حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۶۷

۱

ای صبا گر بُگذری بر ساحلِ رودِ اَرَس

بوسه زن بر خاکِ آن وادی و مُشکین کُن نَفَس

۲

منزلِ سَلمی که بادَش هر دَم از ما صد سلام

پُر صدایِ ساربانان بینی و بانگِ جرس

۳

مَحمِلِ جانان ببوس، آن‌گه به زاری عَرضه دار

کز فِراقت سوختم ای مهربان فریاد رس

۴

من که قولِ ناصحان را خواندَمی قولِ رَباب

گوش‌مالی دیدم از هجران که اینم پند بس

۵

عشرتِ شب‌گیر کن، مِی نوش کاندر راهِ عشق

شَب‌رُوان را آشنایی‌هاست با میرِ عَسَس

۶

عشق‌بازی کارِ بازی نیست ای دل! سر بِباز

زان که گویِ عشق نَتْوان زد به چوگانِ هوس

۷

دل به رَغبت می‌سپارد جان به چشمِ مستِ یار

گر چه هشیاران ندادند اختیارِ خود به کس

۸

طوطیان در شِکَّرِستان کامرانی می‌کنند

و از تَحَسُّر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

۹

نامِ حافظ گر برآید بر زبانِ کِلکِ دوست

از جنابِ حضرتِ شاهم بس است این مُلتَمَس

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 311
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 122
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 149
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 225
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 202
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۴۰
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۶۲۴
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۱۱
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۰۶
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۲۵۷
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۳۴
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۰۴
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
فاطمه نیکو ایجادی :
عندلیب :
محمدرضا مومن نژاد :
احسان حلاج :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :
محمدرضا ضیاء :

