حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۰۶

۱

پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود

مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود

۲

یاد باد آن صحبتِ شب‌ها که با نوشین لبان

بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود

۳

پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند

مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود

۴

از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد

دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود

۵

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

۶

حُسنِ مَه رویانِ مجلس گرچه دل می‌بُرد و دین

بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود

۷

بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد

گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود

۸

رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار

دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود

۹

در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود

۱۰

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد

دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 270
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 114
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 130
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 146
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 177
دیوان حافظ مورخ قرن دهم هجری » تصویر 107
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۲۳
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۷۴
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۵۰
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۲۱
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۴۳
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۱۶۵
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۸۵
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
سارنگ صیرفیان :
پری ساتکنی عندلیب :
پرسته بال افکن :
پریسا جلیلی :
مریم فقیهی کیا :
احسان حلاج :

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۸۷/۰۳/۱۵ - ۰۲:۵۸:۴۶
منم یه نسخه خطی سال 33 دارم که بجای دامن در بیت هشتم از ساعد استفاده کردن
user_image
shahriar
۱۳۸۷/۰۹/۱۵ - ۰۵:۰۵:۲۶
این شعر در ادامه ی شعر یا ترانه ی november rain از guns n' roses سروده شده
user_image
کوروش
۱۳۸۸/۰۷/۲۶ - ۰۵:۳۱:۵۵
بیت هشتم این شعر در خود دیوان حافظ ساعد به کار رفته.توضیح: اگر اهل شعر باشین میدونین که این بیت واج آرایی داره. کلمه ساعد برای قشنگتر شدن بیت به کار رفته.
user_image
پویا
۱۳۸۹/۰۴/۰۲ - ۰۲:۰۲:۲۵
دوستان عزیز، در نسخه قاسم غنی و محمد قزوینی در بیت هشتم، همان کلمه «دامن» به کار رفته است و نه «ساعد». دوستان باید توجه داشته باشند که در تصحیح ادبی متون قدیمی روش های امروزی سعی بر این دارند که بدانند دقیقاً خود شاعر از کدام کلمات استفاده کرده است. صرف زیبا بودن یک کلمه و یا معنی امروزی آن -که ممکن است با معنی قدیمی کلمه متفاوت باشد- دلیل بر چیزی نمی شود. در روش امروزی تصحیح متون که محمد قزوینی در آن دوران این روش را در اروپا فرا گرفته سعی بر این است که میراث ادبی گذشتگان را مانند آثار باستانی همانطور که هست حفظ کنیم، نه اینکه آن را مطابق سلیقه امروزین خود تغییر دهیم. که در این صورت اصل اثر را از دست داده ایم و کمتر می توانیم به حال و هوای خالق اثر پی ببریم. همانطور که می دانید در تصحیح به تطابق نسخ قدیمی می پردازند و اگر هم بحث زیبایی و معنی لغت باشد، این بحث را با توجه به زیبایی شناسی آن زمان و نیز با توجه به معانی لغات در آن زمان انجام می دهند و نتیجه گیری می کنند.به هر حال در این مورد و موارد مشابه هم به نظرم باید به نتیجه کار محققان ادبی اعتماد کرد.
user_image
مینا
۱۳۸۹/۰۶/۲۲ - ۰۱:۲۵:۲۴
در نسخه نیساری هم ساعد ذکر شده- ترتیب ابیات نیز بسیار متفاوت است که انسجام و ارتباط معنایی ابیات را صد چندان میکند.
user_image
مینا
۱۳۸۹/۰۶/۲۲ - ۰۱:۲۶:۴۸
اگر به روشهای برابر خوانی و نسخ مرجع دیوانها توجه کنیم، نسخه غنی و قزوینی لزوما بهترین نسخه نیست دوستان-
پاسخ: ما نسخهٔ قزوینی-غنی را انتخاب نکردیم، در منبع مورد استفاده از این نسخه استفاده شده و متأسفانه امکان تغییر کل دیوان وجود ندارد. اما حاشیه‌های دوستان می‌تواند نقایص احتمالی این تصحیح را جبران کند.
user_image
محمد
۱۳۹۰/۱۰/۱۱ - ۱۸:۱۶:۴۵
مشخص است که دوستان اکثرا اطلاعی از علم پیچیده ی نسخه شناسی ندارند دلیل های گفته شده به هیچ وجه من الوجوه رجحان ساعد بر دامن و این که شاعر کدام را سروده یا نظر نهاییش کدام بوده نشان نمی دهد داستان داستان آن تلخ وش و بنت العنب در بیتی دیگر است و...
user_image
عبدی
۱۳۹۱/۰۸/۱۲ - ۱۶:۱۷:۱۰
در ادامه سخن حمید رضا واج آرایی یا هم حرفی آمدن چند حرف یکسان یا مشابه است اما در این بیت تکرار شش وسس صدای تسبیح زیر لب را می دهد به آن آوامعنایی می گویند که از واج ارایی باباتر است یعنی صدای کلمات خود گویای معنا باشند .
user_image
حشمت
۱۳۹۲/۰۱/۰۲ - ۱۳:۵۰:۰۶
اول اینکه دست در دامن بودن با شرم و حیای حافظ منافات دارد دوم تکرار صدای سین آواز ریزش دانه های تسبیح گسسته است پس ساعد درست است. برای روشن شدن مطلب به کتاب موسیقی شعر استاد شفیعی کدکنی مراجعه شود. در ضمن قدیم ترین درست ترین نیست زیرا می دانیم حافظ بر خلاف حضرت مولانا اشعار خود را در طول سالها تصحیح می کرده است.
user_image
آزاد
۱۳۹۲/۰۸/۰۴ - ۰۵:۵۹:۴۶
با سلام.به جهت نزهت ناظران و فصحت حاضران،به نکته ای اشاره می کنم:در دیداری که بین ملک الشعرای بهار و ایرج میرزا در منزل ایرج اتفاق افتاده بود،جناب ملک الشعرا بنا به دلیلی بیت مورد بحث را با تغییری جزئی بدین شکل قرائت فرمودند:رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر پاچه ساقی سیمین ساق بود.به نقل از مرحوم اخوان ثالث در یکی از کتابهایش که الان نام آن در ذهنم نیست.
user_image
مرتضی
۱۳۹۳/۰۳/۲۰ - ۰۶:۴۳:۰۱
من به عنوان یک فرد عامی نظرم را میدهم چرا که نه متخصصم و نه حافظ شناس. بحث دامن و ساعد شد. من به نسخه هایی که از دیوان حافظ در خانه دارم مراجعه کردم. هم دامن ثبت شده، هم ساعد. چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را.در مورد ساعد استدلالاتی آورده شده ولی دامن را رها کرده اند جز یک نفر که در شان حافظ ندیده است که دامن ساقی را بگیرد. اگر شعر را عرفانی فرض کنیم، واژه های ساقی و می تعبیرات خاص خود را خواهند داشت. ساقی خدای تبارک و تعالی است و می نعمات و عطیات او. با این دید نگاه کنید ایراد نخواهید گرفت که چرا حافظ گفته "به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید". منظور این نیست که به می ناپاک سجاده را که محل سجده و ارتباط با معبود است آلوده کنیم. در این سجاده نعمات گوناگون الهی را می چنیم تا رنگین شود و هنگام ارتباط با خالق یاد آن نعمت ها بیفتیم و سپاسگزار باشیم. با این دید، ایرادی ندارد که حافط دست به دامن ساقی بشود و از او کمک بخواهد.در مورد رشته تسبیح هم خوب گفته اند. من می خواهم بعد دیگری به آن بیفزایم. بیایید تسبیح را مصدر بگیریم، به معنی ذکر گفتن. در این صورت کسی که پیوسته ذکر می گفت (رشته تسبیح) بالاخره رابطه با معبود ایجاد می کند و دامن ساقی به دستش می رسد. در این وصال چنان محو تماشاهای معبود می شود که دیگر نمی داند چه بگوید. ذکر او منقطع می شود و رشته تسبیح می گسلد. پرچانگی این کوچک را ببخشید.
user_image
مرتضی
۱۳۹۳/۰۳/۲۰ - ۰۶:۵۰:۳۲
ببخشید، اصلاح می کنم: محو تماشای معبود
user_image
سیاوش بابکان
۱۳۹۳/۰۵/۲۱ - ۱۳:۵۳:۲۹
جناب محمد رضا با توجه به رزاق بودن خدا در بیت هفتم و سرخوشی یار در بیت دهم و جام بر سر تاقچه در همان مصرع و حال وهوای کلی شعر از مهر ورزی معشوق و اشتیاق وی به عاشق،و .......... بی گمان دست خواجه بایداندر دامن ساقی بوده باشد و نه بر ساعد او
user_image
شرح سرخی بر حافظ
۱۳۹۳/۰۶/۲۰ - ۰۳:۱۵:۳۳
در مورد ساعد ، هر چند که واج آرایی زیبایی به نظر می رسد ولی حافظانه نیست و حافظ هیچ وقت چنین نمی نویسد . زیرا کاربرد امثال جای خود دارد . دست به دامن شدن اصطلاح است . و هیچ وقت نمی گویند دست به ساعد شدن . دست و دامن در راستای یکدیگرند . سعدی در دیباچه می فرماید :دست از دامنم برفت و یادست من بود دلا دامن تو ...بنابراین دامن حافظانه است و ساعد را ناسخانی ضبط کرده اند که از ظرایف شعری بی اطاع بوده امند .
user_image
شرح سرخی بر حافظ
۱۳۹۳/۰۶/۲۰ - ۰۳:۱۹:۴۰
ببخشید دامن از دست برفت
user_image
عیسی
۱۳۹۳/۰۹/۱۶ - ۰۴:۱۸:۰۵
صددرصد ساعد درسته. رشته تسبیح رو نمیشه بمعنی نخ تسبیه در نظر گرفت. چون در این صورت بیت معنی خودش رو کاملا از دست میده. دست شاعر چه در دامن و چه در ساعد ساقی باشه، رشته نخ تسبیح چطوری میتونه پاره بشه؟ DDDDرشته تسبیح رو محتمل تره که بمعنی جمعی از اهل عرفان درنظر گرفت که در حال ثناگویی هستند. در اینصورت در کنار هم قرار میگیرند و سنت دعای دست جمعی هم اینطوری معنی پیدا میکنه. دراینصورت اون تفکر چندلایه ای حافظ هم که در ابیاتش انتظار داریم وجود داشته باشه، اتفاق میفته. یکی از این جمع برخلاف مجموعه حرکتی کرده و از اون فضا جدا شده.
user_image
ایران
۱۳۹۳/۱۱/۲۳ - ۰۴:۳۴:۲۲
در بیت 8 کلمه دامن کاملاً اشتباه است وبه جای آن کلمه ساعد باید نوشته شود چرا که این بیت دارای واج آرایی حرف( سین )است باتشکر
user_image
بابا طاهر
۱۳۹۴/۰۲/۱۵ - ۰۳:۵۵:۲۶
منم یه دیوان قدیمی دارم که مال پدر بزرگم بوده وبه جای کلمه ی "دامن" از "ساعد" استفاده کرده است.
user_image
میلاد
۱۳۹۴/۰۳/۲۹ - ۰۳:۵۰:۱۸
حضرت حافظ به صورت ضمنی با آگاهی از اینکه دوستان فکر میکنند باید واژه "ساعد" به جای "دامن" برای خوش آهنگ تر شدن بیت و اشاره به ذکر "سبحان الله" قرار گیرد و خود ایشان نیز تصدیق میکنند! معذوریت خود را اعلام کرده اند. و رشته تسبیح گفتن حتی در واج آرایی هم گسسته شده است!
user_image
میلاد زائرمیری
۱۳۹۴/۰۳/۲۹ - ۰۴:۱۹:۴۹
حضرت حافظ به صورت ضمنی با آگاهی از اینکه دوستان فکر میکنند باید واژه “ساعد” به جای “دامن” برای خوش آهنگ تر شدن بیت و اشاره به ذکر “سبحان الله” قرار گیرد و خود ایشان نیز تصدیق میکنند! معذوریت خود را اعلام کرده اند. و رشته تسبیح گفتن حتی در واج آرایی هم گسسته شده است!
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۴/۱۰ - ۱۶:۰۴:۲۷
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کردگفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود معروف است که در مدرسه ای در اصفهان شیخی مشغول تدریس بود .شخصی از راه رسید . درمانده و پریشان که مسافرم . پول کم آوردم و نیاز به کمک دارم تا به شهر و دیارم برگردم .آقا فرمودند بروید از کسبه محل شخصی را برای ضمانت بیاورید .مرد بیچاره مدام تکرار میکرد من اینجا غریبم . میگفتندش بروید کسی را بیاورید که آقا بشناسدشان . باز هم مرد بینوا گفت خدا شاهد است من اینجا کسی ندارم ...کریم شیره ای آنجا نشسته بود آخر عصبانی شد گفت: مرد حسابی برو یک نفر را بیار که آقا بشناسه ! آقا خدا را چه می شناسه ؟!
