حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۳۳

۱

دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

۲

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

۳

بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

۴

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

۵

از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم

خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید

۶

گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشقبازان

هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 287
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 119
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 200
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۷۷
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۳۶
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
سارنگ صیرفیان :
پری ساتکنی عندلیب :
فریبا علومی یزدی :
احسان حلاج :
مریم فقیهی کیا :
افسر آریا :
محمدرضا ضیاء :

نظرات

user_image
مهرداد
۱۳۸۷/۱۲/۲۶ - ۰۹:۱۵:۰۲
در بسیاری از نسخه های قدیمی به جای یا تن رسد به جانانگفته شدهیا جان رسد به جانانکه با مفاهیم عرفانی به نظر میرسد سازگاری بیشتری داشته باشد.
user_image
محمد رضا
۱۳۸۸/۱۱/۲۳ - ۱۲:۱۸:۱۵
.....بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآیدبر بوی آن که در باغ یابد گلی چو روید آید نسیم و هر دم گرد چمن برآیدگویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان ........
پاسخ: با تشکر، در نسخهٔ قزوینی بیتی که آوردید نیست، باید مربوط به نسخ دیگر باشد، در حاشیه باقی می‌گذاریم.
user_image
فرهنگ شکوری
۱۳۹۱/۱۱/۰۳ - ۱۶:۱۲:۳۴
دیوان حافظ جام جهان نمایی است که هر شخص به وسیله این جام خود را در ان می نمایاند به قول سایه ; زبانش چنان ساده و آشنا است که انگار ترانه اش را از عهد گهواره شنیده ای و انچنان با رمز ومعما می گوید که پنداری پیامی است که در کهکشان های دور می رسد.
user_image
لبیب
۱۳۹۳/۰۸/۱۷ - ۱۱:۰۶:۵۰
با فرموده جناب مهرداد موافقم.
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۱۵ - ۱۳:۵۹:۰۸
در حدی نیستم که از این شعر تعریفی کنم.. فقط خدارو شکر میکنم که به من شنوایی و بینایی داد تا این شعر و دیگر آثار بی نظیر حافظ رو بخونم و گوش کنم و لذت ببرم... بسیار دلنشین است این شعر...
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۱۸ - ۱۱:۳۱:۳۴
حافظ جان... شاه بیت اول این شعرت از همین امروز همین لحظه شد الگوی زندگی من... دست از طلب ندارم تا کام من برآیدیا تن سد به جانان یا جان ز تن برآیدروحت شاد شاد ♥ ♥
user_image
واله
۱۳۹۴/۰۴/۲۰ - ۰۵:۳۴:۱۳
سلامدر تصحیح دیوان حافظ توسط دکتر محمد بهشتی چاپ انتشارات حسینی تهرانبنمای رخ که خلقی حیران شوند و واله آورده شده است.
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۲۱ - ۱۰:۰۲:۲۰
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانشنگرفته هیچ کامی جان از بدن برآیدهزاران درود بر روح مطهر حافظ
user_image
محمد امیرمیران
۱۳۹۴/۰۵/۲۹ - ۰۷:۴۴:۳۸
با سلام امکان دارد که دو بیت اول این غزل را برایم معنی بفرمایید ، متشکرم امیرمیران
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۵/۲۹ - ۰۹:۵۶:۰۷