نظرات

user_image
ملیحه رجایی
۱۳۸۹/۱۰/۱۴ - ۰۳:۵۳:۴۶
رود ارس = رودی در مرز ایران و آذربایجانوادی = صحراسلمی = نام زنی ، استعاره از معشوقجَرَس = زنگ ستوران و کاروانمَحمِل = کَجاوهفِراق = هجرانناصحان = پند دهندگانرَباب = آلت موسیقیگوشمالی = تنبیه، گوش پیچی شبگیر = سحرگاهشبرو = عَیّار، داروغهعسس = پاسبانان ، شبگردان ( جمع عاس)میر عسس = فرمانده پاسبانانچوگان هوس = منظور خواهش نفسشکّرستان = کشتزار نیشکرتَحَسُّر = حسرت بردنمُلتَمَس = خواسته ( اسم مفعول التماس )کِلک = خامه، قلمکارِبازی = بازیچه‌معنی بیت 5: به خوشی سحرگاهی بپرداز و می بنوش که در طریق محبت ، عیاران را با فرمانده پاسبانان دوستی ها وجود دارد!معنی بیت 6: ای دل! عشق بازی ، کاری سرسری و آسان نمی باشد. سر در اه عشق فداکن زیرا که گوی عشق را تنها با چوگان ارادت و محبت خالص به مقصود توان زد نه با خواهش نفس.
user_image
فرزاد
۱۳۹۰/۰۷/۲۸ - ۰۶:۵۴:۰۶
با سلامبنده در یک نسخه مصرع اول بیت پنجم را اینگونه خواندم:"عشرت شبگیر کن بی ترس کاندر راه عشق"و با توجه به اینکه در مصرع دوم صحبت از آشنایی با میر عسس می شود به نظرم صحیح تر باشدممنون میشوم اگر راهنمایی کنید
user_image
رامین
۱۳۹۰/۰۹/۱۲ - ۱۱:۴۵:۵۴
با سلام در جواب فرزااد جان مصرع شب روان را آشنایی‌هاست با میر عسس درست میباشد
user_image
رامین
۱۳۹۰/۰۹/۱۲ - ۱۲:۰۱:۰۱
با سلاماین شعر زیبای حافظ در زبان آذری به نظم کشیده شدهای صبا،کئچسن یئتیشسن ساحل رود ارسبوسه وور توپراقینه مشگین ائله اوردا نفسمنزل سلمی ده کی اولسون اونا یوزلر سلامساربانلار های کویو اوردان گلیر بانک جرسدوستومون گلسه،قلم آغزیندا،حافظ دن آدیپادشاه حضرت لریندن بس منه بو ملتمس
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۱۰ - ۱۵:۲۶:۰۲
قول دادن در شاهنامه زبان دادن امده است مثلازبان داد سیندخت را نامجوی که رودابه را بد نیارد به روی
user_image
محسن مردانی
۱۳۹۳/۱۲/۰۲ - ۰۵:۱۴:۳۰
این شعر به احتمال زیاد خطاب به شاه شجاع است که در سال 777 ه ق تبریز را تصرف می‌کند و 4 ماه در تبریز می‌ماند. لازم به ذکر است که خطاب ممدوح با عبارات عاشقانه در زمان حافظ مرسوم بوده است. ضمن اینکه شاه شجاع مرد زیبارویی نیز بوده است!!
user_image
سیدعلی ساقی
۱۳۹۵/۰۸/۲۵ - ۰۷:۰۷:۲۹
ای صـبــا گـر بــگــذری بــر ســاحــــــل رود ارس بـوسـه زن بـر خاک آن وادیّ و مُشکیـن کن نـفس ای نسیم صبحگاهیِ صبا اگربرساحل رودِارس:( رودخانه مرزی ایران با آذربایجان) گذرت افتاد؛بوسه ای برآن وادی بزن ونفس خودراعطرآگین کن.احتمالن این غزل خطاب به یکی ازدوستان نزدیک شاعراست که دراین حوزه بوده است.بعضی شارحان معتقدند که : " سلطان احمد ایلکانی که در تبریز حکومت داشته از "حافظ" دعوت کرده بوده که به تبریز برود و حافظ نیزدر
پاسخ ، این غزل را سروده و ارسال نموده ‌است .منزل سلمیٰ – که بـادش هردم از ما صد سلامپـُـر صـــدای سـاربـانـان بـیـنـی و بــانــــگ جــرسسَـلْـمٰی = نام یکی از معشوقه های معروف عرب است،مانند شیرین ولیلی استعاره از معشوق است . حافظ دوست خود رادرمقام معشوق قرارداده ومنزلگاه دوست را پر رونق وباشور ونشاط به تصویر کشیده است.برآن منزل با شوکت وجلال که از ما بر آنجا صدها درود باد اگر رسیدی خواهی دید که آنجا پر از صدای ساربانان و زنگ شتران است . یعنی دوست در آن مُلک دارای خدم و حشم فراوانست.مـحـمـل جـانـان بـبـوس ، آنـگه بـه زاری عرضه دارکـز فـراقـت سـوخـتـم ، ای مـهـربـان ! فـریــاد رسمحمل = کجاوه‌ای که برای نشستن برپشت شترمی بندند ای صبا بر محمل معشوق (دوست) بوسه بزن و از سوی من به او بگو که : ای یار مهربان به فریادم برس که از دوری وفراق تو بشدت دراندوه وناراحتی بسر می برم.مـن که قـول نـاصـحـان را خـوانـدمی ؛ قـول رُبـــابگـوشـمالی دیـدم از هـجـران ، که ایـنـم پـنـد بـسقول رباب خواندم یعنی مثل کسی که آوازی بشنود وفراموش کند.