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۴/۰۴/۱۱ - ۰۷:۰۴:۵۸
افصح المتکلمین ( یکی دیگر از القاب شیخ شیراز است) می فرماید:« پادشاهی پارسایی را پرسید ؛ هیچت از ما یاد می آید؟ گفت ،آری آنگاه که خدارا فراموش می کنم «!
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۱۸ - ۱۱:۵۴:۲۲
خیلی پر مفهوم و زیباست... فقط بیت اولش به اندازه دیوان بعضی از بظاهر شاعر های امروزی میرزه..
user_image
negin
۱۳۹۴/۰۴/۱۹ - ۰۴:۴۴:۴۰
در کتاب های قدیمی حافظ دامن به کار بده شده اما در کتاب های جدیدتر و مدارس ساعد به کار برده میشه تا دانش آموزان شعر رو به چالش نکشند . اما اساتید ادبیات ذکر میکنند که دامن درسته.
user_image
میکاییل ساحلی
۱۳۹۴/۰۵/۰۸ - ۱۴:۵۴:۵۶
با سلام و خسته نباشید، ممکنه نحوه خواندن مصرع دوم بیت اول رو توضیح بدین؟ نمی تونم صحیح و موزون مصرع رو بخونم. متشکرم
user_image
میکاییل ساحلی
۱۳۹۴/۰۵/۰۸ - ۱۵:۰۸:۴۰
همینطور مصرع دوم بیت چهار. بنده چندان اطلاعاتی از ادبیات ندارم اما ابه عنوان یک مبتدی احساس می کنم این دو مصرع اشکال وزن دارند. ممنون می شوم راهنمایی ام کنید.
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۵/۰۹ - ۰۲:۳۵:۴۰
@میکاییل ساحلی،بیت اول، مصراع دوم:مِهروَرزیِ تو(توقف کوتاه) با ما (توقف کوتاه) شُهرهء آفاق بودبیت چهار مصراع دوم:دوستی و مِهر(توقف کوتاه) بَر یک عَهد(توقف کوتاه) و یک میثاق بودوَ باید اُ خوانده شوند
user_image
میکاییل ساحلی
۱۳۹۴/۰۵/۱۰ - ۱۵:۲۴:۴۷
با تشکر از بابک، سوال دیگر بنده این است که احیانا این دو مصرع اشکال وزنی ندارند؟
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۵/۱۰ - ۱۶:۳۶:۴۵
میکاییل ساحلی گرامی،گمان کنم منظور شما از وزن، که بر مبنا اوزان عَروض است، شاید ردیف و آهنگ باشد؟به هر حال تا آنجا که سواد من قد می دهد، نه در هیچکدام مشکل ندارند.
user_image
حسینعلی همیری
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۲:۲۷:۰۵
جناب میکاییل ساحلی، برای درست شدن وزن بیت اول و چهار بایستی «ی» را در کلمات «مهرورزیّ» و «دوستیّ» مشدد تلفظ کنید.یاحق
user_image
محسن
۱۳۹۵/۰۲/۱۲ - ۱۵:۵۵:۰۸
در خصوص "دامن" و "ساعد"، به نظر درستتر "سینه" باشه. من حافظ شناس نیستم، اما مصرع به گوش و حس بیشتر با "سینه" جور نمیاد؟دستم اندر سینه ساقی سیمین ساق بود
user_image
امیر
۱۳۹۵/۰۵/۰۴ - ۰۶:۵۹:۲۹
در بیت هشتم به دلیل وجود واج ارایی زیبایی خاصی پدید امده است اما در برخی منابع به جای کلمه دامن کلمه ساعد اورده شده که فکر میکنم درست باشد . دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
user_image
امیر
۱۳۹۵/۰۵/۰۴ - ۰۷:۰۷:۲۶
در ضمن دم اقا محسن گرم کلی خندیدم ..
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۱ - ۲۰:۵۴:۴۶
بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کردگفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بودسلام دوستان این بیت مربوط هستش به داستان شاه نعمت الله ولی و امیر تیمور و وزیرانش که هر وقت امیر تیمور یا وزیرانش شاه نعمت الله رو دعوت میکرد بعد از تموم شدن غذا شاه نعمت الله رو میکرد به میزبان و میهمانها و میگفت ببخشید کم بود به هر حال روزی ما بود حلالتون باشه میزبان میگفت من مهمون دعوت کردم من غذا دادم شما میگید حلالتون باشه ؟بعد تصمیم گرفتن امتحانش کنن به امیر تیمور گفتند شما که انقدر به این احترام میزارید ایشون هرجا میشینن غذا میخورن میگن غذای ما بود ما رزاق بودیم نوش جانتون بعد تیمور گفت شما برید از بین مردم گوسفند یکی رو به زور و کتک بگیرید بیارید غذا درست میکنیم شاه نعمت الله رو دعوت کنیم خلاصه با گوسفند زوری که گرفته بودن غذا درست کردن و شاه رو دعوت کردن و شروع کردن به خوردن غذا وشاه نعمت الله طبق معمول گفتند بفرمایید بخورید این رزق ماست بعد امیر تیمور سوال کردند گفتند ببخشید من شنیدم شما هر جا به میمانی میرید میگید این غذا روزی منه حالال بخورید بعد شاه گفتند بله الانم میگم امیر تیمور گفت برید جلاد رو صدا کنید و امیر تیمور از جلاد پرسید که گوسفند رو از کجا آوردی گفت از یه پیر زن به زور گرفتم فقط هم یه گوسفند داشت ازش به زور گرفتیم شاه فرمودن برید اون پیرزن رو بیارید و اون پیر زن گفت پسر مریض داشتم و این گوسفند رو نظر شاه نعمت الله کرده بودم تا پسرم شفا پیدا کنه بعد شاه نعمت الله فرمودن مادر غذاتون رو ما خوردیم نظرتون قبول.جاهای دیگه هم حافظ از شاه اشاره کردن مثل آنان که خاک را به نظر کمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
user_image
جهان
۱۳۹۵/۰۷/۱۷ - ۰۱:۳۲:۳۲
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بودکلمه دامن درست است و حافظ عذر خواهی میکنه از اینکه دمی از ذکر و یاد حق غافل شده وتوجهش به ساقی سیمین ساق به قصد کامجویی جلب شده.این بعد انسانی حافظ است .وبا توجه به عذر خواهی حافظ بی معنی خواهد بود که اینبار ساقی را صورتی دیگر از معبود بپنداریم چون اینگونه میشودخدایا مرا ببخش که ذکر گفتنم قطع شد چون حواسم از تو بتو پرت شد.بهر حال باید توجه داشت که زندگی روزمره حافظ تاثیر زیادی در اشعارش داشته وبیان حقایق بصورت رندانه از ویژگیهای اوست.
user_image
مهدی.ن
۱۳۹۵/۰۸/۰۳ - ۱۴:۳۶:۳۰
مهدی عزیز اینکه اشاره ی خواجه در اینجا به شاه نعمت الله ولی و لاجرم تکریم او و تایید منش اش باشد تردید دارم چرا که در بیتی که شاهد آورده اید(آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...) حافظ به کنایه و تعریض شخصیت و منش شاه نعمت الله را مردود می شمارد و در ادامه با بیتِ "دردم نهفته ز طبیبان مدعی..." او را در زمره ی طبیبان مدعی می آورد...
user_image
سیدعلی ساقی
۱۳۹۵/۰۸/۲۲ - ۱۲:۵۹:۳۹
پیش از اینت بیش از این اندیشه‌ی عشّاق بودمهــــــــرورزّیِ تـو با ما شُــــــــهره‌یِ آفاق بوددربعضی از نسخه‌ ها، در این غزل بیت دیگری بشرح: " پیش از این کاین نُه رواقِ چرخِ اخضر بَرکشند / دورِ شاهِ کامکار و عهد بو اسحق بود " دیده شده که شاهدی روشن بر این ادّعاست که این غزل خطاب به "شاه شیخ ابواسحاق" سروده شده است .می‌فرماید : قبل از این نسبت به عاشقان توِجهِ بیشتری می‌کردی و بیشتربه فکرشان بودی . اظهار وابرازِ محبّت تو به ما، زبانزدِ اقصی نقاطِ جهان و تمام اهلِ عالم بود.مامشهور به لطف توبودیم. ...... ابواسحاق سرداری لایق و حکمرانی دانشمند بود. در علم نجوم دست داشت و خود نیز شعر نیکو می سرود چنان که دو رباعی زیر را آن گاه که می خواستند او را از زندان برای کشتن ببرند، سروده و بر دیوارِ زندان به یادگارنوشت:افسوس که مرغِ عمر را دانه نماندامید بهیچ خویش و بیگانه نمانددردا و دریغا که درین مدّتِ عمر از هر چه بگفتیم جز افسانه نماندبا چرخ ستیزه کار مستیز و برو با گردش دهر در میاویز و بروزین جام جهان نما که نامش مرگ است خوش درکش و جرعه بر جهان ریز و بروشاه ابواسحاق نسبت به فضلا و دانشمندان علاقه و محبتّی خاص داشت و دربارش مأمنِ اهل علم و ادب بوده است.....شاه شیخ ابواسحاق وحافظ دارایِ روابطِ خاصِ عاطفی وپیوندِدوستی بودند وحافظ دراین غزل از همنشینی بااویادکرده است.البته بارهاگفته شده که مدحِ در غزلیاتِ حافظ بهانه ای برایِ خَلقِ مضامینِ متنّوعِ شاعرانه وعارفانه بوده ومتفاوت ازمداحی هایِ سایرِشاعرانست.راستی خاتمِ فیروزه یِ بواسحاقیخوش درخشید ولی دولتِ مستعجل بودیاد باد آن صحبت شبـها که با نوشین لبانبحث سـرّ عشق و ذکر حلقه‌ی عشّاق بودیادش بخیر آن شبهایی که در مجلسِ اُنس همراه وهمدل باشیرین لبان، دورِهم می نشستیم وسخنان شیرینی از رازِ عشق رد وبدل می شد و یادی از محافلِ عاشقانه می‌کردیم .حافظ زگریه سوخت بگو حالش ای صباباشاهِ دوست پرورِ دشمن گدازِ منپیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشندمنظر چشم مرا ابـروی جانان طاق بـودسقفِ سبز : آسمان ، گنبدخضرا طاق مینا : استعاره از آسمان منظر : نظرگاه ، منظره ،طاق درمصرعِ دوّم ایهام دارد : 1- سقف هلالی 2- تک وتنها 3- ایوان 4- طاقچه دراینجاهرچهارمعنا موردِنظر شاعربوده است.حافظ در اینجابه نکته یِ عارفانه ای اشاره می کند وآن اینکه ؛ قبل از خلقتِ آسمانها و زمین، دل و جانِ عاشق ما وجود داشته و از همان زمان زیباییهایِ معشوق (کمانِ ابرویِ جانان) موردِ توّجه ما بوده و به او عشق می‌‌ورزیده‌ایم.نبودرنگِ دوعالم که رنگِ الفت بودزمانه طرحِ محبّت نه این زمان انداختاز دمِ صبح ازل تا آخرِ شام ابـددوستیّ و مهر بر یک عهد و یک میثاق بـوددم : هنگام ، وقت ازل : زمان بی سر‌آغاز ابد : زمان بی سرانجام از همان روز نخست ، رسمِ مهرورزی و محبّت(عاشقی) بر یک عهدوپیمانِ استوار بسته شده و تا ابد بر همین پیمان پایدار خواهد ماند.مرا روزِ ازل کاری بجز رندی نفرمودندهرآن قسمت که آنجارفت ازآن افزون نخواهدبود.سایه‌یِ معشوق اگر افتاد بر عاشق ، چه شد؟!ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بـودسایه : حمایت ، انعکاس ، توّجه وعنایتچه شد :چه ایرادی دارد؟ تعجبی نداردچنانچه معشوق سایه‌یِ لطف و حمایتش رابر عاشقِ دلداده‌ انداخته‌است، تعجّبی ندارد زیرا ما عاشقان نیازمندِ توّجه ِاو بودیم و او(معشوق) نیز متقابلاً به مااشتیاق داشت ومیلش براین بودکه به ماتوّجه وعنایت کند.اونازکندمااظهارِنیازکنیم،عاشقی یک سودایِ دو طرفه میانِ عاشق ومعشوق است،وصدالبته تفاوت میانِ این دوبسیار:میانِ عاشق ومعشوق فرق بسیاراستچو یار ناز نمــــاید شما نیاز کنـــیدحُسنِ مهرویانِ مجلس گرچه دل می‌برد و دینبحث ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بـود اگر چه در مجلس زیبا رویانی حضور داشتند که زیبائی هایشان دل و دین را از کف می‌ربود ولی ما بی خبر در باره‌یِ نیک سرشتی و نیکوییِ اخلاق بحث می کردیم ، ما ازحدودِ اخلاقی خارج نمی شدیم وروابطمان براساسِ ارزش هایِ اخلاقی بود.رویِ خوبت آیتی ازلطف برماکشف کردزآنزمان جزلطف وخوبی نیست درتفسیرِ مابر در شاهم گدائی نکته‌ای در کار کردگفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزّاق بـودیک نفرفقیردردرگاهِ پادشاه (نکته‌ای درکارم کرد) موضوعِ مهمّی رابه من یادآور شد،گفت : بر سر هر سفره‌ای که نشستم دیدم تنها خداونداست که روزی رسان است. به عبارت دیگر: نیاز خود را فقط به خداوندبگو وبر در پادشاه هم اظهارِنیازنکن . ملاحظه می شودکه بااینکه غزل درمدحِ پادشاهست،لیکن حافظ بی هیچ واهمه ای،اعتقاداتِ شخصیِ خودرامطرح می سازد وبابیانِ حقایقِ نغز ونکته های لطیف،توّجهِ پادشاه ودیگران به زوال پذیری وناپایداریِ تمامِ قدرتها درمقابلِ اراده یِ ذاتِ بی همتا، معطوف می دارد.ای گدایانِ خرابات خدایارِشماستچشمِ انعام مَداریدبه انعامی چندرشته‌یِ تسبیح اگر بگسست معذورم بـداردستم اندر دامن ساقیِّ سیمین ساق بـودزبانِ کنایه آمیز وطنزوطعنه یِ حافظ برای برجسته سازیِ حقایق، هیچ حدومرزی ندارد،پادشاه وگدا نمی شناسد، شیخ وشاب راملاحظه نمی کند واغلبِ اوقات ازخطوطِ قرمزِ مذاهب وادیان نیزبی هیچ اِبایی عبورکرده وهمه چیز راازدمِ تیغِ تمسخر می گذراند.او مطالبی راکه دردوره یِ خفقان و حاکمیّتِ تندروهایِ خشک مذهب، هیچ کس قادربه طرح آنهانیست، باشهامت وجسارت بیان می کند تااگرچنانچه قراراست باطرحِ آنها اتّفاقِ شومی رخ دهدو بلایی ازآسمان نازل گردد ،زودتر رخ دهد....