
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۲۵
۱
ساقی حدیثِ سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثَلاثهٔ غَسّاله میرود
۲
مِی ده که نوعروسِ چمن حَدِّ حُسن یافت
کار این زمان ز صنعتِ دَلّاله میرود
۳
شِکَّرشِکن شَوَند همه طوطیانِ هند
زین قندِ پارسی که به بَنگاله میرود
۴
طِیِّ مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر
کاین طفل یک شبه رَهِ یک ساله میرود
۵
آن چشمِ جادوانهٔ عابدفریب بین
کش کاروانِ سِحْر ز دنباله میرود
۶
از رَه مَرو به عشوهٔ دنیا که این عجوز
مکّاره مینشیند و مُحتاله میرود
۷
بادِ بهار میوزد از گُلْسِتانِ شاه
وز ژاله باده در قدحِ لاله میرود
۸
حافظ ز شوقِ مجلس سلطان غیاثِ دین
غافل مشو که کارِ تو از ناله میرود
تصاویر و صوت













نظرات
جواد
رضا سلیمیان
امیر
ناشناس
سلمان
فرزانه
صفا سراج
فرامرز غفاری
mehr
ناشناس
رضا دشتی
رضا دشتی
سیدمحمد
سیدمحمد
سیدمحمد
دوستدار
جانی
گمنام-۱
گمنام-۱
رضارضایی
گمنام-۱
nabavar
گمنام-۱
سعید.م
سعید
رضا
۷
۷
۷
نادر..
رضا ساقی
پاسخ روشن است: درآن دوره ای که اتّفاقاً بازارشاعری گرم هم بوده،بنُدرت اتّفاق می افتاد که اشعارشاعران بنام ، مرزهای کشور را درنوَردیده وسر ازسایرکشورها دربیاورند. درچنین شرایطی، وقتی عده ای ازهند آمده وبا اشتیاق منتظرند تا شعر تازه تولّدیافته را بدون ِفوتِ وقت به هند ببرند، درسلوکِ شعر یک اتّفاق ِ عجیب، درسطح ِ طیّ الارض کردن رخ داده است چیزی که قبل ازاین سابقه نداشت. ازطرف دیگر ،وقتی حافظ کلّ غزل را بصورت طفلی نورس می بیندو ازغزل به عنوان " طفل ِ یک شبه" یاد می کند،قطعاًشاعر بااین نگرش، سفر کردنِ مسیردور ودراز و دشوارِیکساله ی هند را برایش سخت و ناممکن می بیند! حال که این اتّفاق درحال رقم خوردن است، "طیِّ مکان ببین وزمان" بهترین عبارت برای بیان ِ این اتّفاقِ نادراست که درعرصه ی شعر وشاعری(سلوکِ شر) رُخ می دهد!بنابراین منظور از"طفل "، همین غزل ِ تازه توّلد یافته یِ یک شبه هست که راه دشوار ودرازهند را درپیش رو داردتا هرچه زودتربه استنادِ داستان ذکرشده، به دستِ "سلطان غیاث الدین" پادشاهِ وقتِ هند (بنگال) برسد.معنی بیت:شاعر به طبع ِ خویش می بالد ومی فرماید: پشت سر گذاشتن راه کمال وجهش شعر را تماشا کن ، که این غزل نورس ِ یکروزه،عازم سفریست که یکسال طول خواهدکشید.اگردرخوانش ِ شعر بعداز طفل مکث کنیم و بخوانیم:"کاین طفل ، یکشبه رهِ یکساله می رود"وچنین برداشت کنیم که: (این غزل، یکشبه راهِ یکساله را می رود) این سئوال پیش می آید که چگونه می خواهد این اتفاق بیافتد؟ آیا درآن زمان که تلفن وتلگرام واینترنت نبوده، این غزل چگونه وبه چه وسیله ای قصد داشته یک شبه راه یکساله راطی کند؟! آیا یک نفر که توانِ طیّ الارض کردن راداشته می خواسته این غزل را تاهند ببرد؟ آن شخص کیست؟باچنین خوانش وچنین معنایی که چندین سئوال بی