منی که به پند واندرزنصیحت کنندگان ارزشی قایل نشدم و توجهی نکردم ،ازاین بی توجهی به پندناصحان وروی آوردن به عشق ؛دچارهجران ودوری شده و شکنجه و آزار بسیارکشیدم ، همین پـنـد مرا بس است . عشرت شبـگیـر کن ، می نـوش ، کاندر راه عشقشـب‌روان را آشـنـایـی‌هـاسـت بــا مـیــر عـسـس دردوره ای از زمان حافظ ؛زاهدان متعصب وریاکار که حاکمیت پیداکرده بودند سختگیری های زیادی می کردند.آنهاکه رند وخراباتی بودند درمضیقه ی شدیدی قرارداشتند وناگزیر بودند شبانه ومخیفانه دورهم جمع شده وبه عشرت وخوشگذرانی بپردازند.لیکن نگهبانان ومأمورین حکومتی آنهاراتحت نظرداشته وبه تعقیب وگریز ودستگیری آنها می پرداختند.عشق ورزان با زیرکی ومهارتی که پیداکرده بودند هم توانایی فریب دادن مأمورین راداشتندو راه ورسم کنارآمدن بامأمورین درصورت دستگیرشدن رامی دانستند ."شب‌روان را آشناییهاست با میر عسس" ایها م دارد . 1- با روش هاوشیوه‌ی نگهبانی پاسبانان آشنا هستند. 2- به کنایه می‌گوید که پاسبانان شب به راحتی فریب خورده وامکان تطمیع آنها میّسر می باشد. هنگام شب به خوش‌باشگذرانی و نوشیدن شراب مشغول باش وترس به دل راه مده؛ زیرا که گذشتن ازسد نگهبانان سخت نبوده ومشکلی پیش نخواهد آمد.عشق‌بازی ، کار بازی نیـست ، ای دل ! سر بـبــاززان کـه گـوی عـشـق نـتـوان زد بـه چـوگان هـوس درادامه ی بیت قبلی به واژه ی "عشرت وعشق بازی" معنای عمیق تری می بخشد ومفاهیم هوس رانی ورفتارهای ناشایست را از آن می زداید. عشق بازی و مهرورزی را نباید باسرسری وساده انگاشت . باید در راه عشق سر وجان را فدا سازی زیرا که گوی عشق را با چوگان هوس نمی‌توان به هدف زد.(اشاره به بازی چوگان) یعنی با هوس رانی نمی‌توان در راه عشق به جایی رسید. دل ، به رغبت می‌سپارد جان، به چشم مست یارگـر چـه هُـشـیـاران نـدانـد اخـتـیــار خـود بـه کـساگر چه هوشیاران وعاقلان ومصلحت اندیشان هرگز اختیار خود را به دست کسی نمی‌ سپارند ولیکن عاشقان باکمال میل و اختیار ، جانشان را فدای چشم مست معشوق ومحبوب می‌کنند . دراین راه مصلحت اندیشی وترس ازجان باختن معنایی ندارد."چولاف عشق زدی سرببازچابک وچست" طـوطـیـان در شـکـّرسـتـــان کــامـرانــی می‌کنـنـدوز تـَحَـسُّـر دست بر سر می‌زنـد مسکیـن مگـس تـَحَـسُّـر یعنی حسرت کشیدن ، منظور ازطوطیان همان عشقبازان ومگس همان هشیاران بیت قبل است.طوطیان در کشتزار نیشکر به کام دل رسیده اند و به عشرت وخوشگذرانی مشغولند اما عاقلان ومصلحت اندیشان مانندمگس از روی ناکامی؛ دست حسرت بر سر خود می‌زند .نـام حــافـــظ گـر بـر آیـد بـر زبـان کلــک دوســتاز جنـاب حضرت شـاهم بس است این مُـلتَـمَـس کلک یعنی قلم جناب : حضرت و درگاه مُلتَمس : چیزی که مورد درخواست والتماس است، اگر چنانچه روزی نام من با قلم دوست نوشته شود ، "زهی سعادت وخوشبختیست" از درگاه و محضر پادشاه (معشوق ) همین خواسته مرا کفایت می‌کند .
user_image
VAHAG KACHATURIAN
۱۳۹۶/۱۱/۲۰ - ۱۱:۵۴:۴۶
در زمان حافظ آذربایجانی وجود نداشت معانی بسیاری از لغات استعاری بوده و سلم زیبا معنی میداده. در فارسی هم داریم صفت ریبا و نام زیبا که البته دومی از اولی گرفته شده گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس درست به نظر میاید چون مکمل بیت قبلی می باشد کتب دانشگاهی هم این را اثبات میکنند.
user_image
رهگذر عمر
۱۳۹۸/۰۶/۱۰ - ۲۲:۴۴:۴۲
ما اگر می خواهیم تفسیر درستی از اشعار حافظ داشته باشیم می بایست تاریخ رو خوب بدونیم این غزل در وصف شاه شجاع سروده شده زمانیکه از برادرش از خاندان مظفری شکست خورده و سر به بیابان گذاشته و رفته است به تبریز. حافظ از شدت علاقه ای که به شاه شجاع حاکم اونزمان شیراز داشته این غزل رو در واقع در وصف شاه شجاع سروده است. " نقل قول از استاد بهرام مشیری"
user_image
دریا
۱۳۹۸/۰۶/۱۵ - ۰۴:۴۱:۱۳
سلام.اول اینکه چرا اقایی ک اکثر شعرای گنجور رو میخونه صداش اینجوریه,زنونس صداش
