبدیل قرارمی گیرد.سِفله طبع است جهان برکرمش تکیه مکنای جهان دیده ثباتِ قدم ازسِفله مجویمی خور که شیخ و حافظ و مُفتیّ و مُحتسب چون نیک بنگری همه تـزویر می ‌کنند شیخ : واعظ ، زاهد ریایی مُفتی : فتوا دهنده ، فقیهمُحتسب : مأمور نظارت بر اجرای احکام دینی و دولتی ، ضمنن آنکه لقب "امیر مبارزالدین"نیزبود.احتمالن این غزل در زمان تسلّطِ این امیر سروده شده است.گفتیم که بهترین راهِ تأثیر طنز و نقد، " خود اتهامیست" دراینجانیز حافظ با استفاده ازهمین شیوه ی اثربخش، خود را در میان تزویر کاران قرار داده تاتوانسته باشداندکی گوشه یِ پرده رابالازده وپنهانکاریهای آنها رابرملاسازد. معنی بیت:میگساری کن که اگر خوب دقت کنی متوجّه می شوی که واعظان ریاکار، فقیه ومأمور اجرای احکام شرع و حتی حافظ هم دروغ می‌گوید و تظاهر به دینداری می‌کند درحالی که دروغ می گویند و همه ریاکاری وتظاهرهستند.این غزل ،یکی از غزلهای سیاسی – اجتماعی حافظ است ، اگر با این نگاه به آن توجّه کنیم ، بیت ها با اینکه از نظر ادبی دارای ژرفای معنا هستند اما خیلی واضح و مشخص ، اشاره به اوضاع سیاسی – اجتماعیِ آن زمان دارد که تحت حاکمیّت ِ متعصّبینِ تندرو بوده است .در آن زمان شعر خود یک رسانه‌ی موثّر،گسترده و فراگیر بوده و حافظ نیزکه همیشه درقبالِ دگرگونی های اجتماعی، احساسِ مسئولیت می نموده،مسایل ومعضلات اجتماعی رابه زیبایی به مددِ نبوغ خارق العاده ی خویش ،به تصویر می کشید ودست به آگاهسازی می زد. عراق وفارس گرفتی به شعرخودحافظبیاکه نوبت بغداد و وقتِ تبریزاست.
user_image
فروغ-الف
۱۳۹۷/۰۸/۱۵ - ۱۸:۱۹:۲۰
سلام درود بر حافظ ، از اینکه اینهمه غزلیات تازه و به مثابه این است که اکنون سروده شده و شباهت شرایط اجتماعی و سیاسی حافظ با عصر ما و شباهت رنجوری های زمانه ما ناشی از نبوغ حافظ است یا نبوغ حاکمان و متولیان یا هردو ؟
user_image
سمیه
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۰۶:۴۹:۳۶
سلامجز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در این خیال که اکسیر می‌کنندبه نظر من این بیت حافظ تلنگر خوبی برای کسانی است که در امور فرهنگی سازمان های مختلف و بخصوص دانشگاه ها مسئولیت دارند و کار می کنند. در واقع برخی افراد باید بدانند که روش هایی که به کار می برند حتی چند صد سال قبل هم نتیجه بخش نبوده و اتفاقا بدبینی ایجاد می کرده است.در همین رابطه مقایسه ای که فروغ-الف مطرح کرده تامل برانگیز است.
user_image
شاهین اسپهبدی
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۲۳:۰۰:۵۴
در بیت ششم (نیم بیت دوم) از دید وزن و معنا کمی ناموزون به نظر می‌رسد و من آنرا با افزودن پیشوند «نو» درست‌تر میابم: تشویش وقت پیر مغان ندهند بازاین "نو" سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند
user_image
یگلن
۱۳۹۸/۰۷/۲۴ - ۱۴:۰۴:۲۶
هرکسی آز ظن خود شد یار منوز درون من، نجست اسرار منبله درست می‌فرمایند فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
user_image
یگلن
۱۳۹۸/۰۷/۲۴ - ۱۴:۰۵:۵۷
دوستانی که قصد تصحیح شعر جناب حافظ رو دارند هم تقاضا دارم در نوشتار زبان فارسی تلاش کنند کمتر غلط املایی داشته باشند. ممنون
user_image
فرهاد ۲
۱۳۹۸/۰۸/۱۹ - ۱۶:۲۷:۰۷
یا للعجب !! هیچ تلاشی و همتی برای درک معنی و مفهوم شعر نداریم ، بحث بر سر تعزیر و تکفیر میکنیم . چه فرقی دارد . در هر دو کلمه تعصب و کوته فکری متشرعین و زاهدان را فریاد میزند ! کجایند دوستان گرانمایه که اصرار بر دینی بودن اشعار حافظ داشتند و بقیه را لاابالی و عرقخور میخواندند ؟؟!! کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب !!