محمد امیرمیران گرامی،-"دست از طلب ندارم تا کام من بر آید"اگر "طَلَب" باشد به معنای خواستنهمواره خواهان باشم تا به آرزوی خود رسماگر"طِلب" باشد یا معشوقهمواره بدنبال معشوق باشم تا به او رسم-"یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید"جانان هم به معنای معشوق، و هم محبوب الهی " جانِ جان" باشداگر معشوق زمینییا تنم ( هم تواند جسمم باشد، و هم وجودم) به معشوق رسد یا جان دهم در راه او (بمیرم)اگر "جانِ جان"یا از جسم (وجود مادی) گذرده به جانان رسم، یا جان دهم در راه او(بمیرم)"بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر"بعد از مرگم درون قبرم را بنگر"کز آتش درونم دود از کفن بر آید"آتش درونم اشاره به آتش "عشق" دارد، عشق ازلی و ابدی است و شروع و پایان و مرگی ندارد.که از آتش این عشق که درون من بوده و هنوز نیز پس از مرگ جسمم باقیست، 1-کفنم نیز آتش گرفته و مشغول به سوختن است.2-از درون کفنم دود ناشی ازین آتش بی پایان بیرون می آید.اگر نقصانی در بیان باشد، ببخشایید.
user_image
شی فو
۱۳۹۴/۰۹/۰۳ - ۰۸:۱۳:۲۲
با نظر مهرداد کاملا مخالفمچون اگر واژه(تن)در بیت آورده شود باعث زیبایی بیشتر شعر به وسیله آرایه پارادوکس میشودیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برایدبدین ترتیب(جان)و(تن)در هر دو مصرع تکرار میشوند
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۴/۱۰/۰۵ - ۱۱:۳۹:۱۴
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از ........... برآیدکفن : 21 نسخه (819، 821، 823، 825، 827، 843 و 15 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) 6 مصحّحدهن : 5 نسخه (801، 803، 813، 818، 836)26 نسخه غزل 229 و بیت فوق را دارند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخه‌های مورخ 822 و 824 خود غزل را ندارند. در برابر اکثریت نسخه‌ها که مصراغ دوم غزل 229 را به صورت فوق دارند: "دود از کفن بر آید"، از 25 نسخۀ مکتوب در قرن نهم در 5 نسخه، این نسخه بدل آمده است: "دود از دهن برآید". هر پنج نسخه‌ای که این ضبط را دارند کهن‌ترین نسخه نیز هستند (801، 803، 813، 818 و 836 هجری) ولی ممکن است صورت اولیه بوده و شاید کاتبان تعبیر "دود از دهن برآید" را برای مردۀ حافظ غریب و نازیبا دیده‌ و تغییر داده باشند. دکتر نیساری این چهار مورد را نه جزو نسخه‌بدلها بلکه اشتباهات آورده است. تمام مصححان در تصحیح این غزل ضبط "دود از کفن برآید" را در متن آورده‌اند.با آنکه "تربت" و "وفات" در مصراع اول با "کفن" تناسب دارند ولی از تفحصی در دواوین و منظومه‌ها "دود از کفن برآمدن" پیش از حافظ دیده نشد و پس از او نیز یک بار قاآنی در غزل شماره 40 خود به احتمال بسیار در اقتفای نسخه‌ای از دیوان حافظ آورده است: (پس از هلاک تنم گر به دجله غرق کنند/ ز سوز آتش دل دود خیزد از کفنم) که معلوم نیست چرا با کفن غرق کنند!ولی "دود از دهن درآمدن" هم در وصف اژدها و تفنگ دیده شد: اسدی طوسی در گشتاسب‌نامه در وصف دیو و اژدها گوید: (سرش بیشه از موی وچون کوه تن/ چو دودش دَم و همچو دوزخ دهن) بیدل دهلوی در عزلی گوید: (دماغ اهل صفا نچیند بساط ‌انداز خودستایی/ تفنگ قالب تهی نماید دمی‌که دود از دهن برآرد) و از قاآنی است که توپ و اهریمن را در این مورد قیاس کرده است: (دمیده از دم هر توپ دود قیراندود/ چنان‌که باد سیاه ازگلوی اهریمن).و هم در وصف عاشق: امیر خسرو دهلوی در غزل 813 خود این بیت تخلص را دارد: (در دل خسرو نگر آن آتش است/ کز دهنش دود برون می شود). صائب در غزل شمارۀ 5260 عشق خود را چنین وصف کرده است: (از ما حذر که در دهن آتشین ماست/ چون لاله داغ‌دیده زبانی ز دود دل).نظرات استادان و دوستان را در کامنت حتماً بخوانید که ضبط "دود از کفن بر آید" را تأیید می‌کنند. ************************************* *************************************
