حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۶۴

۱

خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز

پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک‌ انداز

۲

عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است

حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز

۳

چشمِ آلوده‌نظر، از رخِ جانان دور است

بر رخِ او نظر از آینهٔ پاک انداز

۴

به سرِ سبزِ تو ای سرو که گر خاک شَوَم

ناز از سَر بِنِه و سایه بر این خاک انداز

۵

دلِ ما را که ز مارِ سرِ زلفِ تو بِخَست

از لبِ خود به شفاخانهٔ تریاک انداز

۶

مُلکِ این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتشی از جگرِ جام، در املاک انداز

۷

غسل در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

۸

یا رب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید

دودِ آهیش در آیینهٔ اِدراک انداز

۹

چون گُل از نَکهَتِ او جامه قبا کن حافظ

وین قبا در رَهِ آن قامتِ چالاک انداز

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 309
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 119
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 133
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 141
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 219
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 194
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۳۳
دیوان کهنه حافظ (از روی نسخه خطی نزدیک به زمان شاعر) به کوشش ایرج افشار - مولانا خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۰۵
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۲۴۹
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۰۰
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۰۷
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۶۰۳
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۰۱
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۹۸
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۳۰
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
پری ساتکنی عندلیب :
فریبا علومی یزدی :
محمدرضا مومن نژاد :
احسان حلاج :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :
محمدرضا ضیاء :