پاسخ دردل دارد،هرگز معنیِ حافظانه بدست نمی آید. بنظرمی رسد طرزخوانش صحیح شعر چنین بوده باشد:"این طفل ِ یکشبه، رهِ یکساله می رود" غزلی که هنوز یک شب اززمانِ تولّدش سپری نشده ، عازم سفری می شود که یکسال طول خواهدکشید. قدرت غزلسرایی مراببینید که چگونه شعریکروزه باچه سرعتی وبه کجا روانه می شود! درشرایطی که چه بسیارشعرهایی که سالهاست سروده شده اند امّا درپشت مرزمحل تولد خودمتوقف مانده ونتوانسته اندبه جاهای دوردست سفرکنند.عراق وفارس گرفتی به شعرخوش حافظبیاکه نوبت بغداد ووقت تبریزاست.آن چشم جادوانهی عابد فـریب بین کِـش کاروان سـِحر زدنباله میرود جادوانه : جادوکننده ،چشمانی که هر بیننده به ویژه عابدان رانیزراتسخیرمی کند ومی فریبد. کش : که +ش ، در اینجا پرش ضمیر رخ داده ، "ش" از آخر "دنبالهاش" پریده و به "که" چسبیده است. سِحر : جادو، دراینجا استعاره از شعر است! بدان سبب که درآن روزگاران که متشرّعین ِ متعصّب،درمقابل طعنه ها وطنزهای شاعرانه عاجزمی ماندند ازآنجا که توانِ مقابله باشاعران را درخود نمی دیدند، سعی می کردند به هروسیله ای که شده شخصیّت های محبوب ودوست داشتنی رابه بهانه های مختلف تخریب وازمحبوبیّت آنها بکاهند بنابراین درراستای این حرکت، باتبلیغات مسموم کننده "شعر" رانوعی سِحر معرفی نموده وشاعر راساحر نامیدند تا شاید ازاینطریق توانسته باشند سخنان زهرآگین وویران کننده ی شاعران رابی اعتبارسازند. حافظ همین مطلب رادستمایه ی خویش قرارداده است.معنی بیت: حافظ پس ازآنکه دربیت ِ پیشین ، جهش وتکامل ِ حیرت انگیزطبع شاعری ِ خودرا به نمایش گذاشته وبدان می بالَد درادامه ی سخن می فرماید:ببین آن چشمان ِ خوبروی زیبارا که چگونه هرتماشاگری را تسخیر می کند! ببین که عابد ان وزاهدان نیز نمی توانند درمقابل این فریبندگی وجادوگری، مقاومت کنند! ببین که چگونه کاروان سِحر( غزلیّات واشعار شاعرانه) به دنبال ِ آن چشمانِ جادوگر وسِحرکننده روانند. حال که "شعر"راعابدانِ بی ذوق ومشرّعین ِ بی دل، سِحرنامیده، وقصد دارند به مقام والایِ شعر ضربه زده وبه خیال باطل خویش،ازعلاقمندی مردم بکاهند! حافظ باهوشمندی واردعمل شده، سلاح ازدست آنان ستانده، وبرعلیه ِ خودشان استفاده می نماید. حافظ به زبان ِ خودآنها(عابدان)امّا به نفع شعر وشاعری وعشق وزیبایی، غزل را به کاروان سِحری تشبیه کرده که به دنبالِ چشم جادوانه ای معشوق روان است. تشبیهِ شعر به کاروان بسیارحافظانه هست. بااین تشبیه، مَطلع ِ شعر به عنوان قافله سالار و بقیّه یِ ابیات ، بسان ِ کاروانیان هسنتد. یعنی اشعاری که ازنظرگاه زاهدان سحر وجادو شمرده شدند تحتِ تاثیر آن چشم جادویی خَلق شده اند جادویی که عابدان رانیزبه تسخیرخویش درمی آورد.