user_image
حسین
۱۳۹۸/۰۹/۱۰ - ۰۱:۵۰:۰۷
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسبچون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند
user_image
شهرام
۱۳۹۸/۱۲/۲۳ - ۲۳:۳۹:۵۶
زبان حافظ زبان حال است چقدر زیبا. پیام کل شعر کاملا گویاست.
user_image
علی
۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۱۶:۰۶:۲۲
سلام از رضا ساقی ممنونم
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۴/۱۰ - ۰۹:۱۳:۳۶
  دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنندپنهان خورید باده که تعزیر می‌کنندچنگ و عود که از سازهای قدیم هستند نمادی از هستی میباشند که آهنگ زندگی را می نوازند و ریتم زندگی و قضا و کن فکان را در اختیار داشته ، تاکید و تقریر میکنند که باده عشق و معرفت را پنهانی خورید یعنی انسان با شروع کار بر روی خود بمنظور یکی شدن با خدا و زنده شدن به او نباید مردم را از این امر آگاه کند چرا که انسانهایی هستند که به هیچ وجه قصد رها شدن از من ذهنی خود را نداشته و علاوه بر آن تمایلی ندارند دیگران هم اقدامی در زدودن دردها و هم هویت شدگی های خود انجام دهند پس با انواع شگردها که حافظ در ابیات بعد به آن می پردازد شخص سالک تازه کار را از ادامه راه منصرف میکنند و یا اصطلاحن سالک را بر مبنای شرع ذهنی خود تعزیر میکنند یعنی که حد می زنند و با قانون خود هر چه بخواهند برسر او می آورند تا شخص سالک توبه کرده و از راه عشق باز گردد عرفا و بزرگان بر این خطر پیش روی سالک تاکید فراوان داشته اند که برخی را مرور میکنیم:حافظ :ای دل طریق رندی از محتسب بیاموزمست است و در حق او کس این گمان نداردمولانا :هر که داد او حسن خود را در مزادصد قضای بد سوی او رو نهاددشمنان او را از غیرت می درنددوستان هم روزگارش میبرندعطار :چو عشق دلبران گنج روانستچنان بهتر که اندر دل نهانستبرو در عاشقی می سوز و می سازمکن راز دل خود پیش کس بازو بار دیگر مولانا :بر بند در خانه ، منمای به بیگانهآن چهره که بگشادی ، وآن زلف که بربستیباز هم او:چراغست این دل بیدار ، به زیر دامنش می داراز این باد و هوا بگذر ، هوایش شور و شر داردو ابیات دیگر که درحوصله این مقال نیست و همگی این بزرگان ،سالکان راه را از ابراز سلوک و پیشرفت معنوی منع و تاکید کرده اند می ایزدی را پنهانی بنوشید .ناموس عشق و رونق عشاق می‌برندعیب جوان و سرزنش پیر می‌کننددر این بیت لسان الغیب به دلایل این امر پرداخته و میفرماید انسانهایی که گرفتار خود کاذبشان هستند اگر آگاه شوند که شما به می ایزدی دسترسی داشته و از آن بهره میبری پس مصمم میشوند که آبروی عشق را برده و رونق کار شما را به عنوان عاشق از بین ببرند ، اما چگونه ؟ در مصرع دوم
پاسخ میدهد که اگر شما جوان باشید با وسوسه هایی از این دست که تورا با این سن کم چه به عاشقی و طلب می خرد و معنویت ، برو و خوش باش و همانند سایرین از زندگی خود لذت ببر که هنوز سالهای بسیار فرصت بازگشت به خدا و معنویت برای تو وجود دارد و اگر پیر باشید شما را سرزنش میکنند که دیگر از وقت تو گذشته و فرصتی برای عاشقی نداری و با القای حس گناه و خبط شما را از ادامه راه مایوس میکنند و این عیب جویی و سرزنش ها انسان را در هر سنی که باشد از راه و طریقت معنوی باز میدارد .