حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۴۸

۱

ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آر

زار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آر

۲

قلب بی‌حاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد

یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر

۳

در کمینگاه نظر با دلِ خویشم جنگ است

ز ابرو و غمزهٔ او تیر و کمانی به من آر

۴

در غریبی و فِراق و غمِ دل پیر شدم

ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر

۵

منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان

وگر ایشان نَستانند روانی به من آر

۶

ساقیا عشرتِ امروز به فردا مَفِکَن

یا ز دیوانِ قضا خطِّ امانی به من آر

۷

دلم از دست بِشُد دوش چو حافظ می‌گفت

کای صَبا نَکهَتی از کویِ فلانی به من آر

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 298
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 114
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 125
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 135
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 207
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 186
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۹۱
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۰۴
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۸۴
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۸۹
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۷۱
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۱۷
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۸۵
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۲۳۱
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
فاطمه نیکو ایجادی :
محمدرضا مومن نژاد :
پری ساتکنی عندلیب :
فریبا علومی یزدی :
احسان حلاج :
افسر آریا :

نظرات

user_image
شقایق امین
۱۳۹۳/۰۱/۱۷ - ۱۷:۴۸:۲۱
سلام من یک تصحیحی رو خوندم که ایگونه گفته بود: ساقیا عشرت امروز به فراد مکن. و خلاصه کلام معنیش رو این طور گفته بود که به تنهایی عشرت نکن بنظرم جالب بود, هیچکس شنیده آیا اینو؟
user_image
سعید
۱۳۹۳/۰۵/۰۷ - ۱۴:۰۱:۳۱
بنظر حقیر مصرع دوم از بیت سوم یعنی:(ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر) یک مقدار ثقیل هست . در صورت امکان اساتید بنده رو راهنمایی بفرمایند.
user_image
دکتر ف. ق
۱۳۹۳/۰۷/۰۸ - ۱۵:۱۳:۲۷
با سلام مفهوم بیت سه اینست که من در حین کمین برای نظربازی و محبوب دوستی با دل خودم ام سر دعوا و نزاع دارم چرا که دلم مرا به وادی عشق انداخت . حالا در مصرع دوم بیان می دارد که ای صبا برای من تیر و کمانی از ابرو و غمزه ی جانان و معشوق بیاور تا بوسیله ی آن ها دل را هدف قرار دهم زیرا این دل بود که مرا به این درد عظیم ( عشق ) مبتلا کرد .
user_image
نبی شیرازی
۱۳۹۳/۱۰/۱۷ - ۰۵:۳۶:۰۸
سلام . بیت «ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن ... یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر » همان بازتاب مکرر یکی از ارکان اندیشه های حضرت حافظ یعنی ناپایداری دنیا و دم را غنیمت شمردن است. در این باره اثر ارزنده ونفیس زنده یاد دکتر عبدالحسین زرکوب، «از کوچه رندان » را ببینید.