نظرات

user_image
عباس بروجردی
۱۳۹۰/۱۱/۲۲ - ۱۳:۲۱:۳۴
غسل در اشگ زدن به نظر من درست نیست در اشگ غوطه میرنند پس غوطه در اشگ زدم کاهل طریقت گویندچون غسل میکنند نه اینکه غسل میزنند
user_image
اسکالر
۱۳۹۲/۰۵/۰۴ - ۰۹:۱۰:۰۰
برادران لطف کنید بعضی از ابهامات در شعر بر طرف کنید بعضی ها میان بیت پنجم رو که نگاه میکنن سریع متمرکز میشن رو تریاک...آقا تریاق یا همون تریاک یه ماده خنثی کننده ی سم بوده که امروزه متاسفانه ازش استفاده ی سوء میشه.ولی منظور حضرت حافظ ماده ی شفا بخش و خنثی کننده ی سم بوده نه تریاک کشیدن
user_image
شهرزاد
۱۳۹۳/۱۰/۱۳ - ۰۵:۰۳:۵۶
تریاک به معنی پادزهر
user_image
احد محمودی
۱۳۹۴/۰۲/۱۹ - ۰۸:۰۳:۳۹
دربیت 5شِفا علاوه بر معنی« تندرستی » به معنی« کناره و لب »هم آمده است. گویا حافظ در بیت بالا ایهام تناسب بین« شفا »و« لب» را مدنظر داشته است. تداعی معانی مجاورت نیز به کار رفته است.
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۴ - ۰۱:۵۷:۰۹
«کاسه‌ی زر» در مصرع اول کاملن درست است. منظور جام زرین برای نوشیدن شراب (آب طربناک) است، که با «کاسه ی سر» در مصرع دوم تناسب دارد.
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۴ - ۰۲:۰۱:۴۳
«غسل زدن» اصطلاحی قدیمی است و «غسل کردن» کاربرد امروزی این ترکیب است. این توضیح از دهخدا را بخوانید. دقیقن همین بیت از حافظ را مثال آورده::غسل زدنلغت نامه دهخداغسل زدن . [ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) غسل کردن . غسل آوردن . اغتسال . رجوع به غسل شود : غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویندپاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز.حافظ.
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۵/۲۱ - ۲۲:۴۰:۰۷
خیزودرکاسه ی زَرآب طَربناک اندازپیشترزان که شود کاسه ی سر خاک اندازکاسه ی زر: کاسه یاجام زرّینطَربناک: طرب آفرین، شادی بخشخاک انداز: وسیله‌ای بیلچه‌مانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاک‌روبه، خاکستر و مانندِ آن.اما درقدیم به مکانی یاچاله ای را که درداخل آن خاکروبه وآشغال می ریختند "خاک انداز" می گفتند چنانکه محل تخلیه بار را"بارانداز" گویند. دراینجامنظورشاعراین است که کاسه ی سرما که اینقدربرایمان عزیز وبااهمیت است سرانجام تبدیل به مکانی برای تخلیه ی خاکروبه خواهدشد وبه درد دیگری نخواهد خورد.معنی بیت: برخیز ودرجام زریّن باده ی خوشگوارو شادی بخش بریز برخیزباده بیاور قبل ازآنی که درخاک فرو رویم وکاسه ی سرمارا مشتی خاکروبه پرکند.حافظ دلسوزانه بایادآواری حقایق تلخ زندگانی،دراغلب غزلیّات بی وقفه مارا به شادیخواری وعیش وعشرت دعوت می کند وناپایداری وبی وفایی دنیا،فنا پذیربودن جسم وجان ما وغنیمت شمردن وقت را به بیان وزبانی شیرین وتاثیرگذارگوشزدمی نماید تاغفلت نورزیم وعمرعزیز بیهوده تلف نکنیم.به می عمارت دل کن که این جهان خراببرآن سراست که ازخاک مابسازد خشتعاقبت منزل ما وادیِ خاموشان استحالیا غلغله در گنبدِ افلاک اندازوادی خاموشان: سرزمین مردگان، گورستانغلغله: بانگ شادی، شورونواقرارگرفتن "غلغله ی شادی" و"گنبدِ افلاک" درکناریکدیگر،تصویری روشن ازپژواک شادی درزیرقُبّه ای ازخشت وگِل است که به سرانگشت طبع شاعرخَلق شده وبازتاب غریوشادمانی رادر گوش مخاطبین شعرطنین اندازکرده است.