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۴/۱۰/۰۵ - ۱۱:۴۶:۴۰
.......... که خلقی واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آیدبنمای رو : 20 نسخه (801، 803، 813، 818، 819، 821، 822، 823، 836، 843 و 10 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساریبنمای رخ : 2 نسخه (827 و 1 نسخۀ متأخّر: 867) قزوینی، سایه، خرمشاهیبنمای روی: 1 نسخۀ متأخّر (862) اشتباه کتابت26 نسخه غزل 229 را دارند. بیت فوق در دو نسخۀ کم اهمیت نیامده و از نسخ کاملِ کهن، نسخه‌های مورخ 822 و 824 خود غزل را ندارند. ******************************************************************
user_image
سیاوش
۱۳۹۵/۱۰/۱۷ - ۲۳:۳۰:۴۹
با تشکر از جناب جاوید مدرس (رافض) از بابت ضبط نسخه ها. از آنجا که واژه ی دهن یکبار به عنوان قافیه در بیت پنجم آمده است، لذا مصححین و نسخه های متاخر و شاید حتی خود حافظ در ویرایش های بعدی به این نکته پی برده اند و (با فرض اینکه از ابتدا دهن بوده است) واژه ی کفن را جایگزین کرده اند. ناگفته پیداست که با این جایگزینی از زیبایی شعر کاسته نشده است.
user_image
بشیر نوا
۱۳۹۶/۰۵/۲۰ - ۰۸:۵۰:۴۰
ابوالمعانی بیدل صد هاسال بعد مقابله زیبایی دارد (غزل 1586):از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآیدآب از عقیق ریزد در از عدن برآیداز شوق صبح تیغش مانند موج شبنمگلهای زخم دل را آب از دهن‌برآیداز روی داغ حسرت‌ گر پنیه باز گیرمبا صد زبانه چون شمع از پیرهن برآیدبیند ز بار ‌خجلت چون تیشه سرنگونیبر بیستون دردم‌ گر کوهکن برآیدوصف بهار حسنش‌گر در چمن بگویمچون بلبل ازگلستان‌ گل نعره‌زن برآیدتار نگه رساند نظاره را به رویشهرکس به بام خورشید با این رسن برآیدبیدل ‌کلام حافظ شد هادی خیالمدارم امید آخر مقصود من برآید
user_image
محمد خانی
۱۳۹۶/۰۹/۰۶ - ۰۴:۳۰:۳۴
وزن این غزل مستفعلن فعولن مستفعلن فعولننیست؟
user_image
تماشاگه راز
۱۳۹۷/۰۹/۰۱ - ۰۶:۰۷:۴۹
شرح غزل شماره 233: دست از طلب ندارم تا کام من برآید 1٫من دست از جستجو بر نمی دارم تا به مقصد و آرزویم برسم.در این راه یا به معشوق خواهم رسید یا اینکه می میرم و جان از تن بیرون خواهد رفت.دست از آرزوی درک اسرار عالم معنا بر نمی دارم تا عشق در پی این خواسته و آرزو در دل من عاشق شعله کشد و به کام دلم که همان گشوده شدن روزنه ی معرفت است، برسم.در این راه باید از تن و خواسته های این جهانی چشمپوشی کنم و جان، آزاد از قید و بند با جانان در آمیزد.2٫پس از مرگ، گور مرا بشکاف و تماشا کن که چگونه از آتش عشق درونم -که با مرگ جسمم هم فروکش نمی کنند و همیشه در دل عاشقم باقی می ماند -دود از کفنم بر می خیزد.3٫ای معشوق و ای محبوب ازلی و ابدی!پرتوی از نور وجودت را در دل عاشقان، متجلی ساز تا همه شیفته و حیران تو گردند و لب به سخن بگشا و در گوش دل عاشقانت خطابی کن تا همه ی آنها فریاد شور و شوق برآورند.