آبروی عشق را میبرند یعنی با انصراف سالک از ادامه راه ، قدرت عشق را به سخره میگیرند.   جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در این خیال که اکسیر می‌کننداما انسان هایی که با استهزاء و یا دلیل و برهان سالک راه عشق را از ادامه راه منصرف میکنند خود در زندگانی بجز تیره روزی و مرکزی که با انباشت شهوات دنیوی تیره و تار گردیده است هیچ حاصل و بهره ای نبردند اما هنوز در خیال باطل خود بسر میبرند که اکسیر میکنند یعنی که به گمان خود خاک را تبدیل به طلا میکنند .برخی از مردم با ثروت اندوزی و برخی با باور پرستی ، برخی با هم هویت شدن با علم ودانش خود و برخی با شهرت و مقام خود و قس علیهذا همگی را گمان براین است که کیمیا گرند و تولید زر میکنند اما این زر تقلبی بوده و آنان می پندارند که چیزهای با ارزشی بدست آوردند و در این بین سالکِ پوینده راهِ عاشقی نیز بدلیلِ ابرازِ کارِ معنوی به چنین انسانهایی از این خیال و پندارِ کیمیا گری مبرا نبوده و جز قلبِ تیره بهره ای نمی برند. گویند رمز عشق مگویید و مشنویدمشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند بنظر میرسد این قولِ پیرِ مُغان و راهنمایانِ معنوی باشد هم راستا با معنیِ بیتِ نخست و توصیه به سالکانِ طریقت مبنی بر عدمِ اظهارِ عاشقی و نپرداختن به گفت و شنیدِ رموزِ عشق در بینِ اغیار، به همان دلایلی که ذکر شد، اما در مصراع دوم مشکل این است که این توصیه بزرگان را تقریر می کنند، یعنی مُغرضان سهوَن و  با برداشتِ غلط و یا عامدانه این حکایت را به گونه ای دیگر واگویه می کنند یعنی می‌گویند ببینید آن پیر و بزرگ نیز سخنِ ما را می گوید که در پیِ عشق و عاشقی و دریافتِ رموزِ آن نروید و در این باره گفت و شنود هم نکنید. ما از برون درشده مغرور صد فریبتا خود درون پرده چه تدبیر میکنندصد در اینجا نشانه کثرت بوده و حافظ میفرماید همه ما انسانها بوسیله چیزهای بیرونی گرفتار و مغرور فریب هایی که خورده ایم شده ولی گمان میبریم اکسیر میکنیم، سالکِ طریقت نیز از این غرور و صدها فریب مستثنی نبوده و در امان نخواهد بود، او با اندکی پیشرفتِ معنوی فریب خورده و گمان می بَرَد کار تمام است، پس با غرور و نگاهی از بالا به دیگران می نگرد، حافظ می‌فرماید باید صبر کرده تا ببینیم درون پرده و از سوی چنگ زندگی چه آهنگی میزنند و کن فکان چه تدبیری برای او دارد ، تدبیر زندگی ممکن است هدف قرار دادن یک یا چند تایی از چیزهایی باشد که انسان در مرکز خود قرار داده و آنها را اصل گرفته و با آسیب دیدن آنها ، این احتمال هست که او به خود آمده و از خواب ذهن بیدار شود، همچنین برای بیدار نمودنِ سالکِ مغرور نیز آزمون هایی در نظر می‌گیرد، برای مثال پس‌از مدتها کارِ معنوی، زندگی به ناگهان تدبیری می‌اندیشد تا با اتفاقاتی سالک را خشمگین کند و یا بر چیزی یا رویِ زیبایی طمع ورزد و یا کینه توزی و حسِ انتقام را در وی برانگیزد، و همه اینها تدابیری هستند از درونِ پرده تا سالک از نقص، غرور و فریبِ خودِ کاذبش آگاه شده و به راه و خویشِ اصلی بازگردد. تشویشِ وقت،  پیرِ مغان می دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر‌ می کنند وقت از اصطلاحاتِ صوفیانه است که دَم و لحظه وصل و حضور است، اما حافظ آن را برایِ پیرِ مغان دلیل و راهنمایِ طریقت بکار می برد تا مرزبندی