معنی بیت: سرانجام همه ی ما درسرزمین مردگان منزل خواهیم کرد وبرای همیشه خاموش خواهیم شد بنابراین، لحظات گرانقدر زندگی راغنیمت بشمارید بانگ شادی برآرید ودرزیرگنبدِ نیلی رنگ آسمان هلهله به پا کنید تاازبازتاب ارتعاش غلغله ی شادی، همه جاغرق نشاط وسرور گردد.عشرت کنیم وگرنه به حسرت کشندمانروزی که رَختِ جان به جهان دگرکنیمچشم آلوده نظرازرخ جانان دوراستبر رُخ او نظر از آینه ی پاک اندازآلوده نظر: ناپاکآینه ی پاک: کنایه از چشم پاک معنی بیت: چشمانِ بدبین وآلوده به حرص وطمع وشهوت نمی تواند زیبائیهای رخسارجانان رامشاهده کند. ای عاشقی که شیفته ی دیدارهستی سعی کن با چشمانی بی آلایش به جمال یاربنگری تابتوانی لطایف جمال وظرایف زیبائیهای اورا درک کنی.اورابه چشم پاک توان دید چون هلالهردیده جای جلوه ی آن ماهپاره نیست.به سرسبزتوای سروکه گرخاک شومنازازسربنه وسایه بر این خاک انداز"سرو" کنایه ازمعشوق خوش قد وبالاست."ناز" : کِبر وغرورمعنی بیت: به صفا وطراوت سر ِ سبزتو ای محبوبِ خوش قامت سوگند می دهم که حداقل پس ازمرگ من، ناز وافاده وخودپسندی را کناربگذاری ورخصت دهی تالحظه ای سایه ی پربرکت قامت والای توبرمزارمن بیافتد.به خاک پای توای سرونازپرور منکه روزواقعه پا وا مگیرم ازسرخاکدل ما را که ز مارسر زلف تو بخستازلب خودبه شفاخانه ی تریاک اندازمارسرزلف: بخش بافته شده ی زلف به مار تشبیه شده است.بِخَست: مجروح شد ، زخمی شد تریاک: پادزهریا ضدّ زهری که به منظورتسکین درد بر محل گزش می گذارندتااثرات زهر خنثی گردد. درقدیم که انواع پادزهروجودنداشته اغلب باتریاک ویابادرآمیختن مواد مختلف باموادمخدّر درد را تسکین می بخشیدند. حافظ دراینجا نوش داروی درد خودرا (پادزهردردخودرا) درلب یارمی بیند ورندانه بوسه طلب می کند.معنی بیت: ای محبوب، مارسر زلف تو،دل مرا زخمی وخونین نموده وآزرده است تونیک می دانی که علاج زخم دل ما درلبان نوشین تونهفته است لطفی کن با بوسه ای مداوا کن.علاج ضعف دل ما به لب حوالت کنکه این مفرّح یاقوت درخزانه ی توستمِلک این مزرعه دانی که ثباتی ندهدآتشی از جگر ِ جام در املاک اندازملک: آب وخاک وملکیت هر آنچه در تصرّف کسی باشد که مالک گویند.، دراینجاهرآنچه که دنیویست، اسباب دنیاییمزرعه: کِشتزار، دراینجا کنایه ازدنیا ثبات: دوام، ماندگاریجگر جام: شراب درون جام که مثل خون دل وجگر سرخرنگ است.معنی بیت: این مزرعه ای که ما درآن رشد ونمو می کنیم و به زندگانی مشغول هستیم هیچ ضمانت واعتباری ندارد همه چیزعاریتی وموقّتیست بنابراین بهترآن است که شراره ی آتشی ازشراب آتشناک رابراملاک ودارائی های خود بیاندازی وبسوزانی که هیچ ارزشی ندارند وهمه وهمه فناپذیرهستند.نه عمرخضربمانَد نه ملک اسکندرنزاع برسردنیای دون مکن درویشغسل دراشک زدم کاهل طریقت گویندپاک شواوّل وپس دیده برآن پاک اندازغُسل زدم: غسل کردمغسل: شستن کلّ بدن باترتیب خاصی که درشریعت آمده است. امّا حافظ دراینجا به ترتیبی غسل کرده که درطریقت آمده است. طریقتیان درجویای حقیقت، براین باورند که برای کشف حقیقت لزومی ندارد که حتمن مقیّد به دستورات شرعی باشند آنهابه روشهای خاص خویش، حقیقت رامی جویند وبیشتردرخارج ازگود شریعت به بندگی وستایش خداوند می پردازند. اغلب متشرّعین اعمال آنهارانمی پسندند وآبهایشان به یک جوی نمی رود. حافظ به دنبال کشف حقیقت ،شایدمدّتی به صوفیگری ومسلکِ طریقت وغیره گرایش پیداکرده بوده لیکن اوهمچون عاشقی بیقرار وبیتاب، هرگزدرچارچوبِ هیچ مذهب ومسلکی (نه شریعت ونه طریقت ) متوقّف ومنتظرنماند اوهمواره درپی یافتن حقیقت تاپایان عمرتلاش کرد و اندیشه های ناب خودرادرعرصه ی انسانیت ومهرورزی به کمال رساند."