باطنز وطعنه می فرماید: اگر ذکر و وِردِمذهبیِ من قطع گردیدوبندِ تسبیحِ من پاره شد،دلیلِ قابلِ قبول وموجّهی دارد،زیرا آن زمان من دست به دامنِ ساقیِ بلورین ساعد (معشوق) بودم وآنقدر مدهوشِ زیباییهایِ اوشده بودم که متوجّهِ پاره شدنِ تسبیح نشدم.(برتریِ عشقبازیِ آگاهانه بامعشوق وبه زیرِسئوال بردنِ عبادتِ ناآگاهانه) " واج آرایی " که عبارتست ازتکرارِ یک حرف دریک مصراع یابیت،دراینجا رخ داده وتکرارِ حرفِ "س"سببِ ایجادیک موسیقیِ دلنشین درپس زمینه یِ الفاظ شده است .رشته ودانه هایِ تسبیح درنظرگاهِ حافظ نمادِ ریاکاری وچیزی بیش از دام نیست.زِرَهم میفکن ای شیخ به دانه هایِ تسبیحکه چومرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامیدر شبِ قـدر اَر صبوحی کرده‌ام عیبم مـکنسرخوش آمد یار و جامی در کنار طاق بـودصبوحی کردن: شرابِ بامدادی نوشیدن همان توضیحی که دربیتِ قبلی داده شد براین بیت نیز صدق می کند. (برجسته سازیِ عشقبازیِ صادقانه بامعبود به جایِ عبادتِ ریاکارانه)اگر در سحرگاهِ شبِ قدر به جایِ عبادت ورازونیازشراب نوشیده‌ام واقدام به روزه خواری کرده‌ام بر من خرده مگیر، زیرا ازیکسو یارم مستانه و شادمان آمد وازسویِ دیگر جامِ شرابی آماده یِ نوشیدن در طاقچه بود،همه چیز خودبخودمهیّاگردید و من ناچار وبی اختیار شراب نوشیدم. صبوحی همان "ثلاثه‌ی غسّاله" است درقدیم هنگام سحرگاهان، سه جام شراب می‌نوشیدند: یکی برای دفعِ خمارِ مستی شب پیش ، یکی برای شستشویِ معده و سوّمی برای شاد و سرخوش بودن در طول روز.ساقی حدیثِ سرو وگل ولاله می رودوین بحث باثلاثه یِ غسّاله می رود.شعر حافـظ در زمان آدم اندر باغ خُـلـددفتر نسرین و گل را زینت اوراق بــودباغ خُلد : بهشت دراین بیت شاعرمبالغه کرده وبه زبانِ طنز،ازخودستایش می کند ومی فرماید: ابتدای خلقت،آن زمانی که حضرت آدم هنوز در بهشت زندگی می‌کرد، شعرِ حافظ بوده و بر رویِ برگ هایِ گلها نوشته شده بوده وزیب وزیورِ گلهایِ بهشتی بود.....الحق که راست فرموده واین ابیات قطعن بررویِ گلهایِ بهشتی نقش بسته تاطراوت وزیباییِ آنها هزارچندان گردد.درآسمان نه عجب گربه گفته یِ حافظسرود زهره به رقص آورد مسیحا را
user_image
سیدعلی ساقی
۱۳۹۵/۰۸/۲۲ - ۱۳:۱۲:۱۶
کلمه دامن به این جهت درست است که به معنای عمیق تری رهنمون می گردد. دست به دامن کسی شدن به معنای پرداختن ، توسل وپناه بردن به اوست. حافظ رندانه می خواهد برتری عشقبازی:(دست به دامن ساقی شدن) را به عبادت کورکورانه وبی معنی:(تسبیح چرخاندن) انتقال دهد.ساعد به جای دامن درست است که واج آرایی را تقویت می کند ولی معنای بالا رانخواهد رساند.حافظ به عمق معنا بیشتر اهمییت میدهد واولویت اول وی واج آرایی که تنها زینت شعر محسوب می گرددنیست. ضمن آنکه تسبیح چرخاندن همان دست به دامن خداشدن درنزد عوام است وباآوردن دامن درمصرع دوم این معنا بیشتر برجسته می گردد.همچنین بدون ساعد نیز واج آرایی درهمان مصرع تحقق یافته ونیازی به آوردن ساعد که معنای سطحی تری نسبت به دامن ایجاد می کند نیست وحافظ نسبت به این موضوع توجه عمیقی دارد.
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۲ - ۱۳:۳۰:۵۱
سلام به نظر بنده اینطور بهتر است بگوییم دستم اندر دست آن ساقی سیمین ساق بود
user_image
سیدعلی ساقی
۱۳۹۵/۰۸/۲۴ - ۱۲:۰۵:۰۴
پیش از اینت بیش از این اندیشه‌ی عشّاق بودمهــــــــرورزّیِ تـو با ما شُــــــــهره‌یِ آفاق بوددربعضی از نسخه‌ ها، در این غزل بیت دیگری بشرح: " پیش از این کاین نُه رواقِ چرخِ اخضر بَرکشند / دورِ شاهِ کامکار و عهد بو اسحق بود " دیده شده که شاهدی روشن بر این ادّعاست که این غزل خطاب به "شاه شیخ ابواسحاق" سروده شده است .می‌فرماید : قبل از این نسبت به عاشقان توِجهِ بیشتری می‌کردی و بیشتربه فکرشان بودی . اظهار وابرازِ محبّت تو به ما، زبانزدِ اقصی نقاطِ جهان و تمام اهلِ عالم بود.مامشهور به لطف توبودیم. ...... ابواسحاق سرداری لایق و حکمرانی دانشمند بود. در علم نجوم دست داشت و خود نیز شعر نیکو می سرود چنان که دو رباعی زیر را آن گاه که می خواستند او را از زندان برای کشتن ببرند، سروده و بر دیوارِ زندان به یادگارنوشت:افسوس که مرغِ عمر را دانه نماندامید بهیچ خویش و بیگانه نمانددردا و دریغا که درین مدّتِ عمر از هر چه بگفتیم جز افسانه نماندبا چرخ ستیزه کار مستیز و برو با گردش دهر در میاویز و بروزین جام جهان نما که نامش مرگ است خوش درکش و جرعه بر جهان ریز و بروشاه ابواسحاق نسبت به فضلا و دانشمندان علاقه و محبتّی خاص داشت و دربارش مأمنِ اهل علم و ادب بوده است.....شاه شیخ ابواسحاق وحافظ دارایِ روابطِ خاصِ عاطفی وپیوندِدوستی بودند وحافظ دراین غزل از همنشینی بااویادکرده است.البته بارهاگفته شده که مدحِ در غزلیاتِ حافظ بهانه ای برایِ خَلقِ مضامینِ متنّوعِ شاعرانه وعارفانه بوده ومتفاوت ازمداحی هایِ سایرِشاعرانست.راستی خاتمِ فیروزه یِ بواسحاقیخوش درخشید ولی دولتِ مستعجل بودیاد باد آن صحبت شبـها که با نوشین لبانبحث سـرّ عشق و ذکر حلقه‌ی عشّاق بودیادش بخیر آن شبهایی که در مجلسِ اُنس همراه وهمدل باشیرین لبان، دورِهم می نشستیم وسخنان شیرینی از رازِ عشق رد وبدل می شد و یادی از محافلِ عاشقانه می‌کردیم .حافظ زگریه سوخت بگو حالش ای صباباشاهِ دوست پرورِ دشمن گدازِ منپیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشندمنظر چشم مرا ابـروی جانان طاق بـودسقفِ سبز : آسمان ، گنبدخضرا طاق مینا : استعاره از آسمان منظر : نظرگاه ، منظره ،طاق درمصرعِ دوّم ایهام دارد : 1- سقف هلالی 2- تک وتنها 3- ایوان 4- طاقچه دراینجاهرچهارمعنا موردِنظر شاعربوده است.حافظ در اینجابه نکته یِ عارفانه ای اشاره می کند وآن اینکه ؛ قبل از خلقتِ آسمانها و زمین، دل و جانِ عاشق ما وجود داشته و از همان زمان زیباییهایِ معشوق (کمانِ ابرویِ جانان) موردِ توّجه ما بوده و به او عشق می‌‌ورزیده‌ایم.نبودرنگِ دوعالم که رنگِ الفت بودزمانه طرحِ محبّت نه این زمان انداختاز دمِ صبح ازل تا آخرِ شام ابـددوستیّ و مهر بر یک عهد و یک میثاق بـوددم : هنگام ، وقت ازل : زمان بی سر‌آغاز ابد : زمان بی سرانجام از همان روز نخست ، رسمِ مهرورزی و محبّت(عاشقی) بر یک عهدوپیمانِ استوار بسته شده و تا ابد بر همین پیمان پایدار خواهد ماند.مرا روزِ ازل کاری بجز رندی نفرمودندهرآن قسمت که آنجارفت ازآن افزون نخواهدبود.سایه‌یِ معشوق اگر افتاد بر عاشق ، چه شد؟!ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بـودسایه : حمایت ، انعکاس ، توّجه وعنایتچه شد :چه ایرادی دارد؟ تعجبی نداردچنانچه معشوق سایه‌یِ لطف و حمایتش رابر عاشقِ دلداده‌ انداخته‌است، تعجّبی ندارد زیرا ما عاشقان نیازمندِ توّجه ِاو بودیم و او(معشوق) نیز متقابلاً به مااشتیاق داشت ومیلش براین بودکه به ماتوّجه وعنایت کند.اونازکندمااظهارِنیازکنیم،عاشقی یک سودایِ دو طرفه میانِ عاشق ومعشوق است،وصدالبته تفاوت میانِ این دوبسیار:میانِ عاشق ومعشوق فرق بسیاراستچو یار ناز نمــــاید شما نیاز کنـــیدحُسنِ مهرویانِ مجلس گرچه دل می‌برد و دینبحث ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بـود اگر چه در مجلس زیبا رویانی حضور داشتند که زیبائی هایشان دل و دین را از کف می‌ربود ولی ما بی خبر در باره‌یِ نیک سرشتی و نیکوییِ اخلاق بحث می کردیم ، ما ازحدودِ اخلاقی خارج نمی شدیم وروابطمان براساسِ ارزش هایِ اخلاقی بود.رویِ خوبت آیتی ازلطف برماکشف کردزآنزمان جزلطف وخوبی نیست درتفسیرِ مابر در شاهم گدائی نکته‌ای در کار کردگفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزّاق بـودیک نفرفقیردردرگاهِ پادشاه (نکته‌ای درکارم کرد) موضوعِ مهمّی رابه من یادآور شد،گفت : بر سر هر سفره‌ای که نشستم دیدم تنها خداونداست که روزی رسان است. به عبارت دیگر: نیاز خود را فقط به خداوندبگو وبر در پادشاه هم اظهارِنیازنکن . ملاحظه می شودکه بااینکه غزل درمدحِ پادشاهست،لیکن حافظ بی هیچ واهمه ای،اعتقاداتِ شخصیِ خودرامطرح می سازد وبابیانِ حقایقِ نغز ونکته های لطیف،توّجهِ پادشاه ودیگران به زوال پذیری وناپایداریِ تمامِ قدرتها درمقابلِ اراده یِ ذاتِ بی همتا، معطوف می دارد.ای گدایانِ خرابات خدایارِشماستچشمِ انعام مَداریدبه انعامی چندرشته‌یِ تسبیح اگر بگسست معذورم بـداردستم اندر دامن ساقیِّ سیمین ساق بـودزبانِ کنایه آمیز وطنزوطعنه یِ حافظ برای برجسته سازیِ حقایق، هیچ حدومرزی ندارد،پادشاه وگدا نمی شناسد، شیخ وشاب راملاحظه نمی کند واغلبِ اوقات ازخطوطِ قرمزِ مذاهب وادیان نیزبی هیچ اِبایی عبورکرده وهمه چیز راازدمِ تیغِ تمسخر می گذراند.او مطالبی راکه دردوره یِ خفقان و حاکمیّتِ تندروهایِ خشک مذهب، هیچ کس قادربه طرح آنهانیست، باشهامت وجسارت بیان می کند تااگرچنانچه قراراست باطرحِ آنها اتّفاقِ شومی رخ دهدو بلایی ازآسمان نازل گردد ،زودتر رخ دهد....باطنز وطعنه می فرماید: اگر ذکر و وِردِمذهبیِ من قطع گردیدوبندِ تسبیحِ من پاره شد،دلیلِ قابلِ قبول وموجّهی دارد،زیرا آن زمان من دست به دامنِ ساقیِ بلورین ساعد وبازو (معشوق) بودم وآنقدر مدهوشِ زیباییهایِ اوشده بودم که متوجّهِ پاره شدنِ تسبیح نشدم.(برتریِ عشقبازیِ آگاهانه بامعشوق وبه زیرِسئوال بردنِ عبادتِ ناآگاهانه) " واج آرایی " که عبارتست ازتکرارِ یک حرف دریک مصراع یابیت،دراینجا رخ داده وتکرارِ حرفِ "س"سببِ ایجادیک موسیقیِ دلنشین درپس زمینه یِ الفاظ شده است .رشته ودانه هایِ تسبیح درنظرگاهِ حافظ نمادِ ریاکاری وچیزی بیش از دام نیست.زِرَهم میفکن ای شیخ به دانه هایِ تسبیحکه چومرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامیدر شبِ قـدر اَر صبوحی کرده‌ام عیبم مـکنسرخوش آمد یار و جامی در کنار طاق بـودصبوحی کردن: شرابِ بامدادی نوشیدن همان توضیحی که دربیتِ قبلی داده شد براین بیت نیز صدق می کند. (برجسته سازیِ عشقبازیِ صادقانه بامعبود به جایِ عبادتِ ریاکارانه)اگر در سحرگاهِ شبِ قدر به جایِ عبادت ورازونیازشراب نوشیده‌ام واقدام به روزه خواری کرده‌ام بر من خرده مگیر، زیرا ازیکسو یارم مستانه و شادمان آمد وازسویِ دیگر جامِ شرابی آماده یِ نوشیدن در طاقچه بود،همه چیز خودبخودمهیّاگردید و من ناچار وبی اختیار شراب نوشیدم. صبوحی همان "ثلاثه‌ی غسّاله" است درقدیم هنگام سحرگاهان، سه جام شراب می‌نوشیدند: یکی برای دفعِ خمارِ مستی شب پیش ، یکی برای شستشویِ معده و سوّمی برای شاد و سرخوش بودن در طول روز.ساقی حدیثِ سرو وگل ولاله می رودوین بحث باثلاثه یِ غسّاله می رود.شعر حافـظ در زمان آدم اندر باغ خُـلـددفتر نسرین و گل را زینت اوراق بــودباغ خُلد : بهشت دراین بیت شاعرمبالغه کرده وبه زبانِ طنز،ازخودستایش می کند ومی فرماید: ابتدای خلقت،آن زمانی که حضرت آدم هنوز در بهشت زندگی می‌کرد، شعرِ حافظ بوده و بر رویِ برگ هایِ گلها نوشته شده بوده وزیب وزیورِ گلهایِ بهشتی بود.....الحق که راست فرموده واین ابیات قطعن بررویِ گلهایِ بهشتی نقش بسته تاطراوت وزیباییِ آنها هزارچندان گردد.درآسمان نه عجب گربه گفته یِ حافظسرود زهره به رقص آورد مسیحا را
user_image
امیر گوگل
۱۳۹۵/۰۸/۲۸ - ۰۳:۵۸:۰۴
از دامن تو دست ندارند عاشقانپیراهن صبوری ایشان دریده ای. حافظبدون شرح گویاست
user_image
سروش
۱۳۹۶/۰۱/۰۶ - ۰۳:۰۷:۳۴
منطقی است در زمان واماندگی انسانها دست به دامن چیزی یا کسی می شوند نه دست به ساعد. حافظ هم دست به دامن ساقی سیمین ساق بوده و با معنی امروزین اندر دامن منافات داره.
user_image
امیر