user_image
دریا
۱۳۹۸/۰۶/۱۵ - ۰۴:۴۴:۰۱
دوم اینکه,چرا فِراقو موقع خوندن گفت فَراق؟اون فَراغه مجیدجان فَراغ
user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۱/۲۳ - ۰۹:۲۰:۴۳
اردیبهشت ، رگهای انسان بود، که خون ( جیو در سانسکریت ) در آن روان بود. ارتا و بهرام با هم ، رگ و پی جان‌ها و انسان‌ها هستند ( نه بطورتشبیهی ) . ارتا ، همان واژه ارس و اصحاب رس در قرآن است ، که رود می‌باشد . از آنجا که حافظ ، دیگر نام خرّم که نام دیگر ارتا بود، نمی‌توانست بیاورد ، دو نام فرّخ و سلمی را ، که نامهای دیگراوهستند ، درغزلیاتش بارها می‌آورد. ارس ، همان ارتا وسیمرغ است ، و سلمی sai+rima همان سئنا و سیمرغست . زائیدن ( خون حیض در کردی = ویناو= آب نی ) و روئیدن و باریدن و جوشیدن آب (زهش = جهش ) ، روند افشاندن ( جوانمردی و رادی ) شمرده می‌شد ه اند . این نای ( راد = رد = رگ) است که راد ( افشاننده = جوانمرد ) است .
user_image
بابک چندم
۱۳۹۸/۱۱/۲۷ - ۱۷:۱۸:۵۶
@ بابکجیو در سانسکریت برابر خون نیست!!!جیو و جی وا (جیوا) در زبان ودایی یعنی-> جان (life essence)در پارسی کهن نیز موجود است و برابر با زنده (alive)اردیبهشت را هم برای شما در حاشیه دیگری توضیح دادم که به معنی خدا نیست، ربطی هم به رگهای انسان ندارد...
user_image
۸
۱۳۹۸/۱۱/۲۸ - ۱۰:۳۶:۲۲
و سلمی شنیده شده ست که روسپیی بوده است به روزگارجد پیامبر پیامبر اکرم و خداوند آگاه ترین است
user_image
دختر خاکی
۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۰۷:۴۲:۳۱
سلام ببخشید در بیت دوم این شعر گفته منزل سلمی ،سلمی یعنی معشوق ولی فکر نمیکنم منزل اینجا معنی خانه معشوق رو بده اگه در این مورد بنده رو راهنمایی کنید ممنون میشم
user_image
میثم
۱۳۹۹/۰۶/۰۸ - ۰۳:۵۷:۴۳
با تشکر از همه دوستان به ویژه آقایان سید علی ساقی و سهیل قاسمی که از شرح و خوانشون بهرمند شدم
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۷/۱۲ - ۰۵:۰۴:۳۷
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارسبوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفسدر فرهنگِ عارفانه باد صبا پیوسته در حالِ انتقالِ نجواهایِ عاشقانه ی عاشق به معشوق و نوید بخشِ شمیم و عطر حضرت دوست به گل وجود سالک است تا وقتی که این گل کاملاً شکفته شود، رودِ ارس در اینجا استعاره از سرزمین یکتایی ست آنچنان که مولانا غالبن تبریز را چنین توصیف می کند، پس حافظ با زبان استعاره و عاشقانه از بادِ صبا درخواست میکند آنگاه که در سرِِ کویِ حضرتش حضور یافت بوسه ی بر خاک آستانش زده و نَفَس خود را به این خاک معطر کند، و صبا خود اینچنین میکند یعنی هر لحظه آن نفخه ی اعجاز آمیز را به عنوانِ دمِ عیسوی برای دمیدن در انسانِ مُرده بسوی او می آورد، در عرفان نقشِ صبا را بزرگانِ این وادی برعهده دارند که خود به ساحلِ امنِ  رودِ خروشانِ زندگی رسیده اند و با نَفَسِ مُشکینِ و غزلهایِ خود پیغامهایِ خداوند یا زندگی را برای مشتاقان و عاشقانِ حضرتش به ارمغان می آورند که حافظ در ادامه آنان را ساربان و هدایتگری هشدار دهنده نامیده است.منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلامپُرصدای ساربانان بینی و بانگ جرسخداوند یا زندگی قابلِ توصیف نیست پس عارفان و بزرگان او را به سلمی( معشوقه ای در ادبیاتِ عرب) و یا لیلی تشبیه می کنند که در پسِ پرده و حجاب بر کجاوه است و حافظ و هر عارفی که وی را شناخته و نسبت به او معرفت یافته باشد صدها و هزاران سلام و درود بر او می فرستد، در قفایِ او غوغایی بر پاست و هر لحظه صدای ساربانان و هدایت گرانِ کاروانِ زندگی را پُر و بدونِ کم و کاست می شنوی، ساربانانی در سرتاسرِ جهان از سقراط و افلاطون تا پیامبران، اولیاء و بزرگانی چون فردوسی، عطار، مولانا و حافظ و بسیاری دیگر در شرق و غربِ جهان هر لحظه بانگِ جرس بر می دارند " که بر بندید محملها" و هشدار می دهند زنهار که از همراهیِ کاروانِ سلمی باز نمانید. حافظ نیز همچون دیگر بزرگان کاروان را یک هشیاری، وجود و هستیِ در حرکت توصیف می کند آنچنان که عطار نیز مرغان را بوسیله هدایت گری چون هدهد بسویِ سیمرغ راهنما می گردد در حالیکه خود سیمرغ هستند اما نمی دانند، پس حافظ نیز در اینجا لیلی یا سلمی یا سیمرغ را در بطنِ کاروان و بلکه خودِ کاروان می‌بیند که با انسان و کلِ هستی یکی بوده و بسویِ بینهایت پیش می رود.