طریقت" دوّمین منزل ازمنازل سه گانه ی سیروسلوک است. (شریعت، طریقت،حقیقت)معنی بیت: به رسم طریقتیان که عقیده دارند باید ابتدا چشمان خودراازآلودگی ها پاک کردتا آن محبوب پاک نهاد را مشاهده نمود من نیزبه منظورانجام همین توصیه، بااشک چشمانم آلودگیهارا شستشونمودم. (گریه ی صادقانه بهترین زداینده ی ناپاکیها وآلودگیهای درونیست)خیره آن دیده که آبش نَبَردگریه ی عشقتیره آن دل که دراوشمع محبت نبُوَدیارب آن زاهدخودبین که به جزعیب ندیددود آهیش در آیینه ی ادراک اندازادراک: قوّه ی شعورو فهمآیینه ادراک: ادراک به آیینه تشبیه شده استدود آهیش درآیینه ادراک انداز: دود آهی درآئینه ی ادراکش بیانداز. ضمیر"ش" مربوط به ادارک است. معنی بیت: خداوندا آن زاهدِ خودپسندرا که جزعیبِ دیگران چیزی نمی بیند مجازاتش کن آنسان که آتش آه درنهاد اوشعله ورگردد به این امید که ازدودحاصل از آتش آه، آیینه ی ادراکش تیره وتارشود ودیگرنتواند بیش ازاین عیبجویی کند.کمال سرّمحبّت ببین نه نقص گناهکه هرکه بی هنرافتد نظربه عیب کندچون گل از نَکهتِ او جامه قبا کن حافظوین قبا در رهِ آن قامتِ چالاک اندازنَکهت یا نُکهت: بوی خوش،رایحه وعطرجامه قبا کن: ازشوق جامه را پاره کردن، چنانکه دراویش وقتی به سماع درمی آمدند به درجه ای ازوجد وشادمانی می رسیدند که لباس وخرقه ی خودرا ازشوق وهیجان پاره پاره کرده وبه سمت همراهان خود می کردند.چالاک:زرنگ، خوش رفتار وخوش حرکات معنی بیت:ای حافظ ، همانند گل جامه را ازاشتیاق بوی معطّراوپاره کن وآن جامه ازروی شوروشعف، به زیرپاهای آن محبوب خوش حرکات بیانداز.سروبالای من آنگه که درآید به سماعچه محل جامه ی جان را که قبانتوان کرد؟
user_image
تنها خراسانی
۱۳۹۸/۱۱/۰۵ - ۰۸:۰۶:۲۰
که باشم من، مرا از من خبر کن؟چه معنی دارد اندر خود سفر کنحقیقت وجودی انسان سیر انفس است.آدمی کاری مهمتر از خودسازی ندارد و ان مبتنی بر خود شناسی است.علامه حسن زاده املی
user_image
تنها خراسانی
۱۳۹۸/۱۱/۰۵ - ۰۸:۰۷:۴۳
که باشم من مرا از من خبر کنچه معنی دارد اندر خود سفر کنمسافر چون بود رهرو کدام استکه را گویم که او مرد تمام استشیخ محمود شبستریگلشن راز
user_image
افسانه
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۱۲:۲۲:۲۷
درودبرحقیقت جویان وحقیقت دوستان عزیز این غزل خیلی زیباست باخواندن ان گویی برایم پنجره ای بازشدبه دنیایی دیگربانگرشی تازه ممنون ازاساتید به ویژه استاد محترم رضاساقی سپاس
user_image
عبدالرضا
۱۳۹۹/۰۵/۲۸ - ۰۶:۱۷:۱۵
فقط رضا ساقی، واقعا عالی استاد...
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۷/۰۹ - ۰۸:۲۵:۱۸
خیز و در کاسه زر آبِ طربناک اندازپیشتر زان که شود کاسه سر خاک، اندازخیز به معنایِ از جای پریدن یا برخاستنِ همراه با جهش و خیز برداشتن است و حافظ میفرماید ای انسان به یکباره خیزش کن و از جای برجه ، زیرا که فرصت بسیار کم است و تو پادشاه ملک وجودی خود هستی پس آن آبِ طربناک و شادی بخش یا میِ ایزدی را در جامِ زرین و ارزشمندِ وجودِ خود انداز. در اینصورت تو شادی و آرامش را برای خود و دیگران به ارمغان خواهی آورد، اما وقت تنگ است و انسان که برای همین امرِ مهم به این جهان آمده باید در قالب همین جسم به این کار بپردازد زیرا پس از رخت بستن از جهان ماده چنین امکان و قابلیتی از وی گرفته میشود. اختیارِ این