۱۳۹۶/۰۴/۰۱ - ۱۸:۴۱:۴۹
دوستانی که میگن در بعضی از تصحیح ها در بیت هشتم به جای کلمه دامن کلمه ی ساعد آمده به عرض میرسانم که در تصحیح علامه قزوینی که معتبرترین تصحیح است و تقریبا تصحیح مرجع به حساب میاد کلمه ی دامن آورده شده که نسبت به کلمه ی ساعد منطقی تر و عقلانی تر هست چون بعد حضرت حافظ میفرمایند سیمین ساق از آنجا که دامن روی پا و ران و ساق را میپوشانذ و ساق ساقی به چشم شاعر آمده لیکن کلمه ی دامن منطقی تر است
user_image
هگور
۱۳۹۶/۰۴/۱۸ - ۰۲:۰۱:۱۶
از منظر واج آرایی اگه نگاه کنیم بله ساعد بهتره ولی زیبایی شناسانه نگاه کنیم بین دامن و ساق سیمین ارتباط و مراعات نظیر وجود داره. شخصا دامن رو ترجیح میدم.
user_image
حسین توفیقی
۱۳۹۷/۰۲/۲۹ - ۲۰:۳۴:۳۸
با توجه به جسم انسان، بین "ساعد" و "ساق" مراعات نظیر آشکاری وجود دارد.
user_image
مسعود
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۱۷:۵۵:۱۰
با سلام و درود خدمت دوستان علی الخصوص سید رضا ساقی فرزانه که با ایشان در ارتباط نیز هستمغرض تعبیر ایشان از ساقی سیمین ساق بود که ساق رو که بنظر حقیر ساق پا باشه،ساعد و دست و بازو معنی کردند.اگر اشتباه میکنم تصحیح بفرماییدمستدام باشید
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۲۰:۱۴:۰۸
جمله تعبیرات از ساعد و بازو و ...... برای تبریه خواجه است. او خود می گوید دست مبارکش در زیر دامن ساقی بوده است، شمایان بهتر میدانید ؟ اگر چنین نبوده از کجا به سیمین بودن ساق ساقی وقوف پیدا کرده ؟ علم غیب داشته است؟
user_image
حسین،۱
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۲۲:۰۴:۰۲
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بودمی توان دست به دامان خدا یا امام و یا گشاینده ی مشگل نیز بود. اصطلاح دست در دامن زدن را هنوز هم به کات می بریم،.حتا برای خواهش کردن می گوئیم : دستم به دامنت.می گوید؛ از ساقی شراب طلب می کردم ، از یاد خدا غافل شدم ، گسستن تسبیح کنایه به فراموش کردن خداست.
user_image
حسین،۱
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۲۲:۰۷:۴۶
پوزش:اصطلاح دست در دامن زدن را هنوز هم به کار می بریم
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۲۲:۲۸:۵۷
داستان دست و دامان اگر برای گشودن گرهی باشدبا "به"میآید و نه با در و به ویژه اندر که درون است و در و فی تازی گسستن رشته تسبیح خود گواه بر این است که خواجه دست در نازک کاری داشته است
user_image
محسن ، ۲
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۲۳:۲۴:۳۴
جالب است یکی به یاد خداست و دیگری زیر دامن دست در دامن کسی زدن دست به دامان بردن دست به دامان شدن همه تعابیر خواهش است
user_image
مسعود
۱۳۹۷/۰۵/۰۲ - ۰۴:۳۵:۰۹
محسن جانمن هم معنی لغوی "ساق "مدنظرم بود که سید رضای ساقی عزیز تعبیر به دست و بازو کرده بودند والا معنی دست به دامن بودن یا شدن بر کسی پوشیده نیست.البته بگذریم از معانی بعضی از شارحانی که به بیراهه رفتند
user_image
محسن ، ۲
۱۳۹۷/۰۵/۰۲ - ۰۷:۳۴:۱۱
مسعود عزیزنظر شما را در مورد ساق تائید میکنم ضمن اینکه گوشه را بر همان شارحان بیراهه رو تلقی فرمائید
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۸ - ۰۴:۵۲:۴۰
در گفتگوی روزانه گاهی می گوییم دستم به دامنت نه دستم به ساعدت!
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۹ - ۰۵:۰۰:۱۷
در ضمن یادتان باشد که دامن لباس های قدیم روی خاک بود نه مینی ژوپ!
user_image
بهروز صفاییان حقیقی
۱۳۹۷/۰۷/۱۲ - ۲۰:۰۱:۵۱
در بیت هشتم حضرت حافظ عذر بدتر از گناه اورده اند بدین معنا که اگر به ذکر کردن نپرداخته ام بعلت مشعولیتی بود که با ساقی داشته است واین و این حسن تعلیل ایشان بنوعی عذر بدتر ارگناه می باشد
user_image
فتوحی قیام
۱۳۹۷/۰۹/۲۲ - ۱۲:۵۸:۳۶
دست اندر دامن یا دست به دامن شدن همانطور که بعضی از دوستان نوشته اند به معنی تقاضا کردن و خواستن. در این جا اگر به این مسئله توجه شود که تسبیح چرخاندن برای چیست؟ تسبیح گرداندن برای دعا کردن است و تقاضایی و یا حاجتی خواستن.در حقیقت شاعر حاجت به جای دیگری برده. دست به دامن ساقی شده هم از این روست که که عذر می خواهد و دلیل و بر هان می آورد.
user_image
مهدی ابراهیمی
۱۳۹۷/۰۹/۲۲ - ۱۸:۲۰:۴۸
رشته ی {ت(س)بیح} اگر {بُگ(س)(س)ت} {مع(ذ)ورم} بدار{د(س)تم} اندر {(س)اعدِ} {(س)اقیِّ} {(س)یمین‌}{(س)اق} بود"حافظ"(1): مرا ببخش اگر بندِ تسبیحی که در دست داشتم پاره شد! زیرا دستِ من در بازوی ساقی با ساقِ بلورین و سفید حلقه شده بود!در ذکرَ ش صدایِ برافتادنِ دانه‌ها و مُهره‌ها بر یکدگر و پاره شدن و پریشانی آن اندر نخ‌شده‌گان در حرفِ سینَ ش شِنُفتَن دارد.عُذرِ موجّهَ ش را می‌بینید!سبحان‌اللّه "دستم اندر دامنِ ساقیِّ سیمین‌ساق بود"حافظ"
user_image
حبیب قربانی
۱۳۹۷/۰۹/۲۳ - ۱۲:۵۲:۰۲
با سلام به همه چنانکه دوستان هم متذکر شدند ؛باید به عرض برسانم باید بدانیم که هر شعری از چه دیوانی و به تصحیح چه کسی انتخاب شده است ، چون اعتبار نسخه مهمتر از سلیقه و خوشایندی و ناخوشایندی من و شماهاست . نسخ معتبر به ترتیب نسخه ی استاد حسین زرین خط ، پس از آن نسخه ی مرحومان علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی و سپس نسخه ی بهاءالدین خرمشاهی و به ترتیب نسخه های دیگر در مراتب بعدی قرار دارد .
user_image
احمد
۱۳۹۸/۰۲/۲۳ - ۱۲:۴۹:۱۰
تسبیح در زبان عربی مصدر است اما در فارسی به عنوان ابزار ( اسم آلت ) استعمال می شود . آن رشته وصد دانه را در عربی سبحه گویند . میرزا حبیب هم گفته است : سبحه که یک رشته و صد دانه بود رشته تار و گل میخانه بود
user_image
آیدین آذری
۱۳۹۸/۰۵/۰۴ - ۰۱:۱۹:۲۰
اختلاف نسخ:1. "زلف توام" بجای "نوشین لبان"یاد باد آن صحبت شبها که با زلف توام بحث سرّ عشق و ذکر حلقۀ عشاق بود2. "عشق" بجای "بحث"حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین عشق ما بر لطف طبع و خوبی اخلاق بود3. "ساعد" بجای "دامن"رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین‌ساق بود4. یک بیت اضافهپیش از این کاین نه رواق چرخ اخضر برکشند دور شاه کامکار و عهد بواسحاق بود5. تقدم و تأخر ابیات
user_image
الهام
۱۳۹۸/۰۶/۱۸ - ۱۳:۳۰:۳۲
سلام. نمیدونم چرا؟! ولی با خوندن حاشیه های هر شعر از لطف و لذت شعر کم میشه برام.
user_image
حمید
۱۳۹۸/۰۶/۲۱ - ۰۵:۱۱:۱۵
با سلام به همه عزیزان ، اساتید ارجمند .شرح های نوشته شده ، تقریبا همه ارزشمند و قابل تامل است . و از مطالعه آن لذت بردم . نظر این حقیر بی اطلاع هم بخوانید لطفا :همانطوریکه دوستان فرمودند کلمه "ساعد" از نظر واج آرایی مناسب تر است و از نظر معنی، شخصیت و جا افتادگی و مفهوم جمله بندی از واژه "دامن" ضعیفتر است . اما باید به چند نکته توجه داشت :1 . معنی پاره شدن رشته تسبیح (منظور ، چه ذکر باشد و چه سبحه) ، در تضاد با دست به دامن یا دست به ساعد ساقی سیمین ساق شدن است . و نمیشود که دست به دامن خدا شد و از یاد خدا غافل شد . پس منظور از ساقی سیمین ساق ، قطعا خدا یا منظور معنوی دیگر نیست .2 . اینکه عبارت "دست در ساعد کسی شدن" مفهوم "دست بدامن کسی شدن" را ندارد پس غلط است ، قابل قبول نیست زیرا شعرای بزرگ خود خالق مفاهیم جدید از کلمات هستند و قادرند زبان ما را شکل دهند . بارها به چنین مواردی برخورده ام و حتما دوستان مطلع و متخصص میتوانند اینگونه موارد را بیاورند .3 . یک تفاوت ظریف : اصطلاح "دست به دامن کسی شدن" حامل پیام "نیاز" است . و "دست به ساعد شدن" ، حامل پیام کامروایی و سرخوشی است . پس با توجه به معذور بودن خواجه از بگسستن رشته تسبیح ، واژه ساعد صحیح است .4 . یک تفاوت ظریف دیگر : در اصطلاح "عذر خواهی کردن" ، یک مفهوم "انتظار برای بخشیده شدن یا نشدن" مستتر است . یعنی وقتی از کسی عذر خواهی میکنیم ، خواهش میکنیم ما را ببخشد (که ممکن هم هست نبخشد) ‌. اما در این بیت حضرت حافظ می فرماید "معذورم بدار" که جمله ای امری است . یعنی "حق داشتم" و محق بودم که رشته تسبیحم بگسلد . با توجه به این مورد هم واژه "ساعد" که حکایت از کامروایی دارد ، مناسبتر است .5 . به بیت بعد توجه کنید :در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکنسرخوش آمد یار و جامی در کنار طاق بوددقیقا با مفهوم دست در ساعد بودن (دست در دست معشوق بودن شاید جوری که ساعد ها بهم بخورد) تناسب دارد تا دست بدامن شدن و اظهار نیاز به معشوق .اما آنچه قلم زده شد ، تنها برداشت این حقیر است از این بیت خواجه که ممکن هم هست اشتباه باشد . و بهیچ عنوان اعتقاد ندارم حتی در صورت صحت این برداشت ، اصل شعر هم همین باشد . ممکن است اینگونه بهتر باشد اما خواجه در اصل شعر واژه دامن را بکار برده باشد . فراموش نکنیم که حضرت حافظ نیز یک انسان معمولی است و اصل را بر "بی اشتباه بودن" او نگذاریم .زیاده گویی حقیر را ببخشید . پاینده باشید .
user_image
مژده
۱۳۹۸/۰۶/۲۳ - ۱۵:۰۱:۵۲
ساعد و سعد...ساق و سوق...
user_image
آرش
۱۳۹۸/۰۹/۲۳ - ۰۰:۴۵:۳۱
تا جایی که فرصت کردم نظرات را بخوانم، متوجه شدم دوستان به معنای ظاهری مصرع توجهی نکرده اند. بدیهی ست که هیچ شاعر بزرگی معنای ظاهری را فدای معنای باطنی نمی کند و شعر باید در هر سطحی از معنا منطقی باشد. و اما در معنای ظاهری دست حافظ در ساعد کسی بوده که ساق سیمین داشته و این تعبیر کم مایه است. هنگامی که شاعر از ساق سیمین سخن می گوید پس بدیهی ست که توضیح باید درباره دامن داده شده باشد. نمی شود مثلا گفت من عاشق چشمان کسی هستم که قد سرو مانندی دارد. بدیهی ست که پس از چشم توصیف چشم بیاد. من عاشق کسی هستم که چشمانی دارد که طاقش ابروی کمانی است.
user_image
علی
۱۳۹۸/۱۱/۰۹ - ۰۵:۵۹:۱۹
باغ خلدلغت‌نامه دهخداباغ خلد. [ غ ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ بهشت . باغ جنان . بهشت :شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلددفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود.حافظ.
user_image
نادر
۱۳۹۸/۱۱/۱۹ - ۱۵:۲۹:۱۵
فقط جالبه برام چون متوجه شدم اگر دامن به جای ساعد بزاریم تعداد سین های این بیت 7 عدد میشه و هفت سین داره
user_image
علیرضا
۱۳۹۹/۰۱/۱۴ - ۰۶:۲۹:۲۵
با سلام بنده تحقیقی کوتاه انجام دادم و حاصل این بود که در بیت هشتم کلمه ی دامن درست به کار رفته است چون هم در تصحیح دکتر غنی و علامه قزوینی و هم در تصحیح خلخالی کلمه ی دامن به کار رفته بود و صرف اینکه کلمه ی ساعد باعث زیبا تر شدن این بیت می‌شود نمی‌توان از اصل آن چشم پوشی کرد
user_image
سلام
۱۳۹۹/۰۱/۲۰ - ۱۶:۵۴:۱۹
به نظر بنده ساعد به جای دامن صحیحتر به نظر می رسد هم به لحاظ زیبایی واج آوایی و هم به لحاظ معنایی ...... در جواب دوستانی که فرموده بودند دست به دامن شدن رایج است و دست به ساعد شدن شنیده نشده است باید عرض کنم در سماع که صوفیان از خود بیخود می شوند دست در ساعد میچرخند و بخصوص اگر این رقص با ساقی باشد حتماً آنقدر از خود بیخود می شوند که رشته تسبیح خواهد گسست ..... استاد شجریان نیز در آواز اصفهان ساعد تلفظ می فرمایند.
user_image
ع.چاوش
۱۳۹۹/۰۱/۲۳ - ۲۲:۳۰:۳۳