هایِ ذهنیِ ما را در هم بشکند یعنی از بینِ هزاران صوفی نیز می توان پیر‌ِ مُغان یا راهنمایِ معنوی یافت و طیِ طریق نمود، پس‌ حافظ در ادامه بیتِ قبل می فرماید این سالکان و پیروانِ پیرِ مغان را ببین که با اینگونه خام دستی ها چگونه وقت و حضورِ  پیر را مشوش می کنند و بار دیگر او را به واکنش وادار می کنند، همچون معلمی که از دستِ دانش آموزان و کارهایِ اشتباهِ آنان کلافه می شود و تمرکزِ خود را از دست می دهد، پیر‌ هم از سالکانِ عجول و سرسری نگر به کارِ معنوی و عدمِ بکارگیریِ توصیه هایِ پیرِ خود وقت و اوقاتِ حضورش به تشویش و نگرانی از سرانجامِ کارِ رهپویانِ طریقتِ عاشقی مبدل می گردد. صد مُلکِ دل به نیم نظر می توان خرید خوبان در این معامله تقصیر می کنند حافظ خطاب به سالکانی که با رفت و بازگشت هایِ خود به ذهن موجب نگرانیِ پیرِ مغان شده اند می فرماید رسیدن به وقت و حضور آنقدرها هم دشوار نیست، پس اگر سالک  نظر و چشمِ جان بینی حتی بصورت نصف و نیمه بیابد می تواند با ارزشِ آن چشمِ نظر صدها مُلکِ دل را بخرد، یعنی فضای درونی را تا بینهایتِ خدا گسترده و باز کند، در مصراع دوم ادامه می دهد اگر این معامله سودمند در کارِ معنوی و سلوک یعنی دادنِ تعلقات و دلبستگی‌های اینجهانی و خریدنِ صدها مُلک به درازا می کشد قصور از خوبان و سالکانِ راهِ عشق است و نه دشواریِ بیش از حدِ راه. قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست قومی دگر حواله به تقدیر می کنند پس حافظ پویندگانِ راهِ عشق را به دو دسته تقسیم می کند، اول آنان که به جدیت و جهدِ تمام راه را ادامه دادند تا به وصلِ حضرت دوست رسیدند و سعادتمند شدند، و دسته دیگر آنانی هستند که جبری بوده و موفقیتِ خود را در طریقت به تقدیر و خواستِ خداوند حواله می کنند که بدونِ شک از در راه ماندگان خواهند بود و موجبِ تشویشِ وقتِ پیرِ مُغان. فی الجمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دهر کاین کارخانه ایست که تغییر می کنند حافظ در ادامه بیت قبل می‌فرماید روی هم رفته به ثباتِ دهر اعتماد مکن زیرا که چرخ از این بازی ها بسیار دارد، یعنی این قاعده ذکر شده همیشگی و دارایِ ثبات نیست و کارخانه دهر بسیار متغیر است، ممکن است سالکی سالهایِ متمادی کار کند اما به نتیجه نرسد و احتمال دارد دیگری با عنایتِ زندگی با سرعتی باورنکردنی به وقت و حضور برسد و راهِ صد ساله را یک شبه طی نماید. مولانا نیز در این رابطه می فرماید؛  این رَهِ چنین دراز به یک دم میسر است این روضه دور نیست چو  رهبر تو ر رضاست  و این بیت؛ یک زمان کار است بگذار و بتاز / کارِ کوته را مکن بر خود دراز مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می کنند پس‌حافظ رندانه و بمنظورِ پرهیز از تزویر،  خود را مثال زده و می فرماید اگر می بینید حافظ هم در راه مانده بدلیل این است که  با تزویر و ریا و فریبکاری طیِ طریقِ عاشقی می کند، پس‌تو ای سالکِ طریقت میِ خود را بنوش و به دیگر پویندگانِ راهِ معرفت کاری نداشته باش، زیرا اگر نیک بنگری حافظ نیز همچون شیخ و مفتی و محتسب تزویر و ریا می کند وگر نه که تا کنون با اینهمه کارِ معنوی  به مقصد نزدیک شده بود.!!! یعنی با پرهیز از تزویر و غرور و برکناری از فریب است که می توان در این راه به موفقیت دست یافت. 