(اشاره به آیه ی 172 سوره ی اعراف).4٫در اشتیاق دیدار معشوق جانم به لب رسیده است و بی تاب و بی قرارم و همیشه نگرانم و در دل، این حسرت را دارم که عمرم برای وصال به معشوق کفایت نکند و هنوز از لبان شیرین او کامی نگرفته، جان بسپارم.5٫از حسرت نبوسیدن دهان شیرین یار، بی تاب شدم؛ به راستی آرزوی تهیدستانی چون من از آن دهان کی برآورده می شود؟ در آرزوی عنایت و لطف پروردگار و وصال و درک عالم غیب -که بی عنایت او ممکن نیست -جانم به لب رسید.آرزوی ما درویشان عاشق که در تمنّای وصال و عنایت او هستیم.کی بر آورده می شود؟6٫هر جا که اسم حافظ و غزل های شیرین و لطیف در جمع صاحبدلان و عاشقان مطرح می شود، از او به خیر و نیکی یاد می کنند و حاضران هر جه بگویند، ذکر حق است.منبع مقاله :باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی،
user_image
سیدمسعود
۱۳۹۷/۰۹/۲۱ - ۱۰:۰۵:۵۲
همانطور که شی فو گفته اند یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید بسیار دلنشین تر و حافظانه تر است تضاد " تن به جانان " و " جان ز تن " زیباست
user_image
صابر
۱۳۹۷/۱۰/۰۶ - ۱۰:۳۶:۲۹
احمد ظاهر هنرمند فقید افغانستان این شعر حافظ را بسیار با زیبایی های در قالب یک آهنگ درآورده پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
علیرضا
۱۳۹۸/۰۱/۲۵ - ۱۴:۵۹:۲۲
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانشنگرفته هیچ کامی جان از بدن برآیدچقدر غمناک هست این بیت...
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۵/۰۱ - ۱۰:۴۱:۰۹
دست از طلب ندارم تا کام من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدطلب اولین مرحله سلوک در عرفان است که تا شخص سالک طریق عشق را طلب و نیاز نباشد اتفاقی نیز نخواهد افتاد و انسان به روال معمول و بدون احساس نیاز به تغییر ، عمر را به آخر خواهد رساند اما حافظ یا سالک طریق معرفت تا زمان کامیابی و وصال حضرت معشوق دست از طلب نمی دارد . در مصرع دوم تن همان وجود جسمانی است و رسیدن به جانان نیز زنده شدن انسان به خدا در تمامی ابعاد وجودی اوست . ابعاد جسمی ، فکری ، هیجانی و مادی انسان از آن جمله هستند که با رسیدن به جانان دستخوش تغییرات مثبت و دگرگونی خواهند شد . بیرون آمدن جان از تن نیز به معنی معمول آن یا مردن جسمانی نیست بلکه درحالت دوم نیز مراد جان اصلی و خدایی انسان است که از تن و وجود جسمانی سالک بیرون می آید . مولانا در این باره میفرماید؛ چون ز مرده زنده بیرون می‌کشدهر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمرده شو تا مخرج الحی الصمدزنده‌ای زین مرده بیرون آوردو مراد از جان ز تن بیرون آوردن در مصرع دوم غزل همان بیرون آوردن زنده و جان اصلی انسان از تن و مرده خود کاذب و دلبستگی های دنیوی او میباشد . بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآیدبه همین روال منظور از وفات مرگ جسمانی نیست بلکه مرکز خود کاذب انسان است که با بیرون آوردن جان و اصل خدایی انسان از آن ، شعله های عشق زبانه می کشند و این معرفت نیز از مراحل دیگر سلوک است . کفن در اینجا لباس تعلقات و دلبستگی های دنیوی سالک است که به استغنا و بی نیازی از غیر حق میرسند و اگر نیک بنگری از این معرفت و عشق کفن تعلقات خاطر سالک دود وخاکستر شده ، از بین میروند .بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد از مرد و زن برآیدحیرانی یا حیرت نیز از مراحل سلوک است که با بیرون شدن زنده از مرده خود کاذب انسان اتفاق افتاده و حافظ از آن به رخ نمودن حضرت معشوق یاد کرده است که شخص سالک و خلقی را در حیرت فرو میبرد . ما نیز از چگونگی حافظ شدن حافظ و مولانا شدن مولانا و سایر بزرگان در شگفتی و حیرتیم و با گشوده شدن لبان این بزرگان ، فریاد از دل بر می آوریم .جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانشنگرفته هیچ کامی جان از بدن برآیدجان بر لب و بی طاق شدن سالک از زنده شدن به دیدار روی حضرت معشوق و حسرت در دل او که مبادا پیش از مرگ جسمانی و رخت بربستن از این جهان به وصالش نایل نگردد .از حسرت دهانش آمد به تنگ جانمخود کام تنگدستان کی زان دهن برآیدحسرت و آرزوی وصال در هر لحظه برای سالک طریق عشق لازم است و بیقراری واقعی او نشان از پیشرفت روزانه او دارد . در مصرع دوم به تنگدستی و فقر اشاره دارد که هر آینه سالک طریق عشق باید فقر و استغنای خود را بیاد آورد . فقر نیازمندی سالک به خدا و بی نیازی از غیر او و جزو مراحل عالی عرفانی ست که در اینجا سالک به مقام و یا فنای کامل و یکی شدن با حضرت معشوق میرسد و آرزوی سالک کوی دوست کامیابی زان دهان است .گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازانهر جا که نام حافظ در انجمن برآید
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۲/۰۵ - ۰۷:۱۳:۰۰
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
امیرحسین فیض شاهی
۱۴۰۱/۰۷/۱۸ - ۲۳:۱۹:۴۸
سلام آنقدراین شعرحماسی وزیباست  که ازهرحرف وکلمه اش به وجد میام   اعتمادبنفس ایجادمیکنه غرورانگیزه جادومیکنه 
user_image
ادبیات
۱۴۰۲/۰۸/۲۲ - ۰۴:۳۴:۵۳
گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای سعدی تا لب گور به اعزاز و کرامت بروم ور بدانم به در مرگ که حشرم با توست از لحد رقص کنان تا به قیامت بروم و حضرت حافظ گوید: بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید🌹🌹 درودخدا بر بزرگ شاعران فارسی. چه ها کشیدید شما
user_image
سروش جامعی
۱۴۰۲/۰۹/۲۱ - ۱۳:۵۷:۰۳
بدون شک. یکی از شاهکارهای حافظ این غزل میتونه باشه. 
user_image
محمد مقدم
۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۰۲:۱۳:۱۶
با درود بر عزیزانی که الان و بعد از هفتصد سال شکوفا شدن حضرت حافظ رو می‌بینند. در باره بیت ۲ و ۶ :  مزار و تربت بزرگان دیوان اشعار و فرزندان و نوادگان نیکو مرامشون هست . اگر میخواهید قدر عزیز ازدست رفته ای رو بدونید و رحمت و فاتحه بفرستید ، به فرزندان و نوادگان ایشون توجه کنید یا نیکی های ایشون رو یادآوری کنید.  چنین گفت فردوسی پاکزاد که رحمت بر آن تربت پاک باد ... الان ما در اینجا و در خانه مان   و در این انجمن بر سر مزار حضرت حافظ هستیم و با ذکر خیر حضرت ایشان ، بیان میداریم که  « ثبت است بر جریده عالم دوام او ». دربیت ۲ حضرت حافظ از دودی که از کفن بر آمده صحبت میکند . جسارت میکنم و از خنده دلگشائی که باعث شکوفا شدن ایشان در گذشته و حال شده صحبت میکنم  پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو . خنده دلگشائی توسط کسی هفتصد سال پیش دیده شده که هم اون فرد رو شکوفا کرده و هم ما  که در زمان حال هستیم رو شکوفا میکنه . ما میتونیم طره مشکسای حضرت دوست رو با چشم دل  ببینیم و با مشام جان  استشمام کنیم ، این بوی خوش می‌تونه  در این انجمن و از دیوان حضرت حافظ شنیده بشه