
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۴۶
۱
عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظار
ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار
۲
دل برگرفته بودم از ایّام گُل، ولی
کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار
۳
دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار
۴
جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟
کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار
۵
خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار
۶
مِی خور به شعرِ بنده که زیبی دگر دهد
جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار
۷
گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست
از مِی کنند روزه گشا طالبانِ یار
۸
زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار
۹
ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد
تسبیحِ شیخ و خرقهٔ رندِ شرابخوار
۱۰
حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود
ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار
تصاویر و صوت












نظرات
ملیحه رجائی
عطا
عطا
مهدی
بهنام
رضا
پاسخ های روشنی خواهی رسید!قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبشزکاسه ی سرجمشید وبهمن است وقبادجز نـقـد جان بـه دست نـدارم ، شـراب کـو ؟ کـآن نـیـز بـر کـرشـمـهی سـاقی کنـم نـثــار ( نقد : زر و سیم رایج ، پولنقد جان : جان به زر و سیم تشبیه شده است. حافظ ظاهراً زروسیم ندارد وقصد دارد جان رابجای سیم وزربه ساقی بپردازد و شراب خریداری کند. امّا این ظاهرکاراست، وروشن است که حافظ درباطن خیلی تمایل دارد جان خویش را برای کِرشمه وعشوه یِ ساقی نثارکند و دنبال بهانه می گردد.معنی بیت : برای شراب گرفتن، نقدینگی وزَروسیم لازمست که ندارم. به غیرازجانم هیچ چیزباارزشی نمانده ، من که ازخیلی وقت پیشترحاضربودم جانم رافدای غمزهی ساقیِ زیبا روی کنم. پس شراب دهید تا این نقدِ باقیمانده را هرچه زودتر قربانیِ عشوه های ساقی کنم که بیش ازاین نمی توانم طاقت بیاورم."ساقی" درغزلیّاتِ حافظ همان جایگاهِ معشوق است. حافظ که قبل ازاین به خاطر نازِ ساقی،درخرقه آتش زده ودل ودین باخته بود، سرانجام دراینجا گام آخر رانیزعاشقانه برداشته ومنتظرفرستی است تاجانش را به قربانگاه بَرد.درخرقه زَن آتش که خم ِ ابروی ِ ساقیبَرمی شکند گوشه ی محرابِ امامت خوش دولتیست خرّموخوش،خسروی کریم یـا رب ز چـشـم زخم زمـانش نگـاه دار منظورازدولت در اینجا اشاره به حکومت است.خسرو : پادشاه کریم : بخشنده چشم زخم : آسیبی که از چشم بد برسد. معنی بیت : دولتیان وصاحب منصبان همه خوب هستند وپادشاه بزرگوار وبخشنده ای داریم. روزگاردرسایهی بخشندگی ِ پادشاهی خوش وخرّم است. خداوندا ! او را از آسیب چشم زخم زمانه محافظت فرما . عمرخسرو طلب اَرنفع ِ جهان می طلبیکه وجودیست عطابخش و کریمی نفّاعمی خور به شعر بـنـده که زیـبی دگـر دهـد جام مُـرصـّـع تـو بــدیـن درّ شـاهـوار زیب : زیور ، زینتجام مُـرصّع : جامی که مُزیّن به گوهرولعل ومُروارید باشد.درِّ شاهوار : مرواریدِ قیمتی و بسیار با ارزش ، دراینجااستعاره از همین غزل است .یعنی این غزل ِ باارزش، با مُروارید برابری می کند. معنی بیت :خطاب به شاه است می فرماید:همراه با شعرِمن شراب بنوش، زیرا که ساغر گوهر نشان تو به شعر من (درّ شاهوار) زیبایی دیگری میبخشد. البته چون مخاطب شاه است، جام ِ مُرصّع ِاوبه شعر حافظ زیبایی بخشیده است. سخن بگونه ایست که آدمی چنین می پندارد که قراراست شعرحافظ به مجلس ِ شرابخواریِ شاه زینت دهد،لیکن حافظ رندانه، جای واژه ها را جابجاکرده تا به طبع کودکانه ی شاه بَرنخورد! وگرنه شعرحافظ اززمان آدم که در بهشت ساکن بود، زینتِ اوراق گلها بوده است چه رسد به مجلس ِشاه که درمقابل بهشت جایگاهی ندارد!