user_image
نبی شیرازی
۱۳۹۳/۱۰/۱۷ - ۰۵:۳۹:۴۷
سلام،بیت « ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن ... یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر» همان بازتاب مکرر یکی از ارکان اندیشه حضرت حافظ یعنی ناپایدار دنیا و دم را غنیمت شمردن است. در این باره اثر ارزنده و نفیس زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین کوب، « از کوچه رندان» را ببینید.
user_image
چنگیز گهرویی
۱۳۹۴/۰۴/۲۸ - ۰۳:۴۳:۲۳
این بیت :ساقیا عشرت امروز .... یاز دیوان قضا ...: در تمام تصحیحها به همین صورت امده است .به نظر صحیح ان به صورت ذیل میباشد.(ساقی یا عشرت ...یا ز دیوان ...)
user_image
چنگیز گهرویی
۱۳۹۴/۰۴/۲۸ - ۰۴:۰۸:۵۸
راجع به مطلب بالایی .جمله به صورت جمله شرطی منفصله میباشد وسر هم نوشتن ساقیا به نظر درست نمیباشد
user_image
سیدعلی ساقی
۱۳۹۵/۰۸/۲۵ - ۰۷:۱۶:۳۷
ای صـبـا نـَـکـهَـتـی از کـوی فـلانـی بـه مــــن آرزار و بـیـمـار غـمـم ، راحـت جـانـی بـه مـــــن آرصبا باد ملایم صبحگاهیست که درادبیات کهن ازاین باد بعنوان پیک و پیام رسان ورابط بین عاشق و معشوق یادشده است.نـَکهت:بووشمیم روح پرور، عطر نفس یار ای باد صبا ازکوی فلانی(معشوق) شمیم جانپرور و عطرنفس یار را برای من که به بیماری (هجران) دچارشده ودرعذاب وشکنجه یِ روحی بسر می برم بیاور وجانم را ازاین درد ورنج راحتی بخش... قـلـب بـی حـاصـل مـا را بــزن اکـسـیـر مـُــــــرادیعنی از خاک در دوسـت نـشـانـی بـه مــــــن آراز واژه ی قلب دومعناگرفته می شودچون ایهام دارد : 1- دل 2- سکّه تقلبیبی‌حاصل : ناکامی اکسیر : جوهری که در قدیم به دنبال کشف آن بودند تا بتوانند فلزات کم ارزش را به فلزات گرانبها ، تبدیل کنند ،امروزه نیز تلاش می کنند تاجوهری کشف کنندکه مانع ازپیری آدمی گردد. اکسیر مراد درنظرگاه حافظ همان چیزیست که ازبادصبا درخواست می کند. ای بادصبا با آن اکسیر (عطرنفس یار وخاک آستانه ی سرمنزل دوست) قلب ناکام وسکه ی تقلبی مارا مبدل به کامروایی وسکه ی باارزش کن. درمصرع دوم بیت ،شاعر پرده ی ایهام راکنار زده ومنظورخودراآشکارا بیان فرموده است.ازاکسیر مراد معنای عشق نیز متبادرمی گردد.در کـمـیـن‌گـاه نـظـر بـا دل خویـشـم جنگ استز ابــرو غــمـزه‌ی او تــیــر و کـمـانـی بـه مـــن آربازخطاب به باد وصباست شاعرمی گوید: دل درحدیقه ی چشم من به کمین نشسته ودست ازنظربازی برنمی دارد ومراپیوسته دچارمشکل وبیماری ودرد می سازد به همین سبب میان من ودل جنگ وستیز به راه افتاده است، کمین‌گاه نظر،همان تماشاگه وحدقه و گودی چشم است که به زیبایی به سنگر و کمین‌گاه تشبیه شده است.ای بادصبا ازابروان کرشمه ریز یار تیر(مژه)وکمانی برای من بیاور تابااین سلاح به جنگ دلِ نظرباز بروم. تیروکمان نیز همان حرکات دلبرانه وغمزه وعشوه ی یار است. حافظ دراینجا بارندی وزیرکیِ خاصی، به ظاهرقصددارد به جنگ دل برود لیکن روشن است که درحقیقت سودای دیگری دارد ومی خواهد با تیروکمان که همان غمزه وحرکات دلبرانه هست عشقبازی کند. اینجاست که بُعدی ازابعادپیچیده ی شخصیت حافظ وتفاوت فاحش اوباسایرشاعران آشکارمی گردد.شاعران اغلب با خنجری که نیشش زفولاد است به جنگ دل می روند. اما حضرت حافظ برعکس آنها حتی ابروان محبوب خویش را نیزتیرو کمان نمی پندارد بلکه ابروی او راغمزه وکرشمه ریز می بیند وازبادصبا درخواست می نمایدکه ازآن عشوه ها وغمزه ها وحرکات مژه وابرو وچشم، تیروکمانی برایش بیاورد.