بعضی ازبدبینان براین باورند که چرخ غزلیّات حافظ، برمحور موضوع غزل نمی چرخد! یک بیت ازبهار می گوید، دربیت دیگر ازمحراب ومنبر سخن می راند ودربیت بعدی ازشراب والی آخر ..... باید دانست که سبک وسیاق ِ حافظ درغزلسرایی ازهمه ی شاعران متفاوت تر ومتمایزتر است. اوبراین باوراست که هر بیت ازیک غزل، فرصتی گرانقدراست واومسئولیت دارد که ازاین فرصتی که دست داده بهره برده وحقیقتی رابازگو کند حقیقتی ازخدا،رازعشق وعشقبازی، انسانیّت ومحبّت که برای دریافت هرکدام ازآنها خون دلها خورده وبارنج ومشقّت درگُذرِزمان به دست آورده است. برای او بیان حقیقت وآگاهسازی مهمّتر ازهرچیزیست. غزل درپیرامون هرچه آغاز شده باشد، او درهربیت به موضوعی که به جهان بینی اش مربوط بوده باشد خواهدپرداخت. ضمن آنکه اودرسخنوری وبیان ِ موضوع، مهارتی بی بدیل دارد وهرچقدرهم به ظاهر از اصل موضوع دورشده باشد، چنان باهنرمندی به موضوع برمی گردد که هیچ خدشه ای به کلیّتِ مطلب واردنشود. درحقیقت هربیت ازاشعار حافظ، مُرواریدی ارزشمند است وبه تنهایی به اندازه ی یک غزل وشاید بیشترازیک غزل وقصیده معنا ومفهوم در بطنِ خود دارد. وقتی به پایان یک غزل می رسیم می بینیم که این دانه های مُروارید چنان با رشته ی نامرئی ِمعنا، به یکدیگر پیوندخورده اند که گویی گردنبند یاسینه ریزی واحد، بی نظیر وقیمتی هستند گردنبندی که یکایک مرواریدها حتّابا پاره شدن ِ رشته ی معنا،به تنهایی نیزارزشمند وپُربها هستند.گردون چوکرد نظم ثریّا بنام شاهمن نظم دُرچرانکنم ازکه کمترم؟از رَه مـروبه عشوهی دینا که این عجوز مَـکّاره مینـشیـنـد و مُـحتـالـه میرود ازراه رفتن : گول خوردن ، گمراه شدن عشوه : ناز و کرشمهعجوز : پیرزنمَکّاره : فریبکارمُحتاله : حیله گر حافظ درچند غزل "دنیا" را ازبی وفایی به پیرزنی عشوه گر،فریبکار و بَد قول، تشبیه کرده است:معنی بیت : فریب عشوه و ناز وزیبائیهای این دنیا را مَخور،زیرا که دیری نخواهدکشید که این پیرزن عجوزه ی بدقول با نیرنگ وحیله گری دل تورا تسخیرکند. آنگاه که تو راکاملاً به مظاهرفریبنده ی خویش وابسته کرد تورا ترک خواهد نمود. مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این "عجوزه"عروسِ هزارداماد استباد بهار میوزد ازگلسـتان شاه وزژاله باده درقدح لاله میرود.اگر داستانی که درابتدای غزل نقل شد صحت داشته باشد. حافظ دراین دو بیت پایانی تمجیدی از بارگاه " سلطان غیاث الدین" پادشاه بنگاله نموده ونسبت به وی ادای احترام وابد کرده است. معنی بیت : نسیم نوبهار ازگلستان( بارگاه ) پادشاه برمی خیزد،گلها وچمن ها رانوازش می کند قطَراتِ ژاله بر روی گل وگیاه می نشاند وبرپیاله ی لاله،شراب سرخ می ریزد.حافظ زشوق مجلس سلطان غیاث دین غافل مـشـو که کار تو از نـاله میرود ای حافظ از اشتیاقِ رسیدن به مجلس ِ سلطان غیاث الدین غافل مشو که کا اگرغفلت کنی کار وبارت از ناله هم فراتر می رود.