شعرحافظ درزمانِ آدم اَندرباغ ِ خُلددفترنسرین وگل را زینتِ اوراق بودز آنجـا که پـرده پـوشی ِ عـفـو کـریـم تـو ست بـر قلبِ ما بـبـخش که نـقـدیست کم عـیـار پرده پوشی : گذشت و عفو ، وانمودکردن به ندیدنِ گناه کسی، نادیده انگاشتنعفوکریم : انتهای ِبخشندگیقلب : ایهام دارد : 1- سکّهی تقلبی و بی ارزش 2- دلنقد : سیم و زرکم عیار : طلایی که ناخالصی زیادی داشته باشد.معنی بیت : همچنان شاه مخاطب شاعراست می فرماید:وقتی سخن ازمنتهای بخشندگی ِ تو وطرزنادیده گرفتنِ گناه توسط تو هست، پس سزاواراین است که بر دلِ سیاه و کم ارزش ما خطاکاران ببخشایی ومارا موردِ عفو وبزرگواری قراردهی.حافظ نسبت به خطا وگناه،نگرش خاصّی دارد وهرگزخطاکارانی راکه قصدِ آزاردیگری نداشته ودر چهاردیوار شخصی مُرتکبِ گناه می شوند،موردِ نکوهش وطعن وطنز قرارنمی دهد. وحتّا دربعضی جا خطاها را دارای اعتبار وارزش نیز می داند وبراین باوراست که خطاهای ما باعث جلبِ رحمت وعنایتِ حق می گردد.سهو وخطای بنده گرش اعتبارنیستمعنی عفو ورحمتِ آمرزگارچیست!گرفـُوْت شـد سـحور،چهنقصان؟صبوح هست از مـی کـنـنـد روزه گـشـا طـالـبــان یـار فوت شد: سپری شد،گذشتسحور: سحری،آنچه که روزه گیران به هنگام سحرخورند.صبوح: شرابی که درصبحگاهان می نوشیدند.روزهگشا :آنچه که باآن روزه داران روزه ی خود می گشایند. گشودن روزه ، افطارمعنی بیت : اگرچه عیدفطرآمد و ایّام ماه رمضان سپری شد و دیگراز سحری خبری نیست اشکالی ندارد! نگران نباشید، شراب صبگاهی که هست!"شرابخواری با روح ِروزه داری منافات دارد وروشن است که شاعر نوعی طنز وتمسخر رانیزچاشنی ِ سخن کرده است.!درمصرع دوّم درتاییدِ حرفهای خود می فرماید: آری خواستاران ِیار ،با شراب وباده افطارکرده وروزه هایشان را می گشایند! شاعربه طنز وطعنه، "صبوحی" رابه روزه داران معرفی کرده وتبلیغ طریق ِ رندی می کند:به صفای دل رندانِ صبوحی زدگانبس درِ بسته به مفتاح دعا بگشایندتـرســـم کـه روز حـشـر عـنـان بـر عـنـان رود تـسبـیـح شـیـخ و خـرقـهی رنـد شــرابـخـوار ترسم : میترسم ، شک دارم ، گمان کنم روزحشر : روز قیامت ، رستاخیز ، روز حسابعنانبرعنانرود : مُحاسباتِ امروزی مادرموردِ حساب رسی درقیامت به هم بریزد وقضاوتِ پروردگار بگونه ای که خارج ازتصوّرماست صورت پذیرد. تسبیح : ذکر گفتن ، سبحانالله گفتنمعنی بیت : می فرماید: برداشتِ من این است که در روز قیامت، چنین که ما می پنداریم نخواهد بود! شاید خداوند درموردِ شیخ ِ تسبیح به دست ورندِ شرابخوارطوری دیگر قضاوت کند وجاهایشان عوض شود! یعنی رند به بهشت رود وشیخ به دوزخ! یا هردوگروه قاطی شوند و قضاوتِ خدا درموردِ هردو یکسان باشد! یعنی خداوند یا هر دو را بپذیرد یا هر دو را رد کند.درجای دیگردرهمین زمینه می فرماید: ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما حافظ چـو رفـت روزه و گل نـیـز مـیرود ناچار باده نوش که از دسـت رفــت کـارمعنی بیت : ای حافظ ماه رمضان که مصادف باموسم ِ بهاربود درحال ِسپری شدنست و بهار هم که به زودی به پایان میرسد. ناگزیربه میگساری و خوشباشی بپرداز که فرصتی باقی نمانده است. بهارمی گذرد دادگسترا دریابکه رفت موسم وحافظ هنوز مِی نچشید
تماشاگه راز
رضا س
نیکومنش
برگ بی برگی