در غـریـبـی و فـراق و غــم دل پــیــر شـــــــــدمســاغر مـی ز کـف تــازه جــوانـی بـه مـــــــن آرایهام واشاره وکنایه واستعاره همواره وپیوسته درتمام اشعارحافظ مشهود وجاریست.هرواژه وعبارتی درشعر او دارای دو ویاحتی چندین معنی می باشدکه خواننده می بایست باظرافت،نکته بینی، مهارت ودانش خود معانی پنهان آنهاراکشف کرده وازفیض این معانی بهره مندگردد. "غم دل" ایهام دارد : 1- غم و اندوه هجران وفراق یار که بر دل شاعرنشسته است 2- شاعراز دست دل ناراحت است، دل نظربازی کرده و برای او دردسر ایجاد می کند .شاعر دراین غم واندوه پیرشده وجوانی اش را ازدست داده وناکام مانده است. مصرع بعدی نیز ایهام دارد دربرداشت اول "تازه جوان" خود معشوق نیست: 1- ای صبا ؛ از دست نوجوان زیبا رویی به من شراب برسان تا با سر مست شدن بتوانم این دردوغم را فراموش کنم و دو باره احساس جوانی کنم. در اینجا منظور جوان زیبایی است که در میکده ی زرتشتیان شراب می‌آورد (مغبچه)2-ای صبا "ساغرمی" که همان :عطر نفس یار- خاک در دوست -اکسیر مراد وراحت جان ) می باشد را از دست معشوق من که تازه جوانی خوش ونوخواسته است بگیر وبرای من بیاور .درتأییدمعنای دوم جایی دیگر می فرماید:عاشق تازه جوانی خوش ونوخواسته اممنکران را هم ازیـن می دو سه ساغر بـچـشـانو گــر ایـشـان نـسـتـانـنـد روانـی بـه مـــــــــن آرحافظ درزمان خویش موردسرزنش وملامت زاهدان ودینداران متعصب وخشک مذهب بود تا آنجاکه مورد تکفیر قرارگرفت وحکم ارتداد وکفر نیزبرای ایشان صادر گردید وبنا به روایتی به سبب همین اتهام نیز به شهادت رسید . چرا که حافظ معتقد به عشقبازی باخدابوده وزاهدان این ایده راکفرورزی قلمدادمی نمودند.منکران همان کسانی هستندکه عشقبازی حافظ را نهی وانکارمی کردند روانی یعنی به تندی ،با چالاکی ،خطاب به صبا : از این شرابی که (بشرح بیت پیشین) می آوری ،دو سه ساغر هم به انکار کنندگان عشق بـده تاآنهانیز سر مست شوند و ازموهبت عشق بهره مندگردند ،وچنانچه از پذیرفتن ونوشیدن آن پرهیز کردند بدون درنگ وبدون فوت وقت آن دو سه ساغر را هم برای خودم بیاور.اینکه : "آن دو سه ساغر را هم برای خودم بیاور" یک نوع تأکید برعقیده ی خویش است که هنوزبرسر همان عقیده ام هستم.ســـاقـیـا ؛ عـشـرت امــــــروز بـه فــــردا مـفـکـنیــا ز دیـــوان قـضــا خــطِّ امــــــــانی به مــــــن آربادصبا چون حامل نکهت یار وخاک دردوست است می تواندهمان ساقی باشد.ای صبا یا ای ساقی تأخیر شایسته نیست، وکاری مکن که عشرت امروز به فردا بیافتد.درنگ وتردیدمکن واسباب عیش وعشقبازی وعشرت رافراهم نما.واگرتأخیر روا می داری ضمانت نامه ای می توانی ارایه دهی که ما تاچه زمانی زنده هستیم.دلم از دست بـشـد دوش ، چو حـافــظ می‌گفتکـای صـبـا ؛ نـَکـهَـتی از کــــوی فلانی بـه مــن آر دیشب هنگامی که حافظ این بیت: " ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر" را می سرود ازمضامین زیبا ومعانی ومفاهیم بکر آن من هم به موازات سروده شدن این غزل ،اختیار ازکف داده وعاشق می شدم .
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۲/۱۳ - ۰۲:۵۰:۱۳
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
آرین کوهجانی
