
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۰۵
۱
تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود
سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود
۲
حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
۳
بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود
۴
برو ای زاهدِ خودبین که ز چشمِ من و تو
رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود
۵
تُرکِ عاشقکُشِ من مست برون رفت امروز
تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود
۶
چشمم آن دَم که ز شوقِ تو نَهَد سر به لَحَد
تا دَمِ صبحِ قیامت نگران خواهد بود
۷
بختِ حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود
تصاویر و صوت














نظرات
ملیحه رجایی
محسن
دوستدار
شکوهی
دکتر ترابی
امیرعلی
اخّاذ المآخذ
دکتر ترابی
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
پاسخ استدلال را با استدلال باید داد!اینکه مرقوم داشتهاید: "و هم اگر بخواهیم نوشتن به زبان اصلی را تعمیم دهیم برخی واژه های لاتین را نیز میباید به الفبای لاتین بنویسیم برای نمونه نامهایی که این حرف را دارند w." تعمیم نابجایی است؛ چرا که هرگز نمیتوان الفبای "مشترک" فارسی و عربی را با الفبای زبانهای بیگانه، همچون لاتین مقایسه کرد و با چنین قیاس مع الفارقی، حکمی بدین پایه ناساز داد.از این گذشته، نظریّهی موقّرتان تالی فاسد دارد و لامحاله شما را به ورطهی تناقض و نقض غرض میافکند؛ چه، شما آنگونه که در نظرهایتان آوردهاید، مینویسید و همواره نوشتهاید: "عربی" و نه "اَربی" با این دستاویز که مخرج "عین" در زبان پارسی وجود ندارد! چرا چنین است؟ از این رو که الفبایی که در اختیار دارید، از الفبای عربی برگرفته شده و به حکم برادری و نزدیکی دور و دیریاز این دو زبان، فعلاً ابزار دیگری ندارید. از این گذشته، زبان ما فارسی است و نه پارسی.بنابراین، ما برای ضبط نام William نه میتوانیم و نه شایسته است، بنویسیم: "wـیلیام"؛ ولی میتوانیم و باید بنویسیم: "عربی"، چون "عین" در الفبای ما هست، امّا "W" نیست! اگر هم در تلفّظ، "Villiam" میگوییم نه "William"، عذرمان موجّه است؛ چون دستگاه آوایی ما با "W" بیگانه است.
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
پاسخهایتان جز "عناد" استدلالی ارایه نفرمودهاید و آیندگان به این انجمن، خود به قضاوت این قیل و قال خواهند نشست.نظر شخصی تا بدانجا "شخصیّت" خو را حفظ میکند که در پستوی ذهن صاحبش جا خوش کرده باشد، امّا وقتی نظری با مایهی عناد از سوی صاحبش که لقب "دکتر" را یدک میکشد، راه به انجمنی ادبی مییابد، دیگر شخصی باقی نمیماند. چه بسا خردمایهای دیگر چون من بیاید و بخواند و به اعتبار لقب نویسنده، بی کنکاش و ژرفنگری، اگر هم بهبه و چهچه نکند، آن را درست بپندارد. من از این بیمناکم که این سنگ بنای ناساز، عمارتی ناساز را در ذهن کسی بالا ببرد.آنچه در این مناقشه ما بر آن پای میفشردیم و همچنان هم برآنیم، اصول و قواعد مسلّمی است که هر تحصیلکردهی فارسیدوستِ ادبپروری سزاوار است آنها را پیش چشم خود قرار دهد و آن گردش و دگرگونیای که از آن سخن میرانید، لازمهی هر زبانی است و ما در آن بحثی نداریم؛ امّا اینکه هر غلطگویی و غلطنویسی را به حساب دگرگونی و تحوّل زبان گذاشتن، مغالطهای و تلاشی بیثمر برای گریز از مناقشه و از میدان به در کردن مخالف، بیش نیست.اگر استدلال و برهانی دارید، بیاورید، وگرنه، پذیرش اشتباه بیش از آنکه باعث خردی صاحب رأی شود، شأن او را بالاتر میبرد.
