
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۰۰
۱
دانی که چنگ و عود چه تَقریر میکنند؟
پنهان خورید باده که تَعزیر میکنند
۲
ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق میبَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر میکنند
۳
جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر میکنند
۴
گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر میکنند
۵
ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر میکنند
۶
تشویشِ وقتِ پیرِ مغان میدهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر میکنند
۷
صد مُلکِ دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر میکنند
۸
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
۹
فِیالجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـاین کارخانهایست که تغییر میکنند
۱۰
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
تصاویر و صوت








نظرات
مهدی سلمانی
حسن حمیدی
شهاب
داغون الشعراء
فرشاد
مهدی
آموزگار
جاوید مدرس اول رافض
جاوید مدرس اول رافض
فرید
مجتبی خراسانی
شمس شیرازی
بی نام
فرید
مری
مسعود الحکما
پاپیکا
فرخ مردان
نت افراز
رضا
رضا ساقی
پاسخ روشن به ادّعای کسانیست که حافظ رابه جبری گری متّهم می کنند.مکن زغصّه شکایت که درطریقِ طلببه راحتی نرسیدآنکه زحمتی نکشید.فی الجمله اعتماد مکن بر ثـبـات دَهـر کاین کارخانهایست که تغییر میکنند فی الجمله : به هرصورت ، باریکارخانه : استعاره از دنیا و جهان هستیمعنی بیت:به هر صورت تکیه بر استوارب و پابرجا بودن روزگار نکن که این دنیا دنیایست که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است وثبات ندارد.دراین دنیاهمه چیز دستخوش تغییر وتبدیل قرارمی گیرد.سِفله طبع است جهان برکرمش تکیه مکنای جهان دیده ثباتِ قدم ازسِفله مجویمی خور که شیخ و حافظ و مُفتیّ و مُحتسب چون نیک بنگری همه تـزویر می کنند شیخ : واعظ ، زاهد ریایی مُفتی : فتوا دهنده ، فقیهمُحتسب : مأمور نظارت بر اجرای احکام دینی و دولتی ، ضمنن آنکه لقب "امیر مبارزالدین"نیزبود.احتمالن این غزل در زمان تسلّطِ این امیر سروده شده است.گفتیم که بهترین راهِ تأثیر طنز و نقد، " خود اتهامیست" دراینجانیز حافظ با استفاده ازهمین شیوه ی اثربخش، خود را در میان تزویر کاران قرار داده تاتوانسته باشداندکی گوشه یِ پرده رابالازده وپنهانکاریهای آنها رابرملاسازد. معنی بیت:میگساری کن که اگر خوب دقت کنی متوجّه می شوی که واعظان ریاکار، فقیه ومأمور اجرای احکام شرع و حتی حافظ هم دروغ میگوید و تظاهر به دینداری میکند درحالی که دروغ می گویند و همه ریاکاری وتظاهرهستند.این غزل ،یکی از غزلهای سیاسی – اجتماعی حافظ است ، اگر با این نگاه به آن توجّه کنیم ، بیت ها با اینکه از نظر ادبی دارای ژرفای معنا هستند اما خیلی واضح و مشخص ، اشاره به اوضاع سیاسی – اجتماعیِ آن زمان دارد که تحت حاکمیّت ِ متعصّبینِ تندرو بوده است .در آن زمان شعر خود یک رسانهی موثّر،گسترده و فراگیر بوده و حافظ نیزکه همیشه درقبالِ دگرگونی های اجتماعی، احساسِ مسئولیت می نموده،مسایل ومعضلات اجتماعی رابه زیبایی به مددِ نبوغ خارق العاده ی خویش ،به تصویر می کشید ودست به آگاهسازی می زد. عراق وفارس گرفتی به شعرخودحافظبیاکه نوبت بغداد و وقتِ تبریزاست.