۱۴۰۲/۰۵/۱۱ - ۰۳:۴۰:۳۰
بسیار زیبا و خوش معناست. درود بر سراینده برتر ایران زمین، حافظ.
user_image
برگ بی برگی
۱۴۰۲/۰۸/۲۰ - ۲۰:۳۹:۵۹
ای صبا نکهتی از کویِ فلانی به من آر زار و بیمارِ غمم راحتِ جانی به من آر بادِ صبا را همگان می شناسیم که رابط و پیکِ فی‌مابینِ عاشق و معشوق است و نکهت نیز بویِ خوشِ معشوق را گویند، فلان در اینجا همان معشوقِ ازل است که به وصف و بیان در نمی آید، پس حافظ از بادِ صبا درخواست می کند تا شمیمِ بویِ خوشِ حضرتِ معشوق را برای او بیاورد و در مصراع دوم به علتِ نیازمندیِ خود به این بو پرداخته و می فرماید زیرا که بدونِ این بو زار و بیمارِ غم هایِ این جهان شده است، زار که غالبن با خواری می آید نتیجه ی توقع و طلبِ سعادتمندیِ انسان از چیزهایِ گذرایِ این جهانی می باشد که نه تنها او را به خوشبختی نمی رساند، بلکه هر دلبستگی موجبِ ناکامیِ انسان از آن چیزِ اکتسابیِ آفل و در نتیجه ایجادِ غم و اندوه در دلِ انسان می گردد که حافظ درمان و زدودنِ این غم از دل و رسیدن به راحتی و آرامشِ جان را در گرویِ بویِ خوشِ معشوقی می داند که فلانی بوده و توصیفش در لفظ و بیان در هاله ای از ابهام و پرده است. قلبِ بی حاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر قلب در اینجا دارای ایهام است که بنظر میرسد یکی مرکز و دلِ انسان مورد نظر بوده است و دیگری چیزهایِ تقلبی که ما انسان‌ها در مرکزِ خود قرار داده و از آنها تقاضای سعادتمندی می کنیم و در بیتِ قبل اشاره شد که نه تنها موجبِ سعادتِ انسان نمی گردند بلکه به درد و غمِ بیمار گونه می انجامند، پس‌حافظ در ادامه از بادِ صبا می خواهد تا خاکِ درِ حضرت دوست را که خاصیتِ اکسیر و کیمیاگری  دارد برای او به ارمغان آورَد تا به این قلب زده و به این وسیله آن چیزهایِ تقلبی و یا قلب و مرکزِ خود را تبدیل به طلا و زرِ ناب کند، و حافظ خود آن اکسیرِ مراد و منظورِ اصلی انسان را معنی کرده و می فرماید این کیمیاگری به این معنی می باشد که انسان بوسیله خاکِ درگاهِ حضرتِ دوست است که نشان دار شده و به اصل و حقیقتِ خداییِ خود آگاه می شود. در کمینگاهِ نظر با دلِ خویشم جنگ است زابرو و غمزه ی او تیر و کمانی به من آر پس از آنکه حافظ یا انسانِ عاشق نشانی از خاکِ درگاهِ دوست را بدست آورده و طوطیایِ چشمِ خود نمود دارایِ چشمِ نظر یا چشمِ جان بین می گردد و پس از آن است که باطن یا حقیقتِ اصلیِ انسان پیوسته با دل یا مرکزِ خویشتن در جنگ و جدال خواهد بود تا با مغلوب کردنِ قلبِ بی حاصل انتقامِ عمرِ برباد رفته ی خود را گرفته و همه چیزهایی را که بجای آرامش برایِ او غم و درد و رنج به ارمغان آورده اند به حاشیه براند تا سرانجام به راحتِ جان دست یابد، در مصراع دوم حافظ برایِ تحققِ این امر نیازمندِ کمانِ ابرو و و تیرهایِ غمزه ی حضرت دوست است تا به این وسیله به جنگِ دلِ قلبِ خویشتن رفته و او را مغلوب کند. در فرهنگِ عارفانه کمانِ ابرو و تیرهایِ غمزه حضرتش استعاره از لطف و عنایتِ اوست که بدونِ آن امکانِ چیرگیِ انسان بر خویشتنِ توهمی و به حاشیه راندنِ قلبِ بی حاصل وجود ندارد. در غریبی و فراق و غمِ دل پیر شدم ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر انسان در این جهان در غربت بسر می برد چرا که از حقیقت و فطرتِ خود که همانا خداوند است جدا افتاده و در غمِ فراقِ اوست و در این حال با