رشته تسبیح‌ اگر بگسست معذورم بداردستم اندر ... ساقی سیمین ساق بوددر خصوص بیت هشتم و اختلاف نظری که بین «ساعد» و «دامن» به وجود آمده و در نسخ مختلف هم بروز یافته؛ توجه شمارا به یک نکته ظریف جلب می‌کنم؛عمده دلایلی که برای ترجیح «ساعد» بر «دامن» آورده شد، دو مورد بود؛ یکی واژه آرایی و دیگری که جناب «حمید» اشاره ظریفی کردند و مورد توجه دوستان قرار نگرفت و به زعم بنده دلیل مهمی است که شاید برخی نسخه نویسان‌را ترغیب به ترجیح «ساعد» کرده باشد، عبارتی از اینکه «دست در ساعد بودن» نشانه کامیابی و «دست به دامن بودن» نشانه انتظار و در خماری بودن است. فلذا رشته تسبیح‌ که خود نماد انتظار است‌را امر محقق و وصال به معشوق می‌تواند بگسلد نه انتظاری مضاعف!اما در
پاسخ به دو اشکال فوق:مورد واژه‌آرایی که چندان دلیل مستحکمی نیست و سایر دوستان به خوبی و کاملی
پاسخ دادند و بنده فقط می‌افزایم؛ در صنعت واژه‌آرایی، چنین نیست که هرچه تعداد واج‌های همسان بیشتر شود، زیبایی افزایش یابد؛ یعنی حتی با وجود 4_5 تا سین هم واژه آرایی به زیبایی رخ می‌دهد و حال آنکه جناب لسان‌الغیب(ره)، با فرض درست بودن «دامن»، هفت سین آورده و قرار نیست با اضافه شدن یک سین دیگر، واژه‌آرایی کامل‌تر شود که به عکس، به زعم بنده افراط در این امر، تناسب و اعتدال این آرایه را بر هم می‌زند.اما مورد دوم که اشاره به ترجیح معنایی داشت و اینکه «دست به ساعد بودن» از آن جهت که نماد وصال است، اولی است:
پاسخ مهم و نکته ظریف اینجاست که تمامی دوستان حاشیه‌نویس فوق_چه موافق و چه مخالف «دامن»_به این نکته توجه نکرده‌اند که ما حق نداریم میان مصرع اول و دوم این بیت، رابطه علی، پیش‌فرض بگیریم یعنی الزامی نیست که رشته تسبیح‌ خواجه، به علت اینکه فی‌المجلس، وصال به معشوق حاصل گشته، پاره شده باشد؛ بلکه این بیت میتواند به یک گذار روحانی و کسب مقام تازه‌ای اشاره داشته باشد یعنی خواجه خطاب به کسی که او را سرزنش می‌کند_که این مخاطب هم الزاما خدا نیست و ممکن است یک فرد قشری و خشک‌مقدس ظاهربین باشد_ به طعنه که زبان رندی خواجه است، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌گوید؛ «آن زمان و دورانی که اهل ذکر گفتن زبانی و ظاهری بودم گذشته و من در اثر طی مراتب کمال، شیوه انتظار و اتصال و فقر و نیازمندی‌ام را ارتقا داده‌ام و دست به دامن واسطه فیض که ساقی باشد، شده‌ام»فراموش نکنید که تفسیر حافظ به حافظ، بهترین شیوه تفسیر و فهم خواجه است. در اندیشه شیخ، ساقی و واسطه فیض_که معادل امام معصوم در تشیع است_ مهم‌تر از خود معشوق است(ولو اهمیت ابزاری و از جهت طی طریق) و آموزه «انتظار» که قرین «فقر» است، بسی مهم‌تر از «وصال» است و اساسا وصال ممکن نیست چون هم فقر و نیاز عاشق به معشوق نامتناهی است و هم غنا و زیبایی معشوق فلذا عاشق در عیش و طلب و انتظار مدام است و در اثر طی طریق، شکل انتظار کشیدن اون کمال پیدا می‌کند و هرگز این انتظار به پایان نمی‌رسد، حتی در اشعاری که ظاهراً خبر از وصال می‌دهد مثل غزل «دوش دیدم که ملائک» یا غزل «یوسف گمگشته باز آید» که وعده وصل می‌دهد، باز ما می‌بینیم فراق و هجران و درد و فقر وجودی و نیاز عاشق ، تامین نمی‌شود و اشارات غریبی به درد و هجرانی بزرگتر در پس آن وصال است.فلذا حافظ‌را معذور بدار اگر دیگر ریاضت‌های خشک و طولانی و ظاهری نمی‌کشد؛ او راه وصال نزدیک‌تر و سریع‌تری پیدا کرده است و سوار مرکب تندروی توسل به ساقی شده‌است.فلذا شایسته‌تر آنکه؛رشته تسبیح‌ اگر بگسست معذورم بداردستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بودپی‌نوشت: برخی
user_image
بابک چندم
۱۳۹۹/۰۱/۲۴ - ۰۶:۳۳:۰۴
"دست اندر زدن" -> متوسل گردیدن(فرهنگ معین، جلد 2، صفحه 1525) پس،دست اندر دامن زدن -> همان دست به دامن شدن استساق در اینجا -> ساق دست و نه ساق پا (همان ساعد یا مچ دست) چرا که ساقی توسط ساق دست شراب را در پیاله این و آن می ریزد و نه ساق پا!...می گوید: دست به دامان ساقی شده تا با ساق سیمینش (مچ دست) پیاله او را پر کند...این همه صغری کبری کردن ندارد...
user_image
۸
۱۳۹۹/۰۱/۲۴ - ۰۹:۴۷:۱۱
بابک گرامی ( پارسال دوست امسال آشنا، و شما آن دگر بابک نیستید)باری ، دست اندر زدن همان دست به دامان شدن است ، اما شاعر از بودن دست مبارکشان در جایی سخن می گوید ؛ اندر جایی بوده است دست بی قرار شاعر که عنان اختیار از کفش ربوده است ، لاجرم رشته تسبیح بخوانید رشته زهد گسسته است.!و مانا در نهان سراینده وخداوند که آگاه ترین است.
user_image
ع.چاوش
۱۳۹۹/۰۱/۲۴ - ۱۰:۱۵:۲۶
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بودجناب بابک و سایر دوستان لازم به تذکر است مراد از «ساق» ، ساق پا می‌باشد نه ساق دست!اگر به ریشه لغت «ساق» هم مراجعه کنید، ساق معادل پایه و اساس است و ساقه گندم یا ساقه گیاه نیز ، به همین علت ساق یا ساقه خوانده‌ می‌شود.به علاوه در هیچ شعری، ساق برای دست استفاده نشده و فی المثل جناب سعدی‌(ره) که در معاصرت خواجه حافظ(ره) است، ساق‌را در اشعارش، به معنای ساق پا آورده. به خصوص این امر وقتی به قطعیت می‌رسد که ساق در ترکیب «سیمین ساق» می‌آید و هیچ کجا در کل تاریخ ادبیات، ترکیب سیمین ساق، برای ساق دست به کار برده نشده زیرا ترکیب جا افتاده «سیمین ساعد» یا «سیم ساعد» وجود داشته است.همچنین ساق که از ریشه سوق است(به معنای بازار یا هوس و میل)، با ساق پا و ساقی قرابت معنایی دارد؛ چون بازار نیز جایی است که با پای پیاده می‌روند و امیال‌ در آن برانگیخته می‌شود و افراد به سمت خرید کالاها سوق داده می‌شوند. همچنین ساقی است که با می ، میگسار‌را سوق می‌دهد به حالتی؛ البته ساقی با سقا نیز هم ریشه است که دلالت دیگری ایجاد می‌کند.باری استفاده از ساق برای دست، کاربردی مجازی است و تنها در فارسی هست که فاصله میان مچ تا آرنج راساق گویند و نزد عرب و در کاربرد اصیل لغت، ساق مجازا برای بازو به کار برده می‌شود که وجه کاربرد آن هم، بر میگردد به قوت بازو که شبیه قوت ساق پا است که در حکم تکیه گاه است.فلذا در بیت هشتم، ساعد تناسبی با ساق سیمین ندارد و دامن اولی است.
user_image
..
۱۳۹۹/۰۱/۲۵ - ۰۶:۴۲:۰۰
گذشتن از ظاهر و پرداختن به اصلمطلب ساده‌ای که پیچیده‌اش می‌کنیم..
user_image
بابک چندم
۱۳۹۹/۰۱/۲۷ - ۱۱:۵۲:۱۹
@ 8 عزیزدرود بر شما،فعل "بود(ن)" به جای زدن در اینجا اهمیتی ندارد و مفهوم کلی را عوض نمی کند، چرا که :1-استفاده از آن از بابت جبر و الزام قافیه سازی است ... 2- معنای لغوی اصل بیان با مفهوم آن بسیار متفاوت و نامربوط است...برای اول شخص مفرد و در گذشته مشخص:دست اندر دامن ساقی سیمین ساق (زده) بود(م) "م" از بابت الزام قافیه بندی رفته و به دست متصل شده، و حذف و اختصار هم در نظم جایز است، پس حذف "زده" برای اختصار در اینجا بی ایراد است :بودم -> بود و دست -> دستمحذف (زده)دست اندر دامن ساقی سیمن ساق (زده) بود(م) -> دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بوددر مصرع پیشین نیز:"بگسست" لزوماً برابر قطع کامل یا پاره شدن نیست، که گسستگی در مقابل پیوستگی می تواند-> ناممتد بودن، فاصله افتادن باشد...ضمن اینکه "اگر" را هم آورده -> اگر فاصله افتاد، اگر پیوسته نبود...باریاز بابت "پارسال تا امسال..." راستش از همان پارسال تا به امسال، مانای دیگر جهانیان، از بابت این کرونا دربدر دنبال سوراخی هستم که بچپم آنجا، مبادا که دست کرونا دامان بنده هم را هم بگیرد که آنگاه هشتمان گرو نه خواهد بود...اگر هم که خدای ناکرده "دست اندر دامان" چون منی زند که آنزمان دیگر واویلایی عظیم بپا خواهد شد و کار به ناکجا آبادها خواهد کشید، از بیمارستان و گورستان گرفته تا بدتر از آن سر در آوردن از کتاب دکتر شمیسا و پامنبریهای ایشان که گه گاه در اینجا جولان می دهند...خبر آخری که داشتم این بود که گویا هیچ جای جهان از این کوید-19 گجستگ در امان نمانده الی قطب جنوب،...که یاد بیانات چند سال پیشتر ( به گمانم هفت هشت سال) فرمانده وقت نیروی دریایی جناب سیاری در لباس کماندویی افتادم که:"...به زودی برای نشان دادن عظمت و اقتدارمان به جهانیان، ناوهای خودرا به قطب جنوب اعزام خواهیم کرد..."... دریغ و درد که پس از چندی کاشف به عمل آمد که یکی از این ناوها به دلیل از بین رفتن باطریهایش در جیبوتی پهلو گرفته و ماهها در آنجا بود...خلاصه که هم ما دستمان از آن ولایات آباد و ناب کوتاه ماند و پایمان بدانجا نرسید، و هم (مهمتر) آنکه طفلکان دلفین، نهنگ، شیران دریایی و پنگوئنهای آن دیار از سان دیدن و مشاهده عظمت و جلال و جبروتمان همچنان محروم ماندند...ای روزگار، ای روزگاردر حاشیه دیگری
پاسخ شما نیمه تمام ماند، در اولین فرصت به آن خواهم پرداخت...ولی پیش از آن و پس از نفسی تازه کردن باید خدمت جناب چاوش برسم و " فلذا، فلذا و در معاصرتشان"...
user_image
بابک چندم
۱۳۹۹/۰۱/۲۷ - ۱۲:۱۸:۲۲
@ 8
پاسخ شما فعلاً در قرنطینه رفته، تا ببینیم سالم بیرون می آید یا با قطع عضو...
user_image
۸
۱۳۹۹/۰۱/۲۸ - ۱۰:۵۵:۲۷
بابک گرامی،درود بر شما و آفرین بر نظر پاک خطا پوشتباری ،بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر و امید که نیک به خود به بپردازیم باشد که روزگار چون شکر بازیابیمتندرست و شادکام بوید.
user_image
عباس حاجی پــــــور
۱۳۹۹/۰۳/۰۷ - ۰۷:۴۹:۲۸
انچه ازمتن این بیت درحالت معنی وارتباط بین واژه ها باید پی برد.براین نکته باید پی برد.که علت معذوریتش ازپاره شدن تسبیح این بوده که گفته،دستم انـــدردامن ساقی سیمین ساق بود!!!ولذا انچه راکه باعث حواس پرتی اوگشته دست بدامن ساقی "سیمین"ساق شده وقتیکه گفته ساقی سیمین ساق ومراد از ساقهای سیمین رنگ ساقی میباشد پس حتما دست بدامن ساقی زده که ساق اورادیده وگرنه اگر دست اندر ساعد ساقی بود حالت سروچشم پایین نمی افتاد که ساق اوراببیند.ویقینن دست بردامن زده که ساق های سیمینش حواس اورا برده
user_image
پژمان
۱۳۹۹/۰۳/۲۵ - ۲۳:۵۰:۴۲
اندر معنی به درون می دهد . نمی شود دست اندر ساعد برود . اونوقت باید میگفت دستم اندر آستین. در سماع عارفانه هم دست کسی در آستین بغل دستی نمی رود.
user_image
پژمان
۱۳۹۹/۰۳/۲۶ - ۰۱:۲۰:۱۵
دوستانی تعبیر کردند که دست به ساعد شدن کام جویی است و دستم به دامان شدن خواهش و تمناست. نخست که برای کام جویی کسی دست به ساعد نمی برد مگر اینکه فیتیش جدیدی باشد که من و حافظ از آن بیخبرباشیم. دوم اینکه با توجه به متن شعر حافظ دست به دامان نشده بلکه دست به دامن برده که این اصل کامجویی است
user_image
کوروش امیری
۱۳۹۹/۰۳/۲۹ - ۱۸:۰۶:۲۷
متاسفانه برخی از دوستان دست اندر دامن گرفتن را به معنی سخیف امروزی که دست در زیر دامن است انگاشته اند. گذشته از آن باید گفت که اگرچه از نظر واج آرایی ساعد زیباتر از دامن است اما دست اندر دامن ساقی داشتن، به معنای تمنا از یار و معشوق داشتن بیشتر با جهان اندیشه ی حافظ و اندیشه ای غالب آن زمان که مقام شامخ ساقی را می رساند همخوان است تا دست در ساعد داشتن که به معنای کام گرفتن از معشوق است
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۴/۱۲ - ۱۱:۵۵:۴۳