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۳۹۹/۰۴/۱۱ - ۱۴:۲۹:۱۱
به نام اوبا سلام جناب برگ بی برگی اندیشه ات درست و راهت مستدام باد. تنها نکته ای را یادآور می شوم و آن ترک هم هویت شدگی با معانی است! و آن تاکید در بکار بردن واٰژگان دیگری(منظور شخص دیگر است) همچون همین ترکیب (هم هویت شدن) زیرا که کلمات و مخصوصا ترکیبات خاص دارای میدان انرژی هستند و بکاربردن مداوم آنها اثری همچون سیستم هرمی دارد و انرژی سایرین را به سرحلقه ها انتقال داده و در واقع نوعی تله برای انرژی است.در سیستم عرفانی نیز چهار نوع ترک وجود دارد که عبارتند از :ترک دنیا ترک عقبی ترک مولا و ترک ترکترک دنیا و ترک عقبی که مشخص است یعنی بدون چشم داشتی به دنیا و آخرت ترک علایق نمودن ولی ترک مولا بمعنای ترک هرآنچه که در راه سلوک از رب و یا مربی خویش آموخته ای و او به تو القا کرده است زیرا که اثرات آن مانع از حریت و وارستگی خالصانهء سالک می گردد .رستگار و پیروز باشید.
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۴/۱۵ - ۲۳:۱۵:۴۸
یکی و دیگر هیچ گرامیبا درود و سپاس فراوان از راهنمائی ارزنده شما .در بیشتر سیاهه ها منبع واژگان ابداعی استاد شهبازی عزیز را ذکر میکنم و گمانم بر این است که با بکار بردن این واژگان انتقال مفاهیم بسیار سریعتر انجام شده و از سویی ادای دین به استاد نیز میباشد البته از ترک مولا و چگونگی آن بی خبر بودم . با انتقال تمرکز سایرین به منبع اصلی واژه یا به فرموده شما انتقال انرژی موافق و سعی بر این میدارم تا واژگان موازی بکار برم .به امید بهرمندی و فیض بیشتر از شما دوست عزیز
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۳۹۹/۰۴/۱۷ - ۱۱:۴۲:۱۴
به نام اوبا درود برگ بی برگی عزیزفیض از جانب اوست ما که (و دیگر هیچ) هستیم .قومی به جد و جهد گرفتند زلف یارقومی دگر حواله به تقدیر می کنندجهاد در برابر نفس همان جد و جهدی است که سرانجام زلف یار را در دستان عاشق می سپارد.ولی جهاد با نفس مراتبی دارد که پس از طی یک سیکل دشوار به نقطهء شروع باز می گردد!ولی تفاوت در جهت دیدگاه است یعنی این بار از دید خدایی به جهان می نگری چون در او ذوب و فنا گشته و بقای جاودان یافته ای!!
user_image
سیدمحسن سعیدزاده
۱۴۰۰/۰۸/۲۹ - ۲۰:۲۰:۱۸
چنگ وعود پنهان سخن میگویند،یعنی شما هم پنهان بشنوید وپنهان لذّت ببرید.ورمز ورازش را مگشایید.که ظاهر ستیزان  با پنهان کاری شما ستیز ندارند.هرکس دم از عشق بزند دم اورا میبرند ومراعات پیر وجوان نمیکنند.با آنکه میدانند حاصل ستیزه جویی ایشان جزتیرگی اذهان ثمره ای نداشته مع الوصف درهمین مسیر باطل به پیش میروند. ...به فتوای شیخ ومفتی، وبه دستورمحتسب که هریک نماینده ی قشری از اقشار منتفذ ومقتدر اجتماع اند،دست از می خوردن مکش؛ که همه ی اینها دروغ میگویند شاه بیت این غزل ،بیت آخر است که برتزویر رهبران مذهی وسیاسی تاکید میورزد.
user_image
Polestar
۱۴۰۰/۱۰/۲۴ - ۱۱:۱۹:۱۸
راجع به اشکال در تعزیر: مذهب غالب در ایران آن زمان، سنّی شافعی بود و مجازات شرب خمر در آن، هشتاد تازیانه بصورت تعزیر است که بسته به رأی قاضی ممکن است به مقدار حدّ چهل تازیانه تخفیف یابد.
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۱/۱۶ - ۱۲:۲۳:۱۱
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
امین
۱۴۰۱/۰۱/۲۸ - ۰۰:۴۲:۴۱
نمیدونم چرا ولی اگر به من بگن سه شعر از کل اشعار لسان الغیب رو انتخاب کن بی شک یکی از آنها این غزل است. واقعا عجیب و فوق العاده‌ست مخصوصا دو بیت آخر فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاین کارخانه‌ایست که تغییر میکنند می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکننددر پناه حق
user_image
محمد
۱۴۰۱/۰۸/۰۱ - ۱۹:۰۱:۲۲
معنا را دریاب...
user_image
هیچ ...