غمی دیگر نیز دست و پنجه نرم می کند و آن غمِ چیزهایِ این جهانی می باشد که در دل و مرکزِ خود قرار داده است، چیزهایی که عدمِ دستیابی به آنها و یا از دست دادنشان موجبِ غم و خونِ دل خوردنِ انسان می گردد، حافظ می‌فرماید تجمیعِ این سه غم موجبِ پیر شدنِ دلِ انسان می گردد و تنها علاجش ساغری از شرابِ عشق است که انسان باید از دستِ تازه جوانی بنوشد، تازه جوان استعاره از اصل و فطرتِ حقیقیِ انسان است که همواره جوان است و هرگز پیری و بُعدِ زمان در او تاثیری ندارد، او از ازل جوان بوده و تا ابدیت که وجود ندارد نیر تازه جوان می ماند و حافظ از صبا می خواهد تا ساغرِ می را از کَفَش به ارمغان بیاورد تا نوشیده و به اصلِ خود که عشق است جوان، زنده و جاودانه شود. منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان  وگر ایشان نستانند روانی به من آر اما همگان خود را نیازمندِ شراب از کفِ تازه جوان نمی دانند چرا که اصولاََ منکرِ غربت و فراقِ انسان از اصلِ خود هستند و همچنین غمهایِ مربوط به چیزهایِ این جهانی در دل را امری طبیعی می دانند، پس حافظ خطاب به صبا یا ساقیِ الست ادامه می دهد دو سه ساغری هم از آن شرابِ ناب را به این خواب زدگانِ دردمند بچشان شاید که آنان نیز به راحتِ جان و آرامش دست یافته و دلهاشان به عشق زنده و جوان شود و راحتِ جان یابند، در مصراع دوم می‌فرماید البته که آن تازه جوان هر لحظه ساغر و پیمانه ها را از مِی لبریز کرده و به انسان پیشنهاد می دهد اما بسیاری و چه بسا اکثریتِ انسان‌ها آن را نمی ستانند و منکرِ شفابخش بودنِ آن شده دستِ رد به آن می زنند، پس حافظ از صبا یا زندگی درخواست می کند تا در صورتِ امتناعِ آنها از پذیرش، آن شرابِ نابِ عشق و معرفت را که روان است و لطیف روانه این سوی کند زیرا این حافظ است که قدر و قیمتِ آن را می داند. ساقیا عشرتِ امروز به فردا مَفِکن یا ز دیوانِ قضا خطِّ امانی به من آر پس حافظ از زندگی یا ساقی درخواست می کند تا هرچه زودتر به این کار بپردازد و با ساغر و پیمانه هایِ بی وقفه موجباتِ عشرتِ حافظ را همین امروز مهیا کند زیرا  که فردا دیر خواهد بود، درواقع این انسان است که نباید کارِ دریافتِ شراب را به فرداها موکول کند زیرا همانطور که اشاره شد ساقی یا آن تازه جوان هر لحظه آماده است تا با درخواستِ انسان ساغرهایِ آماده در کفِ خود را بنا بر طلبِ انسان به او پیشکش کند اما این منکرانِ عشق هستند که از دریافتش امتناع می ورزند، در مصراع دوم منظور اصلی از دیوانِ قضا، قضا و کن فکانِ الهی می باشد که امتناع کنندگان از دریافتِ ساغرهایِ شراب را به ناراحتی و آشفتگیِ جان محکوم می کند بگونه ای که زار و بیمارِ غم خواهند شد مگر آنکه خطِ امان یا امان نامه و ضمانتی از سویِ زندگی برایِ دور ماندن از قضا و کن فکان الهی برای آنان بیاورد که امری محال است، یعنی که خداوند با قانونِ قضایِ خود آنقدر درد و غم به منکران وارد می کند تا سرانجام شاید بشرطِ حیات، خود را نیازمندِ آن ساغرهایِ شراب تشخیص دهند. در غزلی دیگر می‌فرماید؛ ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی   مایه نقدِ بقا را که ضمان خواهد شد        
user_image
امیر "گمنام"
۱۴۰۳/۰۶/۲۰ - ۱۴:۲۳:۵۷
درود بر دوستان، شرح صوتی این غزل را می توانید در کانال تلگرامی زیر گوش کنید : پیوند به وبگاه بیرونی t.me / sharheghazal