رضا
بهروز صفاییان حقیقی
تماشاگه راز
پاسخ می سراید. کار تو از ناله می رود: کار تو از ناله پیش می رود، کنایه از این که اشعار غنایی و متناسب با دستگاه آواز توسبب پیشرفت کار تو می شود.معانی ابیات غزل( 225)(1) ساقی! ( آگاه باش که) سخن از سرو و گل و لاله در میان است و به دنبال آن گفتگو در باره سه جام باده شوینده صبحگاهی است. (2) (بنابراین) شراب بیاور به ما بپیما که گل سرخ ، این نوعروس چمن به حدّ اعلای زیبایی و شگوفایی رسیده در حال حاضر کار به دست کار سازی و دلاّلگی باده است( تا مرا آماده رسیدن به وصال او کند ). (3) با این قند پارسی که به بنگاله می رود ، همه طوطیان سخنگوی هند شکر شکن و شیرین سخن خواهند شد. (4) بنگر که شعر چگونه مدارج پیشرفت را در زمان و مکان می پیماید که این نوزاد ، راهی را که در یکسال باید پیموده شود ، یک شبه در می نورد . (5) آن چشمان سحر انگیز زاهد فریب را تماشا کن که کاروانی از افسونگری و دلربایی به دنبالش روان است. (6) در حالی که عرق بر چهره اش نشسته ، با ناز می خرامد و از شرم روی او ،گل سمن غرق در عرق شده ژاله از چهراه ش روان است. (7) به فریب ونیرنگ دنیا گمراه و منحرف مشو که این پیرزن فرتوت در نشستن مکر می ورزد و در رفتن حیله گری می کند. (8) از سوی باغ پر گلِ شاه نسیم بهاری وزان است و از قطرات شبنم بامدادی ، باده در پیاله می ریزد. (9) حافظ از شوق حضور در مجلس سلطان غیاث الدین غافل مباش و بدانکه پیشرفت کار تو به ناله ترانه های شعر تو وابسته است.شرح ابیات غزل(225)وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلنبحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوفاز آنجایی که این غزل در پایان ، به نام سلطان غیاث الدّین ، مسجل شده است نخست باید این شخصیت را بشناسیم.در بین حافظ شناسان محترم چند نظریه است.1- شادروان دکتر غنی او را یکی از شاهزادگان سلسله آل مظفر می داند و معتقد است که کلمه سلطان جزء اسم این شاهزاده است و هرگز پادشاه نبودهاست و اوهمان سلطان غیاث الدین محمد پسرارشد سلطان عمادالدّین احمد بن مبارزالدین محمّداست که ذکر او در تواریخ آل مظفر آمده است.2-نویسنده مؤلف _ گنج مراد ) آقای سیروس نیرو این شخصیت را برادر شاه شیخ ابواسحاق اینجو می دانند که بنا به نوشته ایشان از سال 736 تا سال 739 مستقلاً در شیراز حکومت می کرده است .3- ادوارد بروان از قولی شبلی نعمانی می نویسد که این شخص یکی از ملوک هند است که حافظ را به هند دعوت کرده است.4- آقای ر_ ذوالنّور در کتاب ( در جستجوی حافظ ) توضیح می دهند که در جلد اول تاریخ فرشته از غیاث الدین نامی نام می برد. که درسال 799 به مدت یکماه و چند ورز سلطنت کرده و در جای دیگر همین کتاب تاریخ فرشته ، ذکر غیاث الدین تغلق شاه ثانی ، نواده سلطان سرور شاه آمده که در سال 790 به سلطنت رسیده و پس از پنج ماه مرده است.5-شادوران دکتر خانلری این شخصیت را همان غیاث الدّین محمد شاه دوم از سلاطین تغلقیه دهلی می دانند که از سال 725- 752 حکمران آن ناحیه بوده وبه زبان وآداب فارسی و سایر معارف تسلط داشته است.6- دکتر صفا در تاریخ ادبیات ایران در جلدسوم