پیش از اینت بیش از این اندیشه عُشّّاق بود مهرورزیِ تو با ما شهره آفاق بود  اندیشه در این بیت از ایهامی ظریف برخوردار است که معنیِ عمیق ترِ آن نگران بودن است و مخاطب حضرت دوست است که مهرورزی و وجهِ رحمانیتِ او نسبت به انسان شهره آفاق است و هیچ آیین و دینی نیست که به آن نپرداخته باشد، پس‌حافظ در این بیت از اینکه مدتی ست سایه حضرتِ معشوق که در مهرورزی او شکی نیست بر انسان نیفتاده و پیامی معنوی بوسیله بادّ صبا و از طریقِ بزرگانی همچون فردوسی و مولانا و عطار را برایِ عاشقانش نفرستاده است حملِ بر این می کند که گوییِ حضرتِ معشوق همانندِ روزگار و سده هایِ پیش از این نگرانِ حالِ عاشقانِ خود نیست و گرنه چرا با مهر و لطفش عارف و اهلِ دلی را بر نمی انگیزد تا با زبان شعر و غزل بگوید آن پیغامهایِ معنوی را که همه انسانها و عشاق نیازمندِ آن هستند. درواقع حافظ که خود را نیز طوطی صفتی می داند که زبانِ حق است و سخنانش به اختیارِ خود نیست از خداوند می خواهد تا پیرِ معانیِ کاملی بنا بر مقنضیاتِ آن دور و زمانه را برگزیده و از طریقِ آن پیر رموز و اسرارِ عشق را بیان کند زیرا با آمدن و گفتنِ اسرار توسطِ عارفان در سده هایِ گذشته اوضاعِ انسان تغییرِ چندانی نکرده و در بر همان پاشنه قدیم می چرخد، هنوز هم انسان ها دردمند و در هر دوصورتِ فردی و اجتماعی در حالِ جنگ و ستیزه با یکدیگر هستند، بنظرِ حافظ هنوز هم باید نگرانِ عاشقانی بود که در چنین شرایطی قصدِ رسیدن به معشوق را دارند پس نیازمندِ پیر و راهنمایی هستند تا بتوانند گلیمِ خود را از آب کشیده و طریقِ دشوارِ عاشقی را بسلامت طی کنند. یاد باد آن صحبتِ شب ها که با نوشین لبان بحثِ  سِرِّ عشق و ذکرِ حلقه عُشّاق بود حافظ ادامه می دهد بزرگان و سایه هایِ حضرت معشوق سخن و گفتار و شعرشان همچون شرابی ست که بر لبانشان جاری می گردد و تشنگان و مشتاقان را سیراب می کنند اما گویی به تاریخ پیوسته اند و عارفان بزرگی همانندِ سنایی، فردوسی، عطار و مولانا دیگر ظهور و بروز ننموده اند پس‌یاد باد آن همنشینی هایِ آن دوران که عارفی فرسنگها راه را می پیمود و بلکه سالها در راه بود تا به دیدارِ بزرگ و عاشقی دیگر نایل شده و کلمه ای از او فراگیرد و  سِرّی از اسرارِ عاشقی را در مباحثِ خود و در حلقه عُشّاق بصورتِ ذکر بر یکدیگر بیان کنند، (همانندِ سِرّی که حافظ در بیتِ بعد به آن می پردازد.) پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشندمنظر چشم مرا ابروی جانان طاق بودحافظ میفرماید آن زمان و قبل از هبوط و آمدن انسان به جهان فرم و ماده ، نظرگاه انسان نظر و دید هشیاری اصیل و واحد خدایی بود، طاق یعنی فرد  و یکتا، یعنی انسان تا پیش از حضور در شکل و فرم فقط از منظر هشیاری واحد به جهان می نگریست اما پس از حضور در این جهان ماده براساس ضرورت و بنا بر طرحِ زندگی ناچار به جفت دیدن ابرویِ حضرت معشوق شد، آن دیدِ دیگر همه این جهان ماده و هر آنچه از زیبایی ها و نعمات که در تصور انسان آید را شامل میگردد . تدبیرِ خدا یا زندگی بر این منوال بوده است که انسان پس از مدتی محدود و آشنا شدن با جهان فرم به منظور بقای خود، به هشیاری اولیه خود باز گردد و این هشیاری جدای از هشیاریِ مطلق خدایی نیست که حافظ در بیت بعد به آن اشاره میکند .از دم صبح ازل تا آخر شام ابددوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بوددمیدنِ صبحِ ازل را اگر بخواهیم معنی کنیم قطعا باید به ذهن رفته و آنرا در الفاظ جستجو کنیم چرا که زمان از جنس ماده است و معنی روز آعازین هستی اشتباه محض میباشد پس همان تعبیر دمیدنِ صبح ازل تا آخر شب زیباترین و جامع ترین تعبیر است و حافظ میفرماید از دمیدن صبح ازل تا انتهای شب که قیامتِ کُبری ست و کسی از وقتِ وقوعِ آن آگاه نیست تنها یک پیمان بین خدا به عنوان هشیاری اصیل و انسان به عنوان ادامه آن هشیاری وجود داشته و دارد و آن همان پیمان معروف الست است که خداوند خطاب به انسان می فرماید که آیا من ربِ تو نیستم؟ و انسان
پاسخ می دهد بلی و بر ربوبیتِ خداوند اقرار می کند که عارفان این عهد را بر یگانگیِ ذاتِ انسان با خداوند یا همان وحدت تعبیر می کنند. آخرِ شام یا قیامتِ دیگری نیز وجود دارد که ابدیتِ این لحظه است و  هر لحظه یا هر دَم امکانِ وقوع و قیامش برای هر انسانی وجود دارد.سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شدما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بودمنظور از سایه معشوق در اینجا عارف و  یا انسانِ کاملی ست که با خداوند به وحدت رسیده و با او یکی شده باشد پس حافظ میفرماید چه می شود اگر سایه حضرت معشوق بر عاشقان افتد و عارفِ کامل و بزرگی همانندِ اسطوره‌ای در سده هایِ پیشین که سایه خدا هستند را برایِ عاشقان و بلکه همه انسانهایِ عصرِ حافظ برگزیند و خود و رموزِ عشقش را از طریقِ آنان بیان کند؟ درمصرع دوم به بیان علتِ این ضرورت پرداخته و میفرماید بدلیل اینکه انسان برای یکی شدن با خدا و بازگشت به اصل خود سراپا نیاز است و حضرت معشوق برای زنده شدن به خود در جهان فرم و ماده توسط انسان بسیار مشتاق، پس کو ساقی و سببِ این انتظار چیست؟ این نیازِ عاشق می تواند به سایه معشوق  هم درنظر گرفته شود و اشتیاقِ سایه حق یا عرفا برای کمک به عاشقان نیز بدیهی ست، بنظر می رسد حافظ که در دوره ای تاریک و پر از نفاق و ریا بسر می برده، شدیداَ خود و دیگران را نیازمندِ پیر و مرادی نوشین لب می دیده است تا با بهره گیری و نوشیدنِ شرابی که از لبانِ چنین عارفی جاری می گردد دلِ او و دیگر عاشقان به عشق زنده و نامیرا شود، اما همانطور که اشاره شد او که خود نوشین لبی بی همتاست در ابیاتی به صراحت این سخنان را زبانِ حق می داند و خود را بازگوکننده، برای نمونه در بیتی می فرماید؛ در پسِ آینه طوطی صفتم داشته اند/ آنچه استادِ ازل گفت بگو می گویم حُسنِ مه رویانِ مجلس گرچه دل می بُرد و دین بحثِ ما در لطفِ طبع  و خوبیِ اخلاق بود اما اکنون مشیتِ خداوند خاموشی است و شاید بتوان برداشت کرد که حضرتش با زبانِ سکوت که سرشار از ناگفته هاست می فرماید از آن همه عارفان و ماه رویانی که تا پیش از این از سنایی گرفته تا عطار و مولانا که زبانِ حق شدند و کلامِ خداوند را از طریق و لبانِ نوشینشان ابراز و اظهار نموده و اسرارِ عاشقی را بیان نمودند چه طرفی بستید و چه بهره ای بردید که اکنون تقاضا بر تقاضا دارید؟ حافظ می‌فرماید آن عارفان ماه رویانِ مجلس هستند که دلِ انسان را برده و عاشق می کنند و دینِ ساختگی و تقلیدی را به یغما می برند، اما ما چه می کنیم؟ صدها و بلکه هزار سال است که در باره لطافتِ طبعِ شاعریِ آنان دادِ سخن سر داده و در باره  اخلاقِ نیکویِ آن ماه رویان مباحثه و گفتگو می کنیم، منظور از ظهورِ چنین نوشین لبانِ ماه رویی زنده شدنِ انسانها و عاشقانِ بسیاری به عشق بوده است و نه قلمفرسایی هایِ پر طمطراق و مباحثه هایِ بیهوده بر سر جزئیات و تعریف و تمجید از شیوه ادبی و خصوصیاتِ اخلاقیِ آنان، حافظ معتقد است اگر آموزه های این نوشین لبان کارساز شده و انسانها یا عاشقان از آن بنوشند وضعیتِ بشریت در جهان اینچنین دردمندانه نخواهد بود و آبِ معرفت سراسرِ گیتی را فرا خواهد گرفت. بر درِ شاهم گدایی نکته ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود بر درِ شاه یعنی لحظه‌ای که به درگاهِ احدیت راه یافته و حضور و یا وصلی روی داده است، پس‌حافظ در ادامه می‌فرماید در آن وقتِ وصال گدایِ دیگری همچون حافظ را در آن درگاه ملاقات نموده که نکته مهمِ اینکه انسان بر هر خوان که بنشیند خداوند رزاق است و رزقِ همان خوان را به او می بخشد به او آموخته است، یعنی انسان هزاران کتاب و مقاله در توصیفِ آثارِ سنایی و منطق الطیرِ عطار و مثنویِ مولانا و دیوانِ حافظ و حتی راجع به خُلقیات و روحیاتِ آنان و دیگر بزرگان نوشته است که با لطفِ خدا و کوششِ بسیاری از محققان که بر سرِ این خوان نشستند رزق و گنجینه ارزشمندی برایِ بشریت بدست آمده است که بسیار هم عالی ست، اما آیا نکته جدیدِ دیگری در رابطه با سخنِ آن بزرگان برجای نمانده است که درباره آن اندیشه و به آن پرداخته شود و در طلبِ رزقش بر سرِ خوانش بنشینیم و متنعم شویم؟ بنظر میرسد
پاسخِ این سوال مثبت باشد و رزقی که انسان از آن غفلت کرده و کمتر در پیِ دستیابی به آن بوده است پرداختن به جانِ کلامِ این بزرگان است و طلب و نشستن بر خوانی ست که منظورِ اصلیِ حضرتِ معشوق و سایه ها بوده است تا آن یگانه ساقیِ رزاق عاشقان را از رزقِ حقیقی که شهد و شرابِ آن نوشین لبان است  نیز بهرمند کند. رشته تسبیح اگر بُکگسست معذورم بدار دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود حافظ تا به اینجایِ غزل که مفاهیمِ عرفانی را بیان می کند تسبیح و ذکرِ حقیقیِ حضرتِ حق می داند که اکنون پیشاپیش از گسستنِ این تسبیحات عذر خواهی می کند زیرا قصدِ آن دارد تا تمایلِ شدیدِ ما را به هزل و چیزهایِ ذهنی و طلبی دیگر که دون ترینِ رزق ها است، یعنی نشستن بر خوانی که زاغ و زغن ها می‌نشینند را بیان کند، پس‌ بسیار هوشمندانه این مصراعِ هزل گونه را می سراید تا ببیند جذبِ کدامین خوان می شویم و می بینیم که مصراعِ فوق تا چه اندازه موردِ توجهِ قرار گرفته و چه بحثهایی که بر سرِ آن نمی کنیم و چه بسا کتاب‌ها می نویسیم تا اثبات کنیم دستِ حافظ واقعاََ اندر و درونِ دامن ساقیِ سیمین ساق بوده است و برخی دیگر نیز خیرخواهانه به تصورِ خود قصدِ اصلاح و تغییرِ سخنِ حافظ را داریم در حالیکه به رزقِ حقیقی که پرداختن به جانِ کلام و نوشیدنِ شراب از ابتدایِ غزل تا اینجا که تسبیحاتِ عارفانه هستند هیچ تمایلی نشان نمی دهیم و بسرعت از آنها عبور می کنیم تا به این بیتِ جذاب! بپردازیم، امروزه هم در شبکه های اجتماعی می بینیم صفحه ای که به هزل و هرز و شوخی می‌پردازد فالورهای چندصد هزار نفری دارد اما صفحاتِ عرفانی و سخنِ نوشیدنِ شراب از شیرین لبان خریداری ندارد. واکنش‌ها به این مصراع بخوبی گویایِ این حقیقتِ تاسف بار است. در جایِ دیگر می فرماید؛  فریادِ حافظ اینهمه آخر به هرزه نیست/ هم قصه ای غریب و حدیثی عجیب هست در شبِ قدر ار صبوحی کرده ام، عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود شبِ قدری که برتر از هزار ماه است از نگاهِ عرفا لحظه ای ست که انسان قدرِ خویش و فرصتی که برایِ حضور در این جهان برایِ نوشتنِ قرآنش به او داده اند را می داند، حافظ سُرایشِ این مفاهیمِ عالی را صبوحی و نوشیدنِ شراب می داند که عیبی بر آن وارد نیست و بلکه مبارک است زیرا آن یار و ساقیِ حقیقی در لحظه و شبِ قدرِ عاشق آمد و جامی لبریز از شراب نیز در کنار و جنبِ طاق بود، یعنی جام، شراب، ساقی و حافظ همگی طاق یا یکتا و یگانه هستند، و این میسور نیست مگر در دَم و لحظه قدرِ عاشق. مولانا هم ابیاتی با این مضمون و درباره رسیدن به وحدتِ عارف با زندگی دارد؛ عشق جوشد باده تحقیق را / او بُوَد ساقی نهان صدیق را چون بجویی تو بتوفیقِ حسن / باده آبِ جان بَوَد ابریق تن چون بیفزاید میِ توفیق را  / قوَّتِ می بشکند ابریق را آب گردد ساقی و هم مست آب / چون مگو واللهُ اعلم بالصواب شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود گُل نمادِ انسان است و گُلبرگِ نسرین که عموماََ سفید است کنایه از اوراقِ دفتر و قرآنِ هر انسانی ست که هنوز نانوشته است و جوهرِ قلمِ خداوند بر رویِ آن خشک می شود( نوشته می‌شود)بر مبنایِ آنچه ما انسانها بخواهیم لایق و سزاوارش باشیم و زینت داده می‌شود، پس حافظ ضمن‌ِ اشاره به حدیثِ " جَفَ القلم بِما انتِ لاق" می فرماید این معانی که بیان شد همگی از ازل و در زمانِ آدم که در بهشت بوده وجود داشته و ادامه دارد، که اگر انسان با اختیاری که دارد خود را سزاوارِ نشستن در حلقه عُشّاق بداند و به بحثِ سِرِّ عشق بپردازد پس دفتر و قرآنش بر همین مبنا نوشته و خوانده می شود و اگر بخواهد بر خوانهای دیگر بنشیند باز هم مختار است، به بیانِ دیگر انسان با اراده آزادش خود تصمیم می‌گیرد بر چه خوانی بنشیند، رزقِ ادبی و بحثِ حُسنِ خُلقِ حافظ را طلب کند یا بلا نسبت در جوارِ خوانِ زاغ و زغن(که در غزلِ بعد به آن پرداخته) بنشیند و عمری را صرفِ اثباتِ نوعِ باده و شرابِ انگوری کند که حافظ می‌ نوشیده و دست که اندر دامنِ ساقی می برده است و یا نه، به محفل و خوانی بنشیند که آنجا بحثِ سِرِّ عشق است و از نوشین لبانِ ماه رو شراب را طلب می کنند، اختیارِ جف القلمِ خداوند جملگی با او( انسان ) است و نمی تواند از خود سلب اختیار کرده، بگوید روزیِ و رزقِ من را خدا در ازل تعیین کرده است پس قضایِ الهی را تغییر نتوان کرد، بلکه انسان خود تعیین می کند چگونه رزقی را بر گلبرگِ سفیدِ نسرینش بنویسند و گُلِ وجودش را چگونه زینتی بخشند.    