شرابِ عشق به دستِ شخصِ انسان است و او با تقاضا و دریافتِ آن می تواند پای در طریقتِ عاشقی گذاشته و پس از طی طریق به مرتبه اعلای خردورزی رسیده و جهان را از دید و نگاه حضرت معشوق بنگرد. در مصرع دوم خوانشِ پیوسته ی خاک انداز اشتباه می نماید و بلکه انداز در مصرع دوم ادامه و مربوط به امرِ مصرع نخست و تاکید بر انداختنِ آبِ طربناک در جامِ زرین و ارزشمندِ وجود است، علاوه بر آن بکار بردنِ الفاظی مانندِ خاک انداز و بیل چه و امثالِ آن از لطافتِ طبعِ حافظ بدور است، پس‌ حافظ با توضیحِ دلیلِ این تعجیل میفرماید پیش از اینکه کاسه ی سرت خاک شود یا از این جهان رخت بربندی باید به این امرِ مهم بپردازی، خاک نمادِ جسم و ذهن است و کاسه ی سر نمادِ محدودیتِ ذهن که بی ارزش است و در مقابلِ کاسه زر آمده است، خاک شدنِ کاسه سر همچنین می تواند کنایه از تسلطِ کاملِ ذهن در سرِ انسان باشد که در نتیجه، بینش و جهان بینیِ خداگونه آغازینِ او تبدیل به دیدِ جسمی و ذهنی می گردد.عاقبت منزل ما وادی خاموشان استحالیا غلغله در گنبد افلاک اندازوادی خاموشان به ظاهر قبرستان است اما منزل واقعی انسان نیست چرا که انسان نیز از جنس خدا بوده و نامیرا میباشد، پس عرفا که خاموش کردن ذهن را شرطِ یکی شدن با حضرت معشوق و وصل او میدانند همه تعلقات دنیوی از هر گونه اش را برآمده از ذهن دانسته و معتقدند تنها با رها کردن واقعی آنها ست که ذهن خاموش شده و انسان به منزلِ اصلی خود بازخواهد گشت .در این حال از گنبد افلاک که همه باشندگان عالم در آن حاضر هستند غریو و بانگ شادی برخاسته و غلغله ای بر پا میگردد. فرشتگان و ملایک و کل کاینات فریاد برمیدارند که ببینید انسانی در حالیکه در فرم و ماده بسر میبرد به زندگی زنده شد و یا به بیانی دیگر در واقع خدا به چنین باشنده ای بر روی زمین زنده شده و در تمامیِ صفاتش در انسان ظاهر شده است و همگان بر این امر مبارک صحه میگذارند که آن گنج پنهان بواسطه باشنده ای از جنس خود در زمین فرم آشکار گردید.چشمِ آلوده نظر از رخ جانان دور استبر رخ او نظر از آینه پاک اندازدر این بیت حافظ میفرماید به منظورِ وفای به الست و گام نهادن در طریقتِ عاشقی برایِ نیل به منظورِ حضور در این جهان نگاه و جهان بینی آلوده خود را تغییر ده و با چشم پاکِ خداوندی به این جهان بنگر که تنها در اینصورت به دیدار رخ جانان یا حضرت معشوق نایل خواهی شد . نگاه پاک خداگونه عاری از هرگونه تعلق و دلبستگی دنیوی بوده و علاوه بر آن کینه ، حسد ، دشمنی ، حرص ، حس برتری و جاه طلبی ، حس انتقام جویی و خشم ، نیاز به تایید و توجه و هر آنچه برآمده از ذهن انسان است جایی در نگاه و دید خداوند به جهان نداشته و بجای آن باید مهربانی و سایر صفات خداوندی جایگزین این نگاه آلوده انسان گردد، پس از این تغییر نگاه است که دل انسان صیقلی و تبدیل به آینه ای پاک میشود و انسان با نظر در چنین آینه ای خداوند را در آن خواهد دید ، یعنی با او به وحدت رسیده و در صفات از یکدیگر تمییز داده نمیشوند . به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شومناز از سر بنه و سایه بر این خاک اندازپس از آنکه آیینه دل انسان صیقل خورده و پاک گردید او یا عاشقی چون حافظ به سر سبز زندگی یا خدا سوگند میخورد حال که تبدیل به زرِ ناب شده است هرگز حاضر به بازگشت به خاک نمی باشد و به ذهن و ماده نخواهد رفت، پس از حضرت معشوق میخواهد که ناز از سر باز نهاده و سایه لطف خود را بر سر این