بخش 2 صفحه 1069 می نویسد:(… و یکجا هم از سلطان غیاث الدین بن سلطان سکندر فرمانروای بنگال که در سال 768 هجری بر تخت سلطنت بنگال جلوس کرده بود یاد نموده و علت آن بود که سلطان غیاث الدّین مذکور بنا بر مشهور مصراعی را طرح کرد بدین گونه ( ساقی حدیث سرو گلو لاله می رود ) و به حافظ فرستاد تاآن را تمام کند و حافظ غزلی به مطلع ذیل بد و بازفرستاد:ساقی حدیث سرو گلو ولاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می روداینک با توجه به همه موارد یادشده همینطور که شادوران دکتر حسینعلی هروی عقیده دارند این شخصیت همان فرمانروای کل بنگال است که دکتر ذبیح الله صفا معرفی کرده اند زیرا حال و هوای غزل از قبیل شکر شکنی طوطیان- طوطیان هند – بنگاله راه یکساله – همگی دلالت بر این دارد که این غزل برای سلطان بنگاله هند سروده شده است.ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که شادروان دهخدا در ذیل کلمه غیاث الدین می نویسند: ابن اسکندر معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله ، وی در سال 771 ه .ق بر سکندر شاه اول شورید و در سال 792 هجری قمری بر تخت نشست ( از معجم النساب زامباور ، ج 2، ص )427 و به دنبال آن شرحی را که در کتاب از سعدی تا جامی ادوارد برون آمده ذکر می کنند . بنابراین ، این سلطان غیاث الدین بن اسکندر معروف به اعظم شاه پس از جنگ وخروج بر سکندر شاه اول در منطقه خود صاحی کلام ونفوذ بوده ودر خلال سالهای 768 الی 792 مصراع اول مطلع غزل را برایحافظ فرستاده است و هر چند که پس از رحلت حافظ هم رسماً به سلطنت رسیده باشد و باید دانست که مورخین در ذکر سنوات چندان دقت کافی به کار نمی بردند.اینک که شأن نزول و سبب سرودن این غزل معلوم ودانسته شد که حافظ به استقبال مصراع سلطان غیاث الدین بن اسکندر معروف به اعظم شاه حاکم بنگال هند رفته است درباره ثلاثه غساله توضیح مختصری داده می شود: حکماء یونان براین عقیده بوده اند که شراب نبیند پس از صرف غذا سبب هضم و گوارش آن و در نتیجه عامل شادابی است و این عقیده پس از ترجمه کتب حکماء یونانی و فلسفه سقراط وارسطو به عربها نفوذ کرده و حافظ نیز ازین مضمون را از شاعر عرب گرفته ومی گوید :شرب النبیذ علی الطعام ثلاثهٌفیـها الشّـفـاء و صِـحَّه الابدانو از آن پس به ادبیات فارسی سرایت کرده چنانکه امیر مغزی گوید:می سه گانه باید اندر دست ما کز سه گانی سکر ما گردد تماموسنایی می فرماید:ساقیا دل شد پر از تیمار ، پر کن جام را بر کف مانه سه باده گردش اجرام راو خاقانی فرماید یک دکانی فقاع اگر یابم بـدل شـرب سـه گـانه یـی بخورماسدی طوسی گوید:زگیـتی بدین در پناهد همی سـه جـام مـی لـعل خـواهـد همیجم اندیشه از دل فراموش کرد سه جام می از پیش نان نوش کرددر پایان این بحث ذکر این نکته ضرورت دارد که آنچه حکماء یونان معتقد بوده اند صرف سه پیمانه آب جو تخمیر شده ماءالشعیر بوده است نه شرابِ انگوری.شرح جلالی بر حافظ دکتر عبدالحسین جلالی
صادق
امیر پارام
رضا س
برگ بی برگی
سرور حسینی
دکتر محمد ادیب نیا
سامان
ساعد
م
در سکوت
سحر پرستش
ماھسا مشتری
سجاد ناطق
آرش پ
راشد میرزاده
دکتر صحافیان