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۳۹۹/۰۴/۱۵ - ۱۳:۰۵:۲۲
به نام اواصل سخن بر سر افسانهء آفرینش است و شکایت فرشتگان از این موضوع که قبل از آفرینش آدم توجه خداوند به ایشان بود و محفل انس و الفت آنان خالی از درک عاشقانه بود و تنها از روی نیاز و احساس وظیفه در برابر آفریدگار سر تعظیم و بندگی فرود آورده بودند. هیچ شوق و هیجانی در این عاشقی وجود نداشت و تنها مهر و الفت از روی لطافت طبع و اخلاق بود. ولی آفریدگار طالب این بود که آفریدگانش عشق و محبت بیکران او را نسبت به خویش درک نمایند و بدینسان انسان آفریده شد و این امر خطیر بر دوش او گذاشته شد . در ابتدا او را در بهشت جای دادند و مانند سایر آفریدگان از نعمات بی شمار و رایگان برخوردار گردانیدند پس نیازی برای عشق در او ایجاد نگشت !! در محضر خداوند همگان به چاره اندیشی گرد آمده بودند که یک فرد بی مقدار از حاضران گفت ما همه در خوان نعمت خداوند روزی می خوریم به رایگان بنابراین بدیهی است که نیازی به اندیشه و خواهش در ما نیست ! بدینسان انسان برای یافتن و آموختن عشق محدود به زیر گنبد کبود گشت و تا عشق او را نیابد راه به بیرون از این گنبد مینا نخواهد برد!!
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۴/۱۶ - ۰۴:۴۲:۰۹
پیش از آن کان نُه رواق و چرخ اخصر بر کشند دور شاه کامگار و عهد بواسحاق بود این غزل در ایام سلطنت شاه شیخ ابواسحاق سروده شده و از آنجایی که همیشه روابط شاه با درباریان و شعرا وهنرمندان به یک اندازه و به طور مستمر ، چنانکه خواسته اطرافیان است نمی تواند بر قرار باشد و از آنجایی که شاعران حساس و هنر مند پیوسته متوقّع حضور در مجالس صاحبدلان اند چنین اشعار گلایه آمیزی به منظور بذل توجه شاه سروده می شده است شاعر در این غزل ده بیتی پس از گلایه، به یاد شبهایی که در محفل شاهانه با حضور دخترکان ساقی خوشرو و دربارة حسن خلق و ،،،، آن به زیبایی ، همقطاران به مباحثه می پرداخته یاد می کند و در بیتی مراتب ثبات عهد و پیمان خود را در هر حال که باشد به شاه یادآوری می نماید و ابیاتی هم به حکم معانی کلمات قوافی با مضامین متنوّع و زیبا چاشنی غزل کرده و به عنوان تفاخر در مقطع غزل می فرماید هنوز که آدم ابوالبشر به روی زمین نیامده بود اشعار من را در باغ بهشت به عنوان زینت بر روی برگهای گل سرخ و نسترن می نوشتند . موضوعی نویسنده این سطور محتمل می داند اینکه نخست در زمان شاه شیخ ابو اسحاق این غزل بدون بیت چهارم توسط حافظ سروده شده و مضمون مصراع اول این بیت را شاعر در بیت زیز به کار گرفته و با الحاق به غزل ، آن را بخدمت سلطان ارسال داشته است :پیش از آن کان نُه رواق و چرخ اخصر بر کشند دور شاه کامگار و عهد بواسحاق بوداما بعدها که از عهد شاه ماضی فاصله گرفته در مواردی که این غزل خوش بیان را در جایی می خوانده به جای این بیت ، بیت چهارم غزل را در همین مضمون ساخته وبه حکم ضرورت، قافیه ( طاق) در غزل تکرا شده است و تکرار قافیه با مضامین قوی نه عیب غزل و نه موجب این باید بشود مصحّحی آن را از غزل حذف کند و حافظ به کرات در غزلهای مختلف این تکرار را مجاز شمرده هر چند که در اکثر موارد اساتید محترم و حافظ شناسان به حذف و تعبیر آن کوشیده اندشرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۶/۰۴ - ۱۰:۱۹:۴۶
با درود بر یکی (و دیگر هیچ ) عزیز و گرامی از تصویر گری و شرح زیبا و مختصر ولی جامع شما برای این غزل تاثیر گذار سپاسگزارم .
user_image
بهنام
۱۳۹۹/۰۶/۰۹ - ۰۵:۳۹:۵۵
سلام دوستاننظراتو تا اونجایی ک تونستم خوندم،بنده حافظ شناس نیسم ولی فک میکنم علاوه بر مراعات نظیر بین ساق و ساعد ک اعضای جسم هس باید ساعد باشه ن دامن جرا که اینجا:شاعر داره ی خطای کوچیکو توجیه میکنه و بطور عامیانه میک الان ی اتفاقی افتاده دک معذورم بدار و صداشو در نیار؛ببینید تو این بیت نُه بار حرف "سین" تکرار میش شبیه آوای هیس
user_image
حسین میرصادقی
۱۳۹۹/۰۶/۱۸ - ۱۶:۱۷:۵۹
با سلاممن هیچ تخصصی در ادبیات ندارم. ولی بعنوان یک مهندس از لحاظ منطقی و فنی ، فکر کنم ساعد منظور حافظ بوده باشد . چرا که علت پاره شدن تسبیح را بیشتر توجیه میکند ! معمولا رشته تسبیح وقتی گسسته میشود که یک شیی (در اینجا دست و یا ساعد ساقی) درون تسبیح درگیر شود و بر اثر حرکت اتفاقی آن درون تسبیح از یک طرف و نگهداشته شدن آن توسط تسبیح گو (حافظ) از طرف دیگر، این اتفاق بیفتد.یعنی این تصور را میتوان داشت که مثالا حافظ با تسبیح مشغول ذکر با دستش بود که در عین حال مشغول موانست با ساقی سیمین ساق هم بود است، لذا تسبیح با "ساعد" ساقی درگیر شده و رشته تسبیح گسسته شد. دقیقا حافظ همین اتفاق را در بیت دوم بعنوان دلیل گسسته شدن رشته تسبیح ذکر کرده است.اما چنانچه دست تسبیح گر (حافظ) در "دامن" ساقی باشد ، دلیلی ندارد که با تسبیح طوری درگیر شود که گسسته شود.بنابر این "ساعد" منطقی تر از "دامن" در این بیت خواهد بود و اساسا با منظور کردن "دامن" نوعی تناقص در دلیل گسسته شدن تسبیح بوجود میآید که مطمئنا از تیزبینی و ظرافت حافظ بدور خواهد بود.البته به غیر از میاله فوق ، هنر حافظ این است که در عین توضیح فوق العاده ادبی بی پروایی فوق ، آهنگ درونی شعر را با تکرار بیشتر سین در کلمه "ساعد" ، بیشتر کرده است. که میتوان از تکرر سین در بیت دوم ، هم صدای نجوای ورد سبحان الله را انتزاع نمود و هم دیکته کردن صدای " هیس "سکوت برای خواننده شعر که به نوعی این عمل بی پروا گونه حافظ را سرپوش بگذارد.
user_image
پرویز
۱۳۹۹/۱۰/۰۷ - ۱۴:۲۷:۵۴
ا
user_image
پرویز
۱۳۹۹/۱۰/۰۷ - ۱۴:۳۴:۰۵
الگا به حافظ تصحیح دکتر خانلر که به اعتقاد بنده کامل ترین و جامع ترین تصحیح از دیوان خواجه میباشد رجوع نمایید ملاحظه میشود از هشت کتاب مرجع ایشان برای این غزل در هیات کتاب ساعت نوشته شده و تنها در یک مرجع دامن ذکر گردیده
user_image
سعید اخیانی
۱۳۹۹/۱۰/۱۶ - ۱۶:۰۸:۵۹
در بیت هشتم این غزل که باعث حاشیه نویسی و بحث های زیادی بین دوستان در خصوص درستی کلمه "دامن" یا "ساعد "گردیده که در برخی نسخه هااز دامن و در برخی دیگر از ساعد استفاده شده است،بنظرم دوستان از زیبایی شناسی بیت و استفاده رندانه خواجه ازتکرار حرف" س"در این بیت غافل مانده اند که گویی با پاره شدن رشته تسبیح که بعلت خطای سر زده از حافظ و بودن دست وی در ساعد ساقی سیمین ساق صورت گرفته است مخاطب را با تکرار مصوت"س"و در واقع "هیس" گفتن ،به زیبایی تمام و با رندی خاص خود، دعوت به سکوت و چشم پوشی از خطای وی می کند.با این نگاه بنظر میرسد استفاده از ساعد بسی زیباتر از دامن باشد.
user_image
نوری
۱۳۹۹/۱۰/۱۹ - ۰۵:۲۳:۵۴
رشته تسبیح اگر بگسست معذورش بداردستش اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود.از این شعر برداشتی دارم که چندان مانوس نیست. تسبیح ، ذکر است و رشته آن نماد هماهنگی بین دست و زبان و سایر اعضا، واگر رشته تسبیح کسی گسسته شود یعنی حادثه ای رخ داده است که تهلیل و تسبیح متوقف شده است، و هرچه این ذکر بزرگتر باشد، پس برای توقف ان هم عذر بزرگتری لازم است.چنین کسی که دستش در ساعد (بازوی) کسی است، باید برای آن بازو ارزش زیادی قائل باشد که رشته افکارش و یا تسبیحش گسسته شود. ساقی، در غزل ابتدای دیوان حافظ تعریف شده است، همانجا که میگوید الا یا ایهالساقی، که سقایت را بعهده دارد و به او خطاب می شود که ( مرا در منزل جانان چه جای امن چون هر دم....) زیرا دیگر، بلد امن که منزل جانان است، امنیت ندارد. در خصوص ساق، نیز در زبان عرب، هرگاه که کار بالا میگیرد و شدت پیدا میکند میگوید که ساق خود را برهنه کرد و آماده پیکار شد، و خدا در قرآن برای توصیف هول قیامت و اراده خود میفرماید، ( یکشف الساق) . بنابراین آن کس که رشته تهلیل و تسبیحش برای ساعدِ چنین ساقی سیمین ساقی، گسسته می شود، کدام واقعه را بخاطر می آورد؟
user_image
پوریا ضرابی
۱۳۹۹/۱۲/۱۲ - ۱۰:۴۴:۲۴
سلامچیزی که من رو از خوندن نظرات خیلی رنجوند این بود که بعضی دوست بدون توجه به مفهوم و به صورت کورکورانه میگن از این بیت فلان جور بود بهتر می‌شد!خب دوست عزیز به نظرتون سواد حافظ بالاتره با شما؟!شما نمیتونید بدون توجه به مفهوم و صرفا برای زیبایی بصری بیای بگی فلان جور!مخصوصا در بیت 8 دامن درسته و بعضی دوستان به زیبایی فلسفش رو توضیح دادند
user_image
حسین
۱۴۰۰/۰۱/۱۹ - ۰۲:۳۶:۵۰
باسلامدر خصوص بیت: حسن مهرویان مجلس....بخت ما در حسن طبع....من همیشه همین کلمه بخت تو ذهنم بوده و درست تر همله نظر میاد.... ولی اینجا کلمه بحث ذکر شده.. آیا کسی نظری داره ...
user_image
عمو سعید
۱۴۰۰/۰۳/۲۱ - ۱۴:۲۳:۲۶
با سلام خدمت آقای رضا ساقی متاسفانه متوجه ایهام بسیار رندانه بیت زیر نشده اید پیشنهاد می کنم بار دیگر این بیت را بررسی و کنکاش نمایید حسن مهرویان مجلس گرچه دل می برد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۸ - ۱۲:۵۹:۱۶
در دیوان حافظ قدیمی من اینطور هست : بیت دوم مصراع اول : ...که با زلف توام  مصراع دوم:سر تشدید دارد  بیت بعدی ای که اینجا قرار داده شده بیت چهارم هست و بیت سوم که اینجا قرار نداده اید : حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود  و بیت هفت دیوان من یا همان بیت شش شما ، :رزاق تشدید دارد  بیت هشتم :ساعد سیمین ساق که شما جای آن دامن گذاشته اید  لطفا درست کنید نمیدانم از چه نسخه ای تصحیح میکنید ولی شاید صبح نباشد ؛ باتشکر  
user_image
پویا ر-ز
۱۴۰۰/۰۹/۲۰ - ۰۸:۱۳:۴۰
