
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۴۳
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنید
از یارِ آشْنا سخنِ آشْنا شنید
ای شاهِ حُسن چشم به حالِ گدا فِکَن
کـاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنید
خوش میکنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان
کز دلق پوش صومعه بویِ ریا شنید
سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چهها شنید
اینَش سزا نبود دلِ حق گُزارِ من
کز غمگسارِ خود سخنِ ناسزا شنید
محروم اگر شدم ز سرِ کوی او چه شد؟
از گلشنِ زمانه که بویِ وفا شنید؟
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند
کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
ما باده زیرِ خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید
ما مِی به بانگِ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبدِ چرخ این صدا شنید
پندِ حکیم محضِ صَواب است و عینِ خیر
فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید
حافظ وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس
در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید
تصاویر و صوت














نظرات
علی
فائزه ...
فائزه ...
پاسخ: متن مطابق تصحیح قزوینی/غنی است.
hnn
پاسخ: متن مطابق تصحیح قزوینی است، (سخن) آورده آنجا و بدل هم ندارد.
ملیحه رجائی
سروش سپهر ازاد
Nazanin
وحید
علی
بهرام مشهور
جاوید مدرس اول رافض
کسرا
نادر
سیدعلی ساقی
سپیده
گمنام
تماشاگه راز
پاسخهای تندی نیز شنیده است و به همین سبب در بیت ششممی گوید این ناسزاها) و این سخنان ناسزا
پاسخ دل حق شناس دوستی چون من نبود.شاعر در بیت هفتم اشاره به قطع را بطه خود با شاه شجاع پس از این ملاقات نامیمون دارد و می گوید اگر از این پس نمی توانم به ملاقات او بروم و از اینکار محروم و ممنوع شده ام هیچ مانعی ندارد که این زمانه تا بوده ، کارش بی وفایی بوده است.حافظ پس از آنکه به کمال شجاعت رودروی سلطان قرار گرفته و مردانه از شخصیت خود دفاع می کند و در نتیجه رابطه او با دربار قطع می شود باز به سر مطلب اصلی و علت العلل تبعید وایرادها و دستاویزهای مخالفین برگشته وبه باده نوشی وبی پروایی خود مهر تأیید می گذارد و بیت هشتم ونهم و دهم این غزل را می آفریند که هر بیت گواه صادقی بر راستی و صداقت ویکرنگی و شجاعت ذاتی این شایسته ترین فرزند زمان خود و همه زمانه هاست . آنگاه در انتهای غزل در بیت 11و 12 به نصیحت شاه شجاع می پردازد و منظور او از (حکیم ) اشاره به خود حافظ است.آنچه از آخرین مصراع آخرین بیت این غزل در یافت می شود این است که حافظ چندان امیدورا به این نبوده است که در رویه و سلوک و سیاست شاهشجاع تغییری حاصل گردد.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
مریم
احسان ابراهیمی
محمدحسن مرسلی
حیدر
برگ بی برگی
پاسخ مثبت داده و با پذیرشِ ربوبیتِ خداوند تایید کرد که از جنس هم او ( عشق) میباشد.یا رب کجاست محرم رازی که یک زماندل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنیدمحرم راز انسانی ست که رازداری کند، یعنی پساز شنیدنِ اسرارِ عشق که بزرگانی چون حافظ به آنها واقف شده اند در مسیر و راهِ عشق قرار گیرد، حافظ میفرماید در اینصورت او با زبانِ دل شرح خواهد داد که در وقتِ وصل چه گفت و شنودهایی مابینِ او و حضرت معشوق صورت پذیرفته است، یعنی فقط شنیدنِ رازهایِ عاشقی از زبانِ بزرگان بدونِ ورود در راهِ عاشقی تاثیر و ثمری نداشته و موجبِ شناختِ عشق نخواهد شد.اینش سزا نبود دل حق گزار منکز غمگسار خود سخن ناسزا شنیدحافظ را گمان بر این است که به علت برملا کردن اسرارِ عشق مورد بی مهری حضرت معشوق قرار گرفته و مانند منصور حلاج جرمی مرتکب شده است که مستوجب ناسزا و رانده شدن از سر کوی حضرتش شده است و ابیات بالا را نیز در توجیه افشا کردن آن سِرً می سراید .اما اینها همه از روی فکر و گمان به انسان القاء میشود که در ابیات بعد به آن میپردازد. گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد .دل حق گزار دلیست که حق تعالی را در مرکز خود قرار داده است . محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شداز گلشن زمانه که بوی وفا شنیدحافظ میفرماید به جرمِ برملا کردنِ رازِ عشق از سرِ کویِ حضرتش محروم شده است و پیغامهایِ زندگی بخش قطع شده است، در مصراع دوم این قطعِ جریانِ شرابِ عشق را به روزگار و گُلشنِ این جهان نسبت می دهد که بی وفایی پیشه اش بوده و هیچ کس نشده است که از آن بویِ وفا بشنود، یعنی اگر سالکی که هنوز از جنسِ عشق و زبانِ خداوند نشده بخواهد به شرح و بیانِ عاشقی بپردازد تا زمانه برایِ او تایید و توجهِ مردم را بخَرَد، و به نوعی از این کارِ خود توقعِ پاداش داشته باشد، یقینن نه تنها اَجری در کار نخواهد بود، بلکه جریانِ آبِ زندگی قطع و محرومیت از سرِ کویش سرانجامِ کارِ سالک خواهد بود. مولانا نیز در بیتی می فرماید: انصتو را گوش کن خاموش باش / چون زبانِ حق نگشتی گوش باش ساقی بیا که عشق ندا میکند بلندکان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنیدپسحافظ به اوجِ این غزلِ زیبا رسیده و در پرده سخن گفتن را رها کرده، آشکارا ساقی را که به دلیلِ افشایِ رازِ عاشقی و قطعِ جریانِ باده بیکار شده بود فرا میخواند تا بارِ دیگر او را بوسیله شرابِ عشقی که از جانبِ حضرتِ معشوق می آید سیراب کند، این مژدگانی را عشق داده است که جریانِ آبِ زندگانی بارِ دیگر برقرار شده و پیغامهایِ غیبی را بر زبان حافظ جاری خواهد نمود، پس عشق یا زندگی با صدایِ رسا ندا سر می دهد که آنکس (حافظ) هم اگر به افشایِ قصه و اسرارِ عشق پرداخته ، قصه عشق را از زبانِ خودّ عشق شنیده است و در حقیقت جُرمی واقع نشده، چرا که حافظ یا افشا کننده رازِ عشق، خود از جنسِ عشق شده است. نکته ای که بنظر میرسد حافظ در این بیت و بیتِ پیشین مَدِ نظر داشته است یکی اینکه فقط سالکی که دلش به عشق زنده شده باشد زبانِ خداوند می شود و اجازه دارد قصه عشق را بیان کند، و دیگر اینکه نباید این کار را با طمع به پاداش و اخذِ تاییدِ دیگران انجام بدهد که اگر چنین کند گُلشنِ زمانه سازِ بی وفایی خواهد زد و ارتباطش با سرِ کویِ عشق قطع و از جریانِ آبِ معرفت محروم خواهد شد. ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریمصد بار پیر میکده این ماجرا شنیدباده زیرِ خرقه نوشیدن نشانه ریاکاری ست و در ادامه بیتِ قبل بنظر میرسد کسی که دلش به عشق زنده نشده و بویی از عشق نبرده است اما ریاکارانه به بیانِ عشق میپردازد تا انسانی فرهیخته و با کمال بنظر برسد قصدِ نوشیدنِ شرابِ تایید از دیگران را در زیرِ لوایِ خرقه صوفیان دارد( دکان و بازارِ بهره برداری از معنویت راه انداخته است) و این ماجرا مربوط به امروز نیست، پیرِ میکده ای همچون حافظ که به عشق زنده شده صدها بار ماجراهایی از این دست را از زبانِ یاران شنیده است.ما می به بانگ چنگ نه امروز میکشیمبس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنیدبانگِ چنگ در اینجا هیاهوهایِ ذهنی ست که انسان در جهان بپا کرده است و حافظ در ادامه بیت قبل میفرماید اینکه پیرِ میکده هر روز می شنود یک کسی از راه رسیده و با راه انداختنِ دکان با هیاهو ندایِ عشق سر می دهد و قصدِ کشیدنِ شرابِ تایید و توجه و کسبِ اعتبار از این ریا و تظاهر به معنویتِ خود دارد کارِ دیروز و امروز نیست، بلکه گنبدِ یا آسمان (که این هیاهوها را بازتابِ بیشتری می دهد)، و این چرخِ هستی چه بسیار از این بانگِ چنگ و هیاهو هایِ ذهنی را شنیده است اما دریغ از حقیقتی که پشتِ این بانگ ها وجود داشته باشد، امروزه هم بانگِ چنگِ بسیاری از انسانهایِ بظاهر معنوی را در شبکه هایِ اجتماعی می شنویم که بنظر می رسد زیرِ پوششِ خرقه صوفیانِ حقیقی، شراب می نوشند و با ذکرِ یکی دو بیت شعر از بزرگان، دیگران را نیز دعوت به این باده نوشی می کنند و چه ارقامی را نیز برای بهایِ فروشِ دوره هایِ انگیزشیِ خود طلب می کنند، بسیاری از آنان خود زندانیِ ذهن و باورهایِ خود ساخته و اسیرِ دردهایِ آن هستند اما توهمِ باده نوشی دارند و پیرِ میکده ای همچون حافظ چه بسیار از این ماجراها را شنیده و از آن آگاه است و به ما هشدار می دهد تا فریبِ آنان را نخوریم و برایِ باده نوشی تنها به میکده پیرانی همچون مولانا و عطار و حافظ که به عشق زنده و زبانِ عشق شده اند مراجعه کنیم.پند حکیم محض صواب است و عین خیرفرخنده آن کسی که به سمع رضا شنیدسعادتمند کسی ست که این پیغام های خیرخواهانه حافظ را به گوش رضا و با اشتیاق بشنود .حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس، دربند آن مباش که نشنید یا شنید ،حافظ همانند پیامبران وظیفه خود میداند این مطالب را به انسان یادآوری کند و در بند آن نیست که به گوش جان میشنوند و عمل میکنند و یا اصلا گوش شنوایی ندارند و این را به کن فکن و قضای الهی واگذار میکند تا مگر بر که اثر گذارد .
شکیب shakib.falaki@gmail.com
مهدی اسماعیلی
امیر
علیرضا دباغ (باران)
رضا عباسی
ترنج؛
omid
در سکوت
راگه ایلام
مهدیس علیان
امیر "گمنام"
شهریار آریایی