منصور پویان
پاسخ های روشن دررسی! من که حاضر بودم جانم را فدای غمزه زیبا-رویان کنم؛ حالیا جانم جایگاهِ معشوق ازلی-ابدی می باشد. شعر از هنر هاست و از زمان آدم، زینتِ-بخش ِزیبائی ها بوده است. پس شعر به مجلس ِشاه، جایگاه ِبهشت دارد و شاه همان یکتائی خداوندگاری است. اگر چه از سحر و سحری دیگر خبری نیست، ولی شراب صبگاهی که هست!عنان بر عنان رود، یعنی قضاوتِ پروردگار از تصوّر ما خارج و روز قیامت همین حالاست! می پنداریم در قیامت، شیخ ِ تسبیح به دست و رندِ شرابخوار طوری قضاوت می شوند که رند به بهشت رود و شیخ به دوزخ--هر طور که باور-داشته اباشیم.قلبِ ما همانا سکّه تقلبی و زر ناسره ماست. برزگواری یزدان، قصور ما را برمی تابد. از زر ناسره که سکه کم عیاری ست؛ شاه که کریم و بزرگوار ست؛ به چشم اغماض در ما خواهد نگریست. با استغراق در معانی باطنی، خواهیم فهمید که روز حشر؛ چه بسا تسبیح شیخ و خرقه ی شرابخوار یکسان باشند.حافظ از عید بصورت نمادین و در راستای رسیدن به معنویت استفاده میکند. گل نیز نماد وجود و شکل مادی پدیدار ها می باشد. حضور و کمال یاران همان همراهان راه معنویت هستند مانند عطار و مولانا. حافظ هنوز به پاکان روزه دار و یا همان یاران دلبسته است. حافظ از ما میخواهد که از قصه جام و جمشید معنای اصلی را دریابیم و غزل را نیز به معنای معمول آن نگرفته و در آن تامل عمیق تر داشته باشیم.جان ذاتی ما همانا اصلیت خدایی بشری ست و از نگاه عرفا، جان جسمانی انسان در رده دوم اهمیت قرار دارد. حافظ از خدا میخواهد تا از چشم-زخم انسان های تنگ نظر محفوظش بدارد؛ تا انسان ها با تعلقات دنیوی نتوانند بر او اثر بگذارند و او را به ذهنیت مبتلا کنند. باشد که شراب نورانی معرفت را بنوشاند و با این جهان بینی که انسان در پی می خرد ایزدی ست می فرماید:گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هستاز می کنند روزه گشا طالبان یارزمان نوشیدن می اَلَست در سحر و ابتدای دوران زندگی انسان یعنی در نوجوانی است. اگر جدا شدن از خود کاذب طولانی شود، باز نقصانی بوجود نخواهد آمد، چرا که انسان در هر دوره ای از زندگانی که باشد؛ هر آینه با می ناب از حضرتش میتواند روزه گشایی کرده و آن طلب یعنی روزه داری را با زنده شدن به حضرتش ادا کند.زانجا که پرده پوشی عفو کریم توستبر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیارپرده پوشی همان سیره خداوندگاری می باشد؛ پس بر ما ببخش زیرا که بواسطه شروع دیر هنگام؛ این زر ما بس کم عیار شده است تا حدی که به نظر تقلبی می آید اما تو با کرامت خود ما را از عشق لایزال بهره مند کن. برای طلب می یعنی خرد ایزدی و زنده شدن به حضرت عشق، به چیزهای این جهان دل مبادا بست.ترسم که روز حشر عنان بر عنان رودتسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوارتسبیح و خرقه از ابزارهای ذهنی شیخ و صوفی هستند و شیخ با تسبیح، خدای ذهنی خود-ساخته را عبادت میکند. صوفی نیز رندانه در زیر خرقه دلبستگی ها، قصد شراب خوردن از این تعلقات دنیوی دارد . حافظ میفرماید در روز حشر یا قیامت که میتواند برای انسان همین لحظه و از خواب ذهن بیدار شدن باشد؛ هیچکس با اعمال ذهنی خود طرفی از زندگی دنیوی برنخواهد بست.حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرودناچار باده نوش که از دست رفت کاررفتن روزه و گذر ایام خیلی زود سپری شده و لاجرم گل وجود جسمانی انسان نیز از این جهان خواهد رفت. پس درنگ نکن و باده هوشیاری طلب کن که می اَلست، تو را جاویدانی و الوهیت خواهد بخشید.
