
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۱۵
۱
به کویِ میکده یا رب سحر چه مشغله بود؟
که جوشِ شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
۲
حدیثِ عشق که از حرف و صوت مُستَغنیست
به نالهٔ دف و نی در خروش و ولوله بود
۳
مباحثی که در آن مجلسِ جنون میرفت
وَرایِ مدرسه و قال و قیلِ مسأله بود
۴
دل از کرشمهٔ ساقی به شُکر بود ولی
ز نامساعدیِ بختش اندکی گِلِه بود
۵
قیاس کردم و آن چشمِ جادوانهٔ مست
هزار ساحر چون سامریش در گَله بود
۶
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
به خنده گفت کِیات با من این معامله بود؟
۷
ز اخترم نظری سعد در رَه است که دوش
میان ماه و رخِ یارِ من مُقابله بود
۸
دهانِ یار که درمانِ دردِ حافظ داشت
فغان که وقتِ مُرُوَّت چه تنگ حوصله بود
تصاویر و صوت







نظرات
ملیحه رجایی
امین کیخا
امین کیخا
جاوید مدرس اول رافض
جاوید مدرس اول رافض
پویان
سیدعلی ساقی
پاسخ میدهد که: کی تو به من بوسه دادهای که من به تو بوسه بدهم ؟!!!سه بوسه کزدولبت کرده ای وظیفه ی مناگر ادانکنی قرض دار من باشیز اخترم نظری سعد در ره است که دوشمیان ماه و رخ یار من مقابله بـوداختر : ستاره ، بخت و اقبال نظر : از اصطلاحات نجوم است به معنی یکی از پنج حالت سیّارات : 1- مقارنه 2- تسدیس 3- تربیع 4 – تثلیث 5- مقابله سعد : مبارک وخوشبختی، در مقابل نحس وبدبختی مقابله : ایهام دارد ؛ 1- برابری 2- از اصطلاحات نجوم است ، وقتی دو سیّاره در مقابل یکدیگر قرار بگیرند به صورتی که در هر طرفشان برجی از بروج دوازهگانه باشد ، غالباً ماه و حورشید چنین حالتی پیدا میکنند. در قدیم معتقد بودند که همهی اتّفاقات، تحتِ تأثیر ستارگان و سیّارات روی میدهند و شومی و مبارکی را ستارگان تعیین میکنند ، مثلاً هرگاه دوستارهیِ سعد حالت "مقارنه" پیدا کنند و در کنار هم قرار بگیرند "قرانِ سعدین" است و نشانهی خوشبختی است ."در ره است" : یعنی پیش خواهد آمد ؛ پیش بینی میکنم که ستارهی بخت واقبالم در حالتِ سعد وخوشبختی قرار خواهد گرفت، زیرا که دیشب دیدم "ماهِ آسمان" با "ماهِ رخ یار من" در حالت "مقابله" قرار گرفتهاند.برای مصرعِ دوّم چند تعبیر میشود کرد :الف – ماه با رخ یار من رقابت دارد و ادّعایِ برابریِ با رخِ یارم دارد. ب – رخِ یارِ من همچون خورشید است ، گفتیم که معمولاً خورشید با ماه در حالت "مقابله" قرار میگیرند.البته روشن است که حافظ هرگزبه خرافات پایبند نبوده واین عبارات راصرفاً بمنظورِ بیانِ مکنوناتِ قلبی وابرازِ احساساتِ عاشقانه بکار گرفته است.ضمنِ آنکه شاعربا بیانِ این مضامین واشاره به اعتقاداتِ مردم، موضوعاتِ بکرِعاشقانه می پروراند، در بسیاری اوقات نیز باایهام وزبانی طنزآلود،بی اساس بودنِ خرافات راباچالش مواجه می سازد:بگیرطرهّ یِ مه چهره ای وقصّه مخوانکه سعد ونحس زتأثیرِ زهره وزحل استدهانِ یار که درمان دردِ حـافـظ داشتفغان که وقتِ مروّت چه تنگ حوصله بـوددارو و درمانِ بیماریِ حافظ در لب ودهانِ یار بـود ، افسوس که هنگامی که باید این دارو را به من میداد،ازبداقبالیِ من چقدر بیحوصله بود یا خساست به خرج داد و آن دارو را به من نداد ویابسیارکم داد.ضمنِ آنکه تنگ حوصلگیِ دهانِ یار مفهومِ کوچکیِ دهانِ اورانیز به ذهن متبادرمی سازد.تشبیهِ دهانت نتوان کرد به غنچههرگزنبودغنچه بدین تنگ دهانی
تماشاگه راز
برگ بی برگی
پاسخ درخواست بوسه با خنده و نه با عتاب میفرماید ای انسان، تو کِی و از چه وقتی با خدا چنین معامله ای داشته ای.
پاسخی بسیار اخلاق مدارانه و از سرِ مهرورزی . مولانا نیز در مثنوی دفتر اول میفرماید : فرق نتوان کرد نور هر یکی ، چون به نورش روی آری بی شکی گر تو صد سیب و صد آبی بشمری ، صد نماند ، یک شود چون بفشری و در ادامه پس از آنکه میفرماید کل هستی منبسط مانند آفتاب و از یک جنس و گوهر است : شرح این را گفتم من از مری ، لیک ترسم تا نلغزد خاطری نکته ها چون تیغ فولاد است تیز ، گر نداری تو سپر ، واپس گریز حافظ نیز در جایی دیگر به عدم امکان راهیابی انسان به ذات حق تعالی میفرماید ؛ با هیچکس ندیدم زان دلستان نشانی ، یا من خبر ندارم ، یا او نشان ندارد و بازهم مولانا ؛ نازنینی تو ولی در حد خویش ، الله الله پا منه از حد بیش حافظ همه این مطالب و چه بسیار بیشتر از این را در همین یک بیت به ما ارائه میکند. ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش میان ماه و رخ یار من مقابله بود حافظ امیدوار است پس از این مباحث عشقی ستاره بختش سعد باشد و گشایشی در یکی شدن با حضرتش ایجاد شود زیرا که دوش ، یعنی همین لحظه میان ماه و خورشید رخ یار مقابله صورت پذیرفت . دوستان و بویژه پویان عزیز به تفصیل در باره تقابل ماه و خورشید توضیحات بسیار مفیدی نگاشته اند که جای بسی تقدیر و سپاس دارد . دهان یار که درمان درد حافظ داشت فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود دهان یار کنایه از زنده شدن سالک به خدا و رسیدن به حضور میباشد که درمان درد حافظ و یا هر سالک عاشقی میباشد، حافظ این بیت را در
پاسخ به تقاضا و توصیه حضرت معشوق به صبوری سالک آورده و میگوید چرا آن سوی ماجرا را در نظر نمیگیرید که حضرت معشوق در جایی که باید لطف و عنایت خود را تکمیل کرده و در انسان عاشق ، به خود زنده میگردید، تنگ حوصله بود یعنی لحظه وصل بسیار گذرا و کوتاه است و اکنون سالک عاشق و یا حافظ باید در انتطار فرصتی دیگر برای دیدار و یکی شدن یا وصالِ حضرتش به انتظار بنشیند تا مگر بخت با او یار باشد و دیدارش میسر گردد.
در سکوت
دکتر صحافیان