
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۲۶
۱
ترسم که اشک در غمِ ما پردهدر شود
وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود
۲
گویند سنگ لَعل شود در مقامِ صبر
آری شود، ولیک به خونِ جگر شود
۳
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دستِ غم خلاصِ من آنجا مگر شود
۴
از هر کرانه تیرِ دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
۵
ای جان حدیثِ ما بَرِ دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
۶
از کیمیایِ مهرِ تو زر گشت رویِ من
آری به یُمْنِ لطفِ شما خاک زر شود
۷
در تنگنایِ حیرتم از نخوتِ رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
۸
بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود
۹
این سرکشی که کنگرهٔ کاخِ وصل راست
سرها بر آستانهٔ او خاکِ در شود
۱۰
حافظ چو نافهٔ سرِ زلفش به دستِ توست
دَم درکش ار نه بادِ صبا را خبر شود
تصاویر و صوت










نظرات
رضا
مهدی
سحر
امین کیخا
ناشناس
مهـری
روفیا
حسنک وزیر
merce
merce
بی لب
درویش
ناشناس
ایزدجو
علی
فراز
آرش محمدی
ناصر مویدی
سمانه ، م
پرهام
سید
علی
سیدعلی ساقی
مینا مرادی
محمد خرّمفرد
مجتبی
دکتر محمد ادیب نیا
دکتر محمد ادیب نیا
امیرمحمد صمدیان
علی
امیر
دکتر محمد ادیب نیا
تماشاگه راز
محمد فراهانی
محمدرضا فیروزجائی
D.F.L
نریمان
مهسا
سیدحسن _ معلم جغرافیا
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
میلاد
حامد
برگ بی برگی
پاسخگویی به آنان کند و با این کار بوی خوش سر زلف حضرت دوست از دستت خواهد شد، غزلهایِ بینظیرِ حافظ در بیانِ مفاهیمِ عارفانه همان نافه گشایی است که حافظ انجام می دهد و این همه از برکتِ در دست داشتنِ سرِ زلفِ حضرتش و رویِ زر گونه حافظ می باشد.تکرار مجدد حافظ برای پوشیده ماندن احوالات انسان سالک بر باد صبا و دیگران که موجب سوالات بسیار و به ذهن رفتن انسان سالک طریق خواهد شد اهمیتِ کارِ معنوی بصورت پنهانی را میرساند .
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
فرجاد خوشبین
هادی
مهشید
هادی
Moheb
عسل
تک بیت
خوددانی!
علی عسکری_حامی سرخ
در سکوت
سحر پرستش
فرهاد حافظ
سفید
سفید
اکبر رضوانی
دکتر صحافیان