درباره بیت : رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار .... -یکم : تسبیح (ذکر تسبیح): به عملی میگویند که مستحب است و بعد از خواندن نماز بجا آورده میشود و مشهورترین ذکر تسبیح معروف به تسبیحات حضرت زهرا است که شامل 34 مرتبه الله اکبر ، 33 مرتبه الحمدلله ، 33 مرتبه سبحان الله میشود. بعدها برای اینکه نمازگزاران در شمردن تعداد این ذکرها راحت تر باشند وسیله ای ساخته شد که امروزه بنام تسبیح میشناسیم. گسسته شدن رشته تسبیح ، هم میتواند به معنای پاره شدن نخ تسبیح و فروریختن دانه های آن باشد و هم به معنی فراموش کردن و از حساب در رفتن مکان دانه یا مهره تسبیح باشد. دوم: معنی "دست به دامن شدن کسی..." دامن : قسمت پایین جامه . قسمت جلو و از کمر به پایین ِهر جامه چون پیراهن و قبا و ردا و سرداری و کت و پالتو و روپوش و نظایر آن ... (لغتنامه دهخدا) "دست به دامن شدن" حالتی بوده التماس گونه و توام با زاری و به زمین افتادن شخص التماس کننده برای درخواست از شخصی که ایستاده است به منظور درخواستِ انجام، یا عدم انجام کاری از آن شخص ... سوم : ساعد یا بازو که عضوی از بدن است اما دست بر ساعد کسی بردن علت و معانی مختلفی دارد: 1- درخواست کردن : مانند کودکی که ساعد مادرش را میگیرد و به سمت خواسته ای می کشاند... 2- برای رقص و سما: که در رقصهای مختلفی و از جمله در فرهنگ و رسوم برخی اقوام کشورمان چنین رقصی میبینیم. 3- چیزی را که در دست کسی است به حالت زور (ولی نه با خشونت) از او گرفتن یا قصد کردن برای گرفتن.   ** معنای بیت با توجه به آنچه گفته شد: "رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار" اگر رشته تسبیح پاره شد یا آن سلسله اذکار (زبانی) گسسته شد مرا معذور بدارید .کنایه و اشاره از این است که اگر دیگر اعتقاد به این کارهای مستحبی و از بهر ثواب و تقلیدی و تکراری و از روی عادت ندارم مرا ببخشید. چون حافظ هم مثل مولوی روزی متعبد بوده و مقلد و غیره... ولی پس از مدتی معشوق اصلی بر این بزرگواران گذر میکند و به آنها میگویند که شما به مرحله بالاتری صعود کرده ای  : "دیگر از آن قبله ام نماز نباشد .... گر تو بگویی مرا که قبله چنین است" (سعدی) "دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود..." یعنی درحالیکه در حال تسبیح بودم ، ساقی آمد و ساعد خود را به سمتم گرفت و من هم ساعد او را گرفتم و با هم رفتیم و به همین دلیل رشته تسبیح پاره شد (یا مکان شماره دانه تسبیح را گم کردم یا از شمردن دانه های تسبیح بازایستادم) . معنی بالاترش اینست که از قید و بند دور و تسلسل های مرحله قبل رهایی یافتم و به مرحله بالاتر رفتم و معنی بالاترش اینست که دیگر رستگار شدم و لذا "گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است..." اما برخلاف برخی که میگویند این واج "س" به معنای اشاره به سکوت (هیس!) است، اعتقاد دارم این "س" ها اشاره به ذکر  "سبحان الله" در تسبیح دارد چون معمولا نمازگزارانی که در حال تسبیح هستند و دارند سبحان الله را با صدای آهسته میگویند فقط حرف "س" آن چون با تاکید است برای اطرافیان قابل شنیدن است و تکرار حرف "س" در این بیت حافظ همان حالت ذکر سبحان الله را تداعی میکند. .
user_image
مظفر طاهری
۱۴۰۰/۰۹/۲۶ - ۰۹:۵۷:۲۶
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود به نظرم این بیت نشانه نوعی تجدید نظر شاعر در افکار و عقایدش است شاعر اعتقادش را به رشته های خشک و سرد تسبیح از دست داده آن را گسسته، کنار نهاده و اندیشه زیبای دیگری را در پیش گرفته است. و همچنان که هرکس که افکارش رشد میکند افکار پیشین خود را حقیر می بیند اینجا نیز حافظ تسبیح را تحقیر کرده، چون گسستن نشانه شُل و بی مایه بودن است و تفکر نوی خود را ارج نهاده و تعبیر زیبای ساقی سیمین ساق را به کار برده است.
user_image
Arash
۱۴۰۱/۰۱/۰۵ - ۰۷:۲۸:۳۷
 توجه به مخاطب خالی از لطف نیست،  اینجا خود ساقی مخاطب نیست. شیخ پاکدامن مخاطب است، بنابراین معذورش بدارید بیچاره رو. دارد از یک حقیقت سربسته(مقام خودش فهم خودش) صحبت میکند که این شیخ پاکدامن سبحه بر کف و توبه بر لب هیچ بویی از آن نبرده. دارد سخن از ظاهر و باطن میگوید. 
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۱/۱۹ - ۰۳:۰۱:۵۹
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
خشایار دبستانی
۱۴۰۱/۰۵/۱۱ - ۰۶:۵۱:۳۵
دوستان عزیز اصلا کلمه ساعد این جا منطقی نیست دست در ساعد کسی زدن تا حالا شنیده اید اصلا خنده داره حالا باز ابرو بود میگفتم طرف مشاطه بوده اشکم بود میگفتم طرف جراحه اخه ساعد به چه حساب عقلی؟ 
user_image
داود پورسلطان
۱۴۰۱/۱۰/۰۷ - ۰۸:۲۱:۲۸
سلام  استاد شجریان در گلبانگ در خواندن بیت اخر یک و اضافه میخوانند به این ترتیب  شعر حافظ در زمان ادم و  و بعد اصلاح میکنند اما در تدوین این قسمت برداشته نشده و به همان صورت منتشر شده است 
user_image
نادر..
۱۴۰۱/۱۰/۰۷ - ۱۰:۰۱:۱۲
درود داود عزیز احتمالا آنگونه که مرسوم است، قصد داشته‌اند بخشی از مصرع را دو بار بخوانند و سکون حرف آخر کلمه‌ی آدم را با صدای اُ پر کرده‌اند..
user_image
Hadi Golestani
۱۴۰۲/۰۴/۱۱ - ۰۶:۲۲:۳۲
اونجا که معلم عشق (حسین الهی قمشه ای ) میگه: عجبا از اون کسی که شرح مثنوی نوشته تو دریای مثنوی شنا کرده ، قطره ای خیس نشده (یعنی هیچ بوی از  مثنوی در رفتارش نداشته) عجبا از این دوست عزیز که اینقدر ابیات رو زیبا تفسیر می‌کنند، چه نکته های زیبا و ریزی که ما از راهنمایی ایشون دریافت میکنیم ، ایشون خودشون اون نکته اصلی رو نمیگیرن
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۲/۰۷/۱۰ - ۱۷:۲۲:۰۲
باسلام مجدد در  مصرع دوم بیت هشتم از نظر واج آرائی حرف سین دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود بجایش دستم اندر سینه ساقی سیمین ساق بود بطوریکه زیبائی واج آرائی را تکمیل میکند.و رندی و شیطنت حافظ را میرساند. احتمالا مصححین بذوق شخصی خواسته اند سانسوری انجام دهند .
user_image
kaveh kaveh
۱۴۰۲/۰۸/۲۴ - ۱۳:۳۹:۰۵
سلام عرض ادب در بیت رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود هجرت حافظ جان از رسم شریعت صرف و ذکر زبانی و ظاهری به سلوک و طریقت و طلب یاری و عشق ورزیدن با پیرومراد و راه گشای خود است دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق می تواند مراد همین مطلب باشد حالات ناشی از کشف و شهود حاصل از طریقت بسیار سکر آور تر از انجام اوامر و نواحی مستحبات شریعت است بعضی دلیل حروف مقطعه در قرآن را لکنت زبان حضرت رسول  ۚهنگام دریافت وحی و کشف و شهود ناشی از آن می دانند آیه شریفه فَلَمَّا تَجَلَّیٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَیٰ صَعِقًا ۚ تداعی کننده همین بیت است آنجایی که حضرت موسی ع طلب می کند خدا خود را به ایشان نشان دهد ... لذا پروردگار به کوه تجلی میکند کوه از هم می پاشد و حضرت موسی بیهوش می شود... التماس دعا
user_image
نیما سعیدی
۱۴۰۲/۰۸/۲۴ - ۱۶:۴۹:۴۲
  با سلام  عزیزانم زبان شیرین فارسی زبان تفکر و تعقل است و حتی کوچکترین نکات و حروف با فکر و طمانینه کنار هم قرار گرفته اند. این بنده ی کمترین شمارا دعوت میکنم به نکته ای ظریف دقت فرمایید :  اولا که معنای جملات زیر کاملا متفاوت اند  دست در دامن زدن  دست بر دامن شدن  دامن به دست داشتن دست در دامن داشتن همانگونه که عزیزی میفرماید :  هم از تو در گریزم و هم از تو ناگزیردامن به دست دارم و دستم به دامن است عزیزانم ، بعید است ندانید تفاوت معنی ( دست در دامن بودن ) و ( دست بر دامن بودن ) چه تفاوت عظیمی در معنای جمله ایجاد میکند که با بهانه هایی از جمله نسخه قدیمی یا مکاشفه ی شاعر قابل اغماض نیست. و البته حافظ شناسان و ادبا می دانند که  در اشعار دیگر بزرگانی چون مولانا ، هیچگاه دست در دامن بودن مشاهده نشده است و همواره  ( دست در دامن زدن ) و یا (دست بر دامن بودن ) با معانی مورد نظر شاعر و دقیقا به جای خود ؛ آورده شده است.    دامن ندارد غیر او جمله گدااند ای عمو درزن دو دست خویش را در دامن شاهنشهی   و اینجا نیز چون کلمه (اندر ) بکار رفته و انتهای مصرع (بودن) است قطعا میبایست از ساعد استفاده شود.     و البته که ساعد ساقی چه از نظر معنوی کلمات چه از نظر واج آراستن و چه از نظر رسالت ساقی و چه از نظر حافظ شناسی ارجح است :  پنجه با (ساعد سیمین) نه به عقل افکندم غایت جهل بود مشت زدن سندان را  
user_image
راشد میرزاده
۱۴۰۲/۱۱/۰۲ - ۱۴:۴۹:۲۳
در برخی از نسخه‌ها بیت اول به این شکل است: پیش ازینت بیش ازین غمخواری عشاق بود
user_image
دکتر صحافیان
۱۴۰۲/۱۲/۱۹ - ۰۰:۲۰:۱۷
  دلبر زیبایم! پیشتر، بیشتر به فکر عاشقانت بودی و حکایت مهربانی‌ات همه جا پیچیده بود.۲- چه زیبا بود هم‌نشینی با شیرین‌دهان، یادش به خیر همه سخنمان در باره راز عشق و لطایف حلقه عاشقان بود.۳-آری پیش از آفرینش کیهان و برافراشتن سقف مینایی آسمان، یگانه توجه و نگاهم ابروان زیبای معشوق بود( تبادر به طاق ابرو و سقف سبز ناظر به ابروی فیروزه‌ای)۴- از آغاز پگاه آفرینش تا دیرهنگام شب جاودانگی عشق بر پیمانی یگانه استوار است(بیان راز دیگر عشق در محفل عشاق)۵- اگر سایه لطف‌آمیز معشوق بر عاشق افتاد تعجب نکن! همچنان که ما سراپا نیازیم به سویش او سخت مشتاق ماست( تورات؛ خداوند به داود فرمود تا از جوانان بنی‌اسرائیل بپرسد: جرا خویشتن را به غیرم مشغول می‌دارید حال آنکه من مشتاق شمایم؟!رؤیت ماه در آسمان ۱۸۸-چون آدمی با همه عجز و ضعف بار ما کشد ما با همه قدرت و کرم اولی‌تر که بار او کشیم مرصاد ۴۸)۶-زیبایی مهوشان مجلس دل و دینمان را می‌برد، ولی اساس توجهمان بر لطافت طبع بر اساس عشق بود که زلالی و زیبایی اخلاق را ثمر می‌داد.۷- درویشی بر ایوان شاه نکته‌ای به من آموخت که بر هر سفره‌ای که نشستم، رزق از آن خداوند بود( نگاه به جهان از دیدگاه نام‌های خداوند که شامل خدایی بودن زیبایی و شوق معشوق نیز می‌شود)۸- ای زاهد! اگر اکنون رشته تسبیحم پاره شده عذرم را بپذیر چه آنکه دستم در ساعد ساقی سپید اندام بود(عذر بدتر از گناه برای طنز و تعریض به زاهد- خانلری: ساعد ساقی)۹- همچنین اگر در شب ارزشمند قدر شراب صبحگاهی خورده‌ام خرده نگیر! یارم سرخوش به پیشم ِآمد و جام( حال خوش) در کنار طاق بود( رسیدن به حال خوش از شب قدر اولی‌تر است- با حال خوش شب، صبح می‌شود و شراب صبحگاهی شایسته خوردن)۱۰- آن‌گاه که آدم در بهشت بود، شعر رازآمیز حافظ زینت‌بخش گل و نسرین در باغ جاودانگی بود.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی   
user_image
مسعود رستگاری
۱۴۰۳/۰۱/۲۲ - ۱۹:۰۸:۲۹
رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر ..... ساقیِ سیمین‌ساق بود این بیت در ۳۵ نسخهٔ خطیِ قرن نهم که قدیمی‌ترین نسخه‌های دیوان حافظ هستند آمده است، که در  ۳۴ نسخه، در جای نقطه‌چین، «ساعد» نوشته شده است و فقط در یک نسخه ( به تاریخ کتابت ۸۵۸) «گردن» نوشته شده است.نُسَخ چاپی هم همه «ساعد» نوشته‌اند از جمله خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، ثروتیان، سایه، خرمشاهی- جاوید...تنها در نسخهٔ قزوینی- غنی، به جای نقطه چین، «دامن» نوشته شده است!علامه قزوینی هیچ توضیحی بابت این ضبط نداده‌اند و حتی در نسخهٔ ۸۲۷ که نسخهٔ مادر قزوینی بود و همچنین در شرح سودی هم که علامه از آن بهره‌ها برد، «ساعد» ثبت شده است. اصلاً مشخص نیست که علامه قزوینی چرا چنین تحریفی را مرتکب شده‌اند.
user_image
nabavar
۱۴۰۳/۰۶/۲۴ - ۱۶:۳۲:۱۷
غرفه ی عطار اشک چشمم پیش پایش بسکه بی مقدار بودلابه هایم  بی اثر  شد  شیوه اش  انکار  بودتا  غباری  بر نشیند  بر  رخم  از  دشت  اودیده  را هردم نصیبی از خس  و از خار بودعقل  را  با  دل  سخن ها  در میان آمد  ولیآتشین  پند   خرد   در   آهنش   بیکار   بودخواستم  تاری  ز زلف  دلبرم  آرم  به  دستآنچه  دیدم  از  نگاه   عقل  ،  استغفار  بودشام رابا صبح و غم رابادوصد صبرو شکیبهمچنان شاه خردبا لشگر رویا  پیِ پیکار بودبی قراری های   دل  را    نور   امیدی از  اودر  فضای  مهرورزی  یاور  و  غمخوار  بود داشتم بس خوش خیالی ها به روز وصل ، لیکبخت    در   چنگ ِ   نهان ِ  گنبد ِ  دوار   بودمن که  فریادم  ز  جور  دهر  بالا   می گرفتبی خبر  بودم  که  کار  عاشقی  دشوار   بودآنچه  را  می جستم  از  دنیای به پایان عشقلا به لای   غرفه ها  و طبله ی  عطار بودگر ” نیا “ شور و  نوایی  داشت از سوز درونتحفه ای  از  مهر  آن  ماه  پری  رخسار  بود