خاک مستدام بدارد ، یعنی تنها با لطف اوست که انسان قادر به حفظ این مرتبه از جهان بینی خواهد بود وگر نه هیچ تضمینی برای حفظ این آینه پاک وجود نداشته و به آسانی توسط ذهن امکانِ خاک شدنِ دوباره اش وجود دارد . دل ما را که ز مار سر زلف تو بخستاز لب خود به شفاخانه تریاک انداززلف حضرت معشوق همه وجود در جهان فرم را شامل شده و تمامی باشندگان عالم را در بر میگیرد علاوه برآنکه این سر زلف میتواند انسان را به سوی خالق اینهمه زیبایی رهنمون گردد ، در عین حال بسته به بینش و نگاه انسان به این جهان میتواند همچون ماری سمی عمل کرده و انسان را زخمی کند . پس حافظ از خدا میخواهد که اگر بار دیگر هنگام بهره بردن از مواهب این جهان نسبت به آنها تعلق خاطر و دلبستگی پیداکرد که در اینصورت حتماً توسط مار این زلف زخمی خواهد شد ، پس خدا با نظر عنایت و کام دهی دوباره به او (انسان) گذار او را به شفاخانه ای بیندازد که تریاک یا پادزهر را به او ارزانی میکنند . حافظ از این شفاخانه بارها با عنوان میکده یاد کرده است .ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهدآتشی از جگر جام در املاک اندازدنیا مزرعه آخرت است و بر اساس این حدیث انسان هرچه در این جهان بکارد در آخرت برداشت میکند .حافظ میفرماید این ملک یا جهان هیچ ثبات و آرامشی به انسان نخواهد داد و به هر چیز این جهان که دل بستیم سرانجام آفل و همچون باد هوا بود پس کشت در این مزرعه به امید برداشت در ملک دیگر یا آخرت با نیت رسیدن به خوشبختی و ثبات در جهان دیگر نیز بیهوده است پس خداوندا با آن شراب به رنگ جگر ، آتشی بر هر دو ملک یا جهان بزن . یعنی ترک دنیا و ترک عقبی و بریدن طمع از بهشت و نعمتهای ذکر شده آن، در عوض حافظ (انسان ) درخواست آن می آتشین را برای زنده شدن به حضرتش دارد . یا بنا بر قول مولانا : "از خدا غیر خدا را خواستن / ظن افزونی ست و کلی کاستن "غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویندپاک شو اول و پس دیده بر آن پاک اندازاین اشک چشم علاوه بر درد فراق انسان از اصل خدایی خود نشانه و کنایه ای از رها کردن دلبستگی ها و آزاد شدن از دردهای ناشی از آن میباشد، دردهایی مانند رنجش ، خشم ، کینه ، دشمنی و قس علیهذا ، یعنی با نگاه داشتن این دردها در دل و مرکز خود ، انسان پاک نخواهد شد و با حفظ این دردها دیدگان او به جمال آن پاک یگانه روشن نمیشود . در غزلی دیگر میفرماید "دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت" یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندیددودِ آهیش در آیینه ادراک اندازدود یا غبار آه که معمولاً با بازدم نفس بر روی آیینه شکل میگیرد بسیار زودگذر و ناپایدار است و به همین دلیل حافظ برای زاهدِ خود بین یا خویشتنِ کاذبِ انسان دعا میکند تا این مقاومت و لجاجت او برای پذیرش این مطالب معنوی مانند آه بر روی آیینه ناپایدار باشد و انسانِ دارای خویشتنِ توهمی و ذهنی خیلی زود آیینه ادراکش شفاف شده و نگاهش به زندگی و جهان را تغییر داده و در عوضِ خدای ساخته و پرداخته ذهن خدای حقیقی را پرستش کند . چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظوین قبا در ره آن قامت چالاک اندازحافظ دقیقاً و به چالاکی چنین کرده است و قبایی بی نظیر از بوی خوش خداوند یا زندگی برای خود ساخته و این قبا را نیز در راهِ او یا زندگی گسترده است تا همگان را از فیض این نکهت الهی بهره مند کند .
user_image
درویش
