
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۲۱
۱
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد
ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد
۲
چو ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّاره
زَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رود
۳
شبِ شراب خرابم کُنَد به بیداری
وگر به روز شکایت کنم به خواب رود
۴
طریقِ عشق پرآشوب و فتنه است ای دل
بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
۵
گدایی درِ جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایهٔ این در به آفتاب رود؟
۶
سوادِ نامهٔ مویِ سیاه چون طی شد
بَیاض کم نَشَوَد گر صد انتخاب رود
۷
حباب را چو فِتَد بادِ نخوت اندر سر
کلاه داریَش اندر سرِ شراب رود
۸
حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود
تصاویر و صوت













نظرات
علی نوری
پویا
محصل
سپهر
مریم سپید
دلیر
محدث
رضا
فرخ مردان
حسین ۱
رضا سامی
مرصاد
گمنام
محسن سعیدزاده
محمدسعید
علیرضا
پدرام
پدرام
تماشاگه راز
تماشاگه راز
پدرام
ما را همه شب نمی برد خواب
nabavar
nabavar
کیوان
محسن ، ۲
Farha shamshiri
oormazd salehi
سعید ج
علی
سوره ص.
حسن راد
برگ بی برگی
پاسخی دریافت نمیکند، گویی به خواب رفته است.طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دلبیفتد آن که در این راه با شتاب روددر این بیت میفرماید برای دیدار روی حضرت معشوق یا هشیاری خدایی خود شتاب و عجله جایز نیست . آشوب به معنی بر هم زدن نظم و قانون در مکانی خاص است و فتنه به معنی آزمودن و عیار سنجی. میفرماید طریقت عشق راهی ست که ابتدا نظم زندگی سالک را بر هم زده و چیدمان چیزهایی را که از آنها طلب خوشبختی میکند دگرگون میکند و سپس عیار سالک مدعی عاشقی را محک زده تا ثابت قدمی او را در مدعایش به اثبات رساند، مدعی بی ثبات پس از کاسته شدن مقداری از پول و ثروت یا از دست دادن موقیت شغلی و تنزل مقام خود برآشفته شده و از ادامه راه باز میماند . به این معنی نیست که هر انسانی قصد ورود به دنیای معنا و عاشقی داشته تنبیه خواهد شد اما به اشکال مختلف در بوته آزمایش قرار خواهد گرفت .در مصرع دوم مراحل چندگانه طریقت یعنی طلب ، عشق ، معرفت توحید ، حیرت ،فقر و فنا مورد نظر میباشد که سالک باید در وقت مقرر خود به مرحله بعد وارد شود و اگر انسانی شتاب و عجله کند در راه بیفتد ، یعنی برای دیدار روی حضرتش باید مراحل طریقت عاشقی را با صبر و استقامت طی نماید. در غزلی دیگر میفرماید؛ گویند که سنگ لعل شود در مقامِ صبر آری شود ولیک به خونِ جگر شودگدایی در جانان به سلطنت مفروشکسی ز سایه این در به آفتاب رود؟معنی بیت کاملأ روشن بوده و استمرار در عاشقی انسان و طی طریق را نیز گوشزد میکند ضمن اینکه مگر انسان پناه و سایه امنی بجز درگاه کبریایی او سراغ دارد که آنجا رود ؟ چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا؟ جز آستانِ تواَم در جهان پناهی نیست سرِ مرا بجز این در حواله گاهی نیست گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟ و ابیاتِ بسیاری از این دست بیانگرِ این مطلب است که هیچ عاقلی از زیرِ سایه او بیرون نمی آید تا زیرِ آفتابِ سوزان برود. سواد نامه موی سیاه چون طی شدبیاض کم نشود گر صد انتخاب رودمیفرماید به هر روی عمر جسمانی انسان سپری خواهد شد و هرگز سپیدیِ مو بار دیگر به سیاهی باز نمی گردد، پس اگر انسان ستیزه گری کرده و با سماجت به دنبال سایه ای زمینی بگردد از نور و ملکوت حضرت معشوق هیچ کم نخواهد شد حتی اگر صدها و هزاران مورد انتخاب حضرتش نیز از زیر سایه کبریایی او خارج شده و به راه خطا بروند ذره ای از شوکت و عظمت و نور او کاسته نخواهد شد . یعنی که این انسان است که نیازمند حضرت حق تعالی ست و قدر انتخاب شدن توسط خدا برای اظهار حضرتش در جهان فرم را بداند .حباب را چو فتد باد نخوت اندر سرکلاه داریش اندر سر شراب رودباد نخوت همان تکبر است که بسیاری را از راه عاشقی باز میدارد و میفرماید به حبابی که باد و تکبر در سر داشته و خود را سرور و کلاه دار میداند بنگر که چگونه با جوششی در خمره شراب باد این حباب خالی شده و محو در شراب میگردد ، ستیزه گری و تکبر انسان نیز همین سرنوشت را دارد .شراب در اینجا کنایه ای از زندگی ست .حجاب راه تویی حافظ از میان برخیزخوشا کسی که در این راه بیحجاب رودمیفرماید حجاب و پوشش یا مانع راه عاشقی خود انسان است، خویشتنِ کاذب و توهمی شکل گرفته در انسان در سالیان ابتدایی ورود انسان به این جهان است که از میان برداشتنش از ضروریات موفقیت در این راه است. خوشا به حالِ دیگران اگر آنان نیز همچون حافظ فارغ از خویشتنِ برآمده از ذهن در این راه قدم بردارند که بطور قطع به سرمنزل مقصود خواهند رسید و به خرد اصلی و خداییِ خود زنده و به دیدار حضرتش نایل خواهند شد .
در سکوت
کاووس سلطان
راشد میرزاده
دکتر صحافیان