mehr
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
پاسخ خودم را با استدلال به اصول مسلّم دستوری و نوشتاری که در هر کتاب دستورزبانی خواهید یافت، خدمت شما نیز ارایه میکنم.اگر به اوّلین نظر من توجّه کنید، میبینید که یک تعبیر عربی را اصلاح کردهام، همین!هر چه پایینتر بیایید، نظرها بیشتر و بیشتر از موضوع اصلی، دور شدهاند؛ چرا که یک اصلاحیّهی ناقابل که هر صاحب عقل سلیمی آن را درست میداند، پذیرفته نشد.دربارهی مسایلی که شما مرقوم داشتهاید، اینگونه
پاسخ میدهم:اگر به نظرهای بنده توجّه کنید، بنده راجع به مسألهی دگرگونی لغات هنگام ورود به زبان فارسی، موضعی نگرفتم و اذعان داشتم که واژگان و مفردات، آنجا که با نظام آوایی اهل زبان مقصد سازگار نباشند، ریخت خود را تغییر میدهند.مطلبی که بنده عرض کردم در مورد تعابیر و جملات است که مشخّصاً از زبان عربی وارد زبان ما میشوند.در مثالی که زدهاید: "سلام علیکم"، در عربی هم همین تعبیر عیناً به کار میرود و اضافهی "ال" به اوّل آن، الزامی نیست؛ پس ما یکی از دو تعبیر رایج در عربی را به کار میبریم و این درست است.سپس فرمودید: "میدانم که بسیاری از لغات عربی را ما به معنا و حتی با تلفظ دیگری بکار میبریم" چنانکه گفتم، در این مورد بحثی ندارم و اصلاً بنده حرفی در مورد دگرگونی معانی لغات بیگانه با ورود به زبان فارسی به میان نیاوردم!سپس فرمودید: "لذا اجازه دهید ما هر زبانی را به میل خود فارسی بنویسیم" بنده میل زبانی کسی را تعیین نمیکنم؛ من بر اساس قواعد دستوری، صحبت میکنم!آنجا که فرمودید: "ما پایتخت فرانسه را ” پاریس“ مینویسیم و میگوییم ولی به زعم شما گویا باید ” پَری“ بخوانیم چنانکه فرانسویان میگویند و سین را تلفظ نمیکنند" ظاهراً نظرهای بنده را کامل نخواندهاید. لطفاً به بالا مراجعه کنید. نوشتهام: "این نیز از بدیهیّات هر زبانی است که استعمال اهل زبان، معنی هر واژه را تعیین میکند".پس تا اینجا نقطهی اختلافی نداریم!امّا من از شما یک سؤال دارم: شما ترجیح میدهید، جملات اصطلاحی عربی را (مانند: المعنی فی بطن الشاعر.) که به همین صورت و نه صورت دیگری در ادبیّات فارسیمان رایج شدهاند، غلط بنویسید یا صحیح و اگر غلط نوشتید، آن را اصلاح کنید و اشتباه خود را بپذیرید یا با مغالطه و دور شدن از بحث و کلّیگویی، از قبول حقیقت بگریزید؟اگر
پاسختان به این سؤال منفی است، نیازی به ذکر آن نیست.متشکّرم
mehr
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
پاسخ به جناب "mehr" راجع به مطالبی که در حاشیهی اخیرشان نگاشته بودند، به عرض میرسانم:من البتّه برای یادگیری آمدهام و حاشا که گوشزد یک خطای کوچک مرا به خیال مهتری و استادی در پیشگاه استادان این زبان بیندازد؛ مگسی چون من کجا و جولان در عرصهی سیمرغ کجا؟! و خاک پای استادی هستم که به من چیزی بیاموزد؛ امّا چه چیزی از استاد کذا یاد گرفتم؟ جز عنادورزی و بیمنطقی چیزی از این آشنایی حاصل شد؟ بنده سخنانم را مستدل و مبرهن خدمتشان ارایه کردم، ولی ذیل همین استدلال و برهان، بیاستدلالی و منطقستیزیشان را میتوانید ببینید.ایشان حتّی نمیدانند از چه دفاع میکنند؛ یک جا میگویند "شاعر" را "ال" ندادهاند که عربیمآبی نکرده باشند، آن وقت در همان جمله (المعنا فی بطن شاعر.)، "ال" را بر "معنا" پذیرفتهاند و سینه سپر کردهاند که این "معنی" همان "مانا"ی خودمان است؛ بلی، امّا با "الف و لام"! سپس افاضه میفرمایند که فقط و فقط این به همین صورت نوشته میشود (المعنا فی بطن شاعر.) حال آنکه میتوانستند از همان اوّل، فارسیِ این تعبیر را بنویسند؛ نه اینکه عربی بنویسند و اشتباه هم بنویسند و بگویند این است و جز این نیست؛ تا جایی که گمان بردم ایشان مرا به سخره گرفتهاند و عمداً سخنی بدین روشنی و صراحت را نمیپذیرند!ایشان هنوز میان زبان فارسی و زبان پارسی تفاوتی قایل نمیشوند، مینشینند و واژگان با ریشهی عربی موجود در نوشتههایم را انگشتشمار میکنند و آگاه نیستند اینها چون نزد اهل زبان مستعملند، فارسی محسوب میشوند و من هم فارسی نوشتهام نه پارسی، و نه بسان ایشان که ادّعای پارسینویسی دارند و دهها کلمهی عربی در گوشهگوشهی نوشتارشان به چشم میخورد؛ از قبیل: "کلمه، عربی، جمله، فارسی، مبارک، تبحّر، حقیر، حروف، شمسی، قمری، تلفّظ، والسلام، اصلی، تعمیم، و..." اگر تنگی وقت اجازه میداد، بقیّه را هم ردیف میکردم. از قضا، بنده از مریدان استاد میرجلالالدّین کزّازی هستم و پارسیگراییشان را از بن جان و دندان میستایم و همواره در بزمهای ایشان همباز شدهام؛ امّا حال که مایهی پارسینویسی ندارم، ادّعایی هم نمیکنم و نیستم چونان کسی که ادّعا میکند و مایهاش را هم ندارد.به هر روی، من به حکم بیگانگی و تازهواردیام در این فضا و تکروی و بییاوریام در این میدان، "آدم بد" ماجرا خواهم بودم و این پیشانینوشت من است در این انجمن؛ امّا داوری را به وجدانهایتان حواله میدهم که خدا میداند هدفم جز بهراستآوری کژی نبوده است و سر به آستان دلی مینهم که آن را آرزده باشم.ایدون باد...
ناشناس
دکتر ترابی
اخّاذ المآخذ
تفکر
محدث
محدث
محدث
محدث
أخّاذ المآخذ
جمشید پیمان
جهان
مهناز ، س
حسین علی اکبری هره دشت
سیدعلی ساقی
ذکرالله "مجددی"
حمید رضا۴
پاسخ جناب دکتر ترابی ارجمند که "من مردی پارسی نویسم ، مرا با عربی نویسی چه کار؟" می باید پایان آن گفتگو می بود.امیدوارم در آینده فرصتی پیش آید تا زبان شیرین عربی را بیاموزم. بی گمان با شما و عالجناب آقای أخّاذ المآخذ برای گرفتن کمک تماس خواهم گرفت.
nabavar
حمید رضا۴
رضا
تماشاگه راز
برگ بی برگی
..
حفیظ احمدی
احمد
پاسخ اشتباه ننویسیم همچون کلمه پیر مغان که نوشتند مرشد اما مغان بزرگان راه زردشت بودند که مرتبه بالای عرفان و معنوی و نیز علوم زمان همچون حکیمان(حکیم به کسی میگفتند که تمامی علوم زمان خود را در والاترین مرتبه بهره جسته بودند)را دارا بودند با سپاس بی کران
مهدی مقدم
در سکوت
غمناک ابددوست
یوسف شیردلپور
دکتر صحافیان
وفا