۱۳۹۹/۱۲/۰۵ - ۱۱:۲۶:۳۶
جناب ساقیسپاس از تفسیرهای شما.بجاست از همت وسعی شما جهت بهتر فهمیدن غزلیات حافظ سپاسگزار باشیمدانش شما و تفسیرهای پر معنای شما با کمال درایت ودانایی نوشته می‌شود وخالی از هر گونه خرافات و اعتقادات مذهبی می‌باشدباشد که افرادی که سواد و دانش کافی ندارند از ابراز اعتقادات مذهبی وخرافاتی خود در این سایت ممانت نمایند واین سایت را به افرادی دانا واگزارند که از ارزش والای آن حفظ شود
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۰/۱۱/۰۲ - ۱۸:۰۲:۰۳
دوست گرامی درویش عزیز بنده ام از دنبال کننده های جناب ساقی هستم و لذت می برم از معنی و تفسیر و دانش ادبی و تاریخی ایشون و دوستان دیگر و نیز همچنین از دوست گرامی برگ بی برگی و تفسیر عرفانی این غزل زیبا و از هر دو عزیز بزرگوار و فرهیخته سپاسگزارم  ، اما با احترام با نظر شما و حاشیه ای که نوشتید مخالف هستم و نوعی خشم و ناراحتی با تمسخر از کلام شما برداشت کردم در مورد اعتقادات مذهبی و تفسیر عرفانی که با خرافات یکی کردید ، دوست عزیز شخصی دانش و سواد ادبی دارد و در زمینه ادبیات مطالعه داشته و شخص دیگری در زمینه ادبیات عرفانی و فلسفه  ( البته منظورم این دو عزیز نیستند ) و هر کسی از دید و نگاه خود با توجه به دانش و مطالعاتی که داشته معنی و تفسیر می کند و اکثر حافظ پژوهان و اساتید ادبیات بر این باورند و مقاله و کتاب نوشته اند که شعر حضرت حافظ دارای ایهام و ابهام هست و این از ویژگی های شعر حضرت ، در همین سایت هم دیدم جناب ساقی بیتی را عارفانه معنی و تفسیر کردند ،  حضرت  در غزلی می ،‌ ساقی ، میکده و ... به معنی لغوی و ساده خود کلمه بهره بردند و در بیت یا غزلی دیگر به معنی عرفانی و آسمانی کلمه و اکثر غزلیات دوپهلو هستند و همین ویژگی باعث شده که از شخص معمولی و بی دین شراب خوار و بی قید و بند ، تا علما و اساتید عرفان و فلسفه و بسیاری از روحانیون و افراد مذهبی از دوستداران و عاشقان حضرت باشند ، شعر حضرت حافظ تلفیقی از عرفان حضرت مولانا ، عطار ، سنایی و عاشقانه هایی از حضرت سعدی و خیام و ....... پس هر تفسیر و هر برداشتی نه میشه گفت قطعا درست نه میشه گفت غلط و هر کسی می تونه با توجه به دانش و مطالعاتی که داشته در زمینه ادبیات ، تاریخ ، فلسفه و عرفان برداشت و درک متفاوتی داشته باشه ، چنان که خود حضرت بارها از مذهب و قرآن و دعا و نماز ، خدا ، قیامت و ...‌ و نیز از می ، میخانه و ساقی ، شراب و ..... استفاده کردند یک بیت عاشقانه و زمینی و در بیت دیگر در همان غزل عارفانه و آسمانی ، پس ما نه حق قضاوت داریم نه تسمخر چه در مورد حضرت حافظ یا  افراد جامعه که دوست دارند با نگاه و اندیشه و دانش خود برداشت و فهم کنند  ، به قول خود حضرت که می فرمایند تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند / به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۲/۲۲ - ۰۳:۳۱:۲۱
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
رند تشنه لب
۱۴۰۱/۰۸/۱۵ - ۰۱:۲۲:۳۳
به نظرم آقای فریدون فرح اندوز نتونسته این شعر زیبا رو خوب بخونه
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۱/۰۷ - ۱۷:۴۱:۲۶
  غسل در اشک زدم کَاهل طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز...  
user_image
مجید سنجری
۱۴۰۲/۰۹/۱۱ - ۱۱:۳۷:۵۲
کاسه سر هست نه کاسه زر  منظور حافظ از خاک انداز ، یعنی کاسه سر اندازه خاک نشود نه اینکه خاک انداز