فروغ-الف
سمیه
شاهین اسپهبدی
یگلن
یگلن
فرهاد ۲
حسین
شهرام
علی
برگ بی برگی
پاسخ میدهد که اگر شما جوان باشید با وسوسه هایی از این دست که تورا با این سن کم چه به عاشقی و طلب می خرد و معنویت ، برو و خوش باش و همانند سایرین از زندگی خود لذت ببر که هنوز سالهای بسیار فرصت بازگشت به خدا و معنویت برای تو وجود دارد و اگر پیر باشید شما را سرزنش میکنند که دیگر از وقت تو گذشته و فرصتی برای عاشقی نداری و با القای حس گناه و خبط شما را از ادامه راه مایوس میکنند و این عیب جویی و سرزنش ها انسان را در هر سنی که باشد از راه و طریقت معنوی باز میدارد .آبروی عشق را میبرند یعنی با انصراف سالک از ادامه راه ، قدرت عشق را به سخره میگیرند. جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در این خیال که اکسیر میکننداما انسان هایی که با استهزاء و یا دلیل و برهان سالک راه عشق را از ادامه راه منصرف میکنند خود در زندگانی بجز تیره روزی و مرکزی که با انباشت شهوات دنیوی تیره و تار گردیده است هیچ حاصل و بهره ای نبردند اما هنوز در خیال باطل خود بسر میبرند که اکسیر میکنند یعنی که به گمان خود خاک را تبدیل به طلا میکنند .برخی از مردم با ثروت اندوزی و برخی با باور پرستی ، برخی با هم هویت شدن با علم ودانش خود و برخی با شهرت و مقام خود و قس علیهذا همگی را گمان براین است که کیمیا گرند و تولید زر میکنند اما این زر تقلبی بوده و آنان می پندارند که چیزهای با ارزشی بدست آوردند و در این بین سالکِ پوینده راهِ عاشقی نیز بدلیلِ ابرازِ کارِ معنوی به چنین انسانهایی از این خیال و پندارِ کیمیا گری مبرا نبوده و جز قلبِ تیره بهره ای نمی برند. گویند رمز عشق مگویید و مشنویدمشکل حکایتیست که تقریر میکنند بنظر میرسد این قولِ پیرِ مُغان و راهنمایانِ معنوی باشد هم راستا با معنیِ بیتِ نخست و توصیه به سالکانِ طریقت مبنی بر عدمِ اظهارِ عاشقی و نپرداختن به گفت و شنیدِ رموزِ عشق در بینِ اغیار، به همان دلایلی که ذکر شد، اما در مصراع دوم مشکل این است که این توصیه بزرگان را تقریر می کنند، یعنی مُغرضان سهوَن و با برداشتِ غلط و یا عامدانه این حکایت را به گونه ای دیگر واگویه می کنند یعنی میگویند ببینید آن پیر و بزرگ نیز سخنِ ما را می گوید که در پیِ عشق و عاشقی و دریافتِ رموزِ آن نروید و در این باره گفت و شنود هم نکنید. ما از برون درشده مغرور صد فریبتا خود درون پرده چه تدبیر میکنندصد در اینجا نشانه کثرت بوده و حافظ میفرماید همه ما انسانها بوسیله چیزهای بیرونی گرفتار و مغرور فریب هایی که خورده ایم شده ولی گمان میبریم اکسیر میکنیم، سالکِ طریقت نیز از این غرور و صدها فریب مستثنی نبوده و در امان نخواهد بود، او با اندکی پیشرفتِ معنوی فریب خورده و گمان می بَرَد کار تمام است، پس با غرور و نگاهی از بالا به دیگران می نگرد، حافظ میفرماید باید صبر کرده تا ببینیم درون پرده و از سوی چنگ زندگی چه آهنگی میزنند و کن فکان چه تدبیری برای او دارد ، تدبیر زندگی ممکن است هدف قرار دادن یک یا چند تایی از چیزهایی باشد که انسان در مرکز خود قرار داده و آنها را اصل گرفته و با آسیب دیدن آنها ، این احتمال هست که او به خود آمده و از خواب ذهن بیدار شود، همچنین برای بیدار نمودنِ سالکِ مغرور نیز آزمون هایی در نظر میگیرد، برای مثال پساز مدتها کارِ معنوی، زندگی به ناگهان تدبیری میاندیشد تا با اتفاقاتی سالک را خشمگین کند و یا بر چیزی یا رویِ زیبایی طمع ورزد و یا کینه توزی و حسِ انتقام را در وی برانگیزد، و همه اینها تدابیری هستند از درونِ پرده تا سالک از نقص، غرور و فریبِ خودِ کاذبش آگاه شده و به راه و خویشِ اصلی بازگردد. تشویشِ وقت، پیرِ مغان می دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر می کنند وقت از اصطلاحاتِ صوفیانه است که دَم و لحظه وصل و حضور است، اما حافظ آن را برایِ پیرِ مغان دلیل و راهنمایِ طریقت بکار می برد تا مرزبندی هایِ ذهنیِ ما را در هم بشکند یعنی از بینِ هزاران صوفی نیز می توان پیرِ مُغان یا راهنمایِ معنوی یافت و طیِ طریق نمود، پس حافظ در ادامه بیتِ قبل می فرماید این سالکان و پیروانِ پیرِ مغان را ببین که با اینگونه خام دستی ها چگونه وقت و حضورِ پیر را مشوش می کنند و بار دیگر او را به واکنش وادار می کنند، همچون معلمی که از دستِ دانش آموزان و کارهایِ اشتباهِ آنان کلافه می شود و تمرکزِ خود را از دست می دهد، پیر هم از سالکانِ عجول و سرسری نگر به کارِ معنوی و عدمِ بکارگیریِ توصیه هایِ پیرِ خود وقت و اوقاتِ حضورش به تشویش و نگرانی از سرانجامِ کارِ رهپویانِ طریقتِ عاشقی مبدل می گردد. صد مُلکِ دل به نیم نظر می توان خرید خوبان در این معامله تقصیر می کنند حافظ خطاب به سالکانی که با رفت و بازگشت هایِ خود به ذهن موجب نگرانیِ پیرِ مغان شده اند می فرماید رسیدن به وقت و حضور آنقدرها هم دشوار نیست، پس اگر سالک نظر و چشمِ جان بینی حتی بصورت نصف و نیمه بیابد می تواند با ارزشِ آن چشمِ نظر صدها مُلکِ دل را بخرد، یعنی فضای درونی را تا بینهایتِ خدا گسترده و باز کند، در مصراع دوم ادامه می دهد اگر این معامله سودمند در کارِ معنوی و سلوک یعنی دادنِ تعلقات و دلبستگیهای اینجهانی و خریدنِ صدها مُلک به درازا می کشد قصور از خوبان و سالکانِ راهِ عشق است و نه دشواریِ بیش از حدِ راه. قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست قومی دگر حواله به تقدیر می کنند پس حافظ پویندگانِ راهِ عشق را به دو دسته تقسیم می کند، اول آنان که به جدیت و جهدِ تمام راه را ادامه دادند تا به وصلِ حضرت دوست رسیدند و سعادتمند شدند، و دسته دیگر آنانی هستند که جبری بوده و موفقیتِ خود را در طریقت به تقدیر و خواستِ خداوند حواله می کنند که بدونِ شک از در راه ماندگان خواهند بود و موجبِ تشویشِ وقتِ پیرِ مُغان. فی الجمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دهر کاین کارخانه ایست که تغییر می کنند حافظ در ادامه بیت قبل میفرماید روی هم رفته به ثباتِ دهر اعتماد مکن زیرا که چرخ از این بازی ها بسیار دارد، یعنی این قاعده ذکر شده همیشگی و دارایِ ثبات نیست و کارخانه دهر بسیار متغیر است، ممکن است سالکی سالهایِ متمادی کار کند اما به نتیجه نرسد و احتمال دارد دیگری با عنایتِ زندگی با سرعتی باورنکردنی به وقت و حضور برسد و راهِ صد ساله را یک شبه طی نماید. مولانا نیز در این رابطه می فرماید؛ این رَهِ چنین دراز به یک دم میسر است این روضه دور نیست چو رهبر تو ر رضاست و این بیت؛ یک زمان کار است بگذار و بتاز / کارِ کوته را مکن بر خود دراز مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می کنند پسحافظ رندانه و بمنظورِ پرهیز از تزویر، خود را مثال زده و می فرماید اگر می بینید حافظ هم در راه مانده بدلیل این است که با تزویر و ریا و فریبکاری طیِ طریقِ عاشقی می کند، پستو ای سالکِ طریقت میِ خود را بنوش و به دیگر پویندگانِ راهِ معرفت کاری نداشته باش، زیرا اگر نیک بنگری حافظ نیز همچون شیخ و مفتی و محتسب تزویر و ریا می کند وگر نه که تا کنون با اینهمه کارِ معنوی به مقصد نزدیک شده بود.!!! یعنی با پرهیز از تزویر و غرور و برکناری از فریب است که می توان در این راه به موفقیت دست یافت.
یکی (ودیگر هیچ)
برگ بی برگی
یکی (ودیگر هیچ)
سیدمحسن سعیدزاده
Polestar
در سکوت
امین
محمد
هیچ ...
الف رارا
محمد کرمانی
سفید
دکتر صحافیان
H Hj