منصور پویان
پاسخ های روشن دررسی! من که حاضر بودم جانم را فدای غمزه زیبا-رویان کنم؛ حالیا جانم جایگاهِ معشوق ازلی-ابدی می باشد. شعر از هنر هاست و از زمان آدم، زینتِ-بخش ِزیبائی ها بوده است. پس شعر به مجلس ِشاه، جایگاه ِبهشت دارد و شاه همان یکتائی خداوندگاری است. اگر چه از سحر و سحری دیگر خبری نیست، ولی شراب صبگاهی که هست!عنان بر عنان رود، یعنی قضاوتِ پروردگار از تصوّر ما خارج و روز قیامت همین حالاست! می پنداریم در قیامت، شیخ ِ تسبیح به دست و رندِ شرابخوار طوری قضاوت می شوند که رند به بهشت رود و شیخ به دوزخ. هر طور که باور-داشته باشیم، قلبِ ما همانا سکّه تقلبی و زر ناسره ماست. بزرگواری یزدان، قصور ما را برمی تابد. از زر ناسره که سکه کم عیاری ست؛ شاه که کریم و بزرگوار ست؛ به چشم اغماض در ما خواهد نگریست. با استغراق در معانی باطنی، خواهیم فهمید که در روز حشر؛ چه بسا تسبیح شیخ و خرقه ی شرابخوار یکسان باشند.حافظ از عید بصورت نمادین و در راستای رسیدن به معنویت استفاده میکند. گل نیز نماد وجود و شکل مادی پدیدار ها می باشد. حضور و کمال یاران همان همراهان راه معنویت هستند مانند عطار و مولانا. حافظ هنوز به پاکان روزه دار و یا همان یاران دلبسته است. حافظ از ما میخواهد که از قصه جام و جمشید معنای اصلی را دریابیم و غزل را نیز به معنای معمول آن نگرفته و در آن تامل عمیق تر داشته باشیم.جان ذاتی ما همانا اصلیت خدایی بشری ست و از نگاه عرفا، جان جسمانی انسان در رده دوم اهمیت قرار دارد. حافظ از خدا میخواهد تا از چشم-زخم انسان های تنگ نظر محفوظش بدارد؛ تا انسان ها با تعلقات دنیوی نتوانند بر او اثر بگذارند و او را به ذهنیت مبتلا کنند. باشد که شراب نورانی معرفت را بنوشاند و با این جهان بینی که انسان در پی می خرد ایزدی ست می فرماید:گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست/از می کنند روزه گشا طالبان یار.زمان نوشیدن می اَلَست در سحر و ابتدای دوران زندگی انسان یعنی در نوجوانی است. اگر جدا شدن از خود کاذب طولانی شود، باز نقصانی بوجود نخواهد آمد، چرا که انسان در هر دوره ای از زندگانی که باشد؛ هر آینه با می ناب از حضرتش میتواند روزه گشایی کرده و آن طلب یعنی روزه داری را با زنده شدن به حضرتش ادا کند.زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست/بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار.پرده پوشی همان سیره خداوندگاری می باشد؛ پس بر ما ببخش زیرا که بواسطه شروع دیر هنگام؛ این زر ما بس کم عیار شده است تا حدی که به نظر تقلبی می آید اما تو با کرامت خود ما را از عشق لایزال بهره مند کن. برای طلب می یعنی خرد ایزدی و زنده شدن به حضرت عشق، به چیزهای این جهان دل مبادا بست.ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود/تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار.تسبیح و خرقه از ابزارهای ذهنی شیخ و صوفی هستند و شیخ با تسبیح، خدای ذهنی خود-ساخته را عبادت میکند. صوفی نیز رندانه در زیر خرقه دلبستگی ها، قصد شراب خوردن از این تعلقات دنیوی را دارد. حافظ میفرماید در روز حشر یا قیامت که میتواند برای انسان همین لحظه و از خواب ذهن بیدار شدن باشد؛ هیچکس با اعمال ذهنی خود طرفی از زندگی دنیوی برنخواهد بست.حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود/ناچار باده نوش که از دست رفت کار.رفتن روزه و گذر ایام خیلی زود سپری شده و لاجرم گل وجود جسمانی انسان نیز از این جهان خواهد رفت. پس درنگ نکن و باده هوشیاری طلب کن که می اَلست، تو را جاویدانی و الوهیت خواهد بخشید.
در سکوت
امیر "گمنام"