۱۴۰۱/۱۰/۰۱ - ۰۹:۰۶:۰۰
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل،حکایتیست که تقریر میکنند... به نظر،تلمیح دارد به حدیث حضرت ختمی مرتبت که فرمودند: وَ لا تفکروا فی ذات الله استفهام میکند که در این مورد(در ذات خدا:رمز عشق) سخن مگویید و مشنوید و در مصرع دوم مشکلش را بیان میکند و میفرماید مشکلش آن حکایت هاییست که از پیش خود بیان‌میکنند و اکثرا به کفر و الحاد مختوم میشود
user_image
الف رارا
۱۴۰۲/۰۳/۱۸ - ۱۸:۴۴:۴۱
از زمان حافظ یعنی هفتصد سال پیش تا امروز هنوز مشکل ما همونه 
user_image
محمد کرمانی
۱۴۰۲/۰۵/۲۹ - ۱۹:۴۸:۲۷
خدمت عزیزان صاحب نظر عرض کنم، در ابیات آمده خود را درگیر حدود شرعی و احکام نکنید، که اشاره حضرت حافظ به تفاوت و فهم ارزش عمل خالصانه با رفتار ریاکارانه است، اگر خوب توجه نمایید در این چند دهه اخیر در خصوص جایگاه ارزشمند حافظ با کم لطفی مواجه بودیم،  حافظ عارف و خداجوی واقعی بوده و در غزلیاتی از قبیل :  واعظان .... کاین جلوه در محراب و .... ان خلوت می روند ....  ان کار دیگر می کنند  یا غزل عیب رندان مکن زاهد پاکیزه سرشت ... که گناه دگران .....  نوشت انچه معلوم است حافظ اسرار هویدا می کرد و در مقابل دین فروشی و تزویر سکوت نکرده و ان را شدیدا نابجا و نابحق شمرده و از این رو مورد بی مهری مخالفانش قرار گرفته است.  
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۶/۰۹ - ۱۹:۱۵:۰۷
  فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند  
user_image
دکتر صحافیان
۱۴۰۲/۱۰/۲۹ - ۲۳:۰۸:۴۸
می‌دانی که چنگ و عود با موسیقی خود چه می‌گویند؟ پنهان شراب خورید که تازیانه می‌زنند(ایهام: آنگاه که نوای موسیقی از خود بی‌خودت می‌کند حال خوشت را پنهان کن که تکفیرت می‌کنند و خونت را مباح)۲- این ناآگاهان از مستی حال خوش، آبروی عشق و رونق عاشقان را می‌برند و پیر و جوان را سرزنش می‌کنند.(خانلری: منع جوان و پیر)۳- با این کارها جز سیاه‌دلی و درونی ناصاف دستاوردی ندارند، اما در خیال باطلند که اکسیر وجود به دست آورده‌اند(غافل از این‌که اکسیر در حال خوش است)۴- و می‌گویند راز عشق را گوش ندهید و بازگو نکنید، اما ماجرایی ناممکن را بازگو می‌کنند( تضاد با تقریر بیت اول)۵- ما از بیرون فریفته سخنانشان شدیم، اما پشت پرده چه تدبیری- برای از میان برداشتن حال خوش- دارند.۶-وقت خوش پیر میکده را مشوش می‌کنند، ببین این سالکان- در نتیجه اندیشه ناآگاهان در درون پرده- با پیر خود چه میکنند؟!۷- به نیم نگاهی صد پادشاهی دل را می‌توان خرید و عاشق کرد، آری زیبارویان کوتاهی میکنند!(خانلری: صد آبرو.تعریض: دل عشاق را به دست آورید!)۸- گروهی از صاحب‌نظران، وصال حق را با کوشش و گروه دیگر با سرنوشت و موهبت الهی می‌دانند(البته کوشش جزوی از سرنوشت است که خداوند به مشتاقان هدیه می‌دهد)۹- خلاصه بر ثبات زمانه اعتماد نکن که جهان را پیوسته تغییر می‌دهند.۱۰- پس شراب بخور(به حال خوش برس) که چون خوب ماجرا را بشکافی، هم حافظ هم پیر هم فقیه و هم محتسب، ریاکار و ظاهرگرا شده‌اند( آوردن نام خود بیان کردن فراگیری ریا و ظاهرسازی است)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح   پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
H Hj
۱۴۰۳/۰۲/۲۱ - ۲۰:۳۰:۵۷
جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند*   زیادت ه که چیزی بگم. همه گویاست، همه زلال. همه هویدا.