محملِ جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دارکز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رسحافظ که خود را جامانده از حرکت با کاروانِ سلمی و  زندگی توصیف می کند از صبا و آنان که توفیقِ از جای جَستن بوسیله بانگِ جرس و همراهیِ کاروان را یافته اند می خواهد تا محملِ سلمی که در اینجا از آن پرده برافکنده و جانان یا حضرتِ معشوق توصیفش می کند را بوسه زنند و سپس به زاری عرضه دارند که عاشقِ دلخسته ای چون حافظ از کاروان باز مانده و در فِراقش می سوزد، پس ای که به مهربانی و عطوفت شهره ای فریادِ رسِ او باش.من که قول ناصحان را خواندمی قول ربابگوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بسحافظ از زبانِ جاماندگان ادامه می دهد من که قول و سخنِ ساربانان و بانگِ جَرَسِ آن بزرگان که نصیحت می کردند ( ای انسانها مبادا در خوابِ ذهن بسر برده و از همراهیِ کاروان باز مانید ) را قولِ رباب فرض کرده و می پنداشتم اشعار و قول و غزل هایِ آن ساربانانِ هدایت فقط برای تفنن و لذتِ درکِ موسیقیِ آن اشعار است و آن پیغامها و هشدارها را چنین می‌خواندم، پس اکنون که از غافله ی زندگی باز مانده ام آنچنان با هجران و فراقِ کجاوه ی لیلی و سلمی گوشمالی و تنبیه شده ام که همین مرا بس است، باشد که از این پس بانگِ جَرَس را جدی بگیرم و نه اینکه آنرا صِرفاََ بانگ و نوایِ خوشِ رباب پندارم.عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشقشبروان را آشنایی‌هاست با میر عسسپس ساربان یا بزرگی چون حافظ
پاسخ میدهد هیچگاه دیر نیست و اگر خیال تسریع در زمان وصل و پیوستن به محملِ سلمی یا زندگی را داری در شبگیر یا سحرگاهان (در عنفوان جوانی و یا در اولین فرصت ) به عشرت پرداز و می و شرابِ معرفت و عشق بنوش، یعنی بر روی خود کار کن و البته که در راه عشق شبروان یا کسانی که بدون سر وصدا و بدون توجه به چیزهای بیرونی بر روی خود کار میکنند قطعا با میر عسس (خویشتنِ کاذب ذهنی ) و شگردهای او برای بازداشتن سالک از طی طریق و رسیدن به معشوق ، کاملاً آشنایی دارند، یعنی باید مراقب بوده و از داشته های معنوی خود مراقبت کنند . عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباززان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوسپیغام دیگرِ ساربانِ هدایتگر اینست که کار عاشقی بازیچه نیست که گاهی اظهار عشق کرده و مصمم در رسیدن به حضرتش باشی و دمی بعد فراموش کرده و به ذهن و چیزهای بیرونی بازگردی، در این راه باید سر ذهنی خود را بکلی باخته و بازگشت به آن را فراموش کنی. مولانا میفرماید :"پیوسته نیستی تو در این کار گه گهی ". در مصرع دوم حافظ میفرماید با چوگان هوس و اینکه امروز برای تفنن یا افزودن معنویت به چیزها و تعلقات بیرونی به گوی عشق نمی توان ضربه زد و اگر هم بزنی به بیراهه خواهد رفت.  دل ، به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یارگر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کسچشم مست یار همان چشم و نگاه خدا به جهان یا به تعبیری جهان بینی خدایی ست، دل یا مرکز انسان که از جنس خداوند است عشق را بخوبی می‌شناسد، بنابر این قادر به دیدنِ جهان از منظر چشمِ خداوند است، پس انسانِ عاشق به اصل و ذات خود با میل و اشتیاق اختیار و جان خود را بدست یار یا حضرت معشوق  می‌سپارد تا جهان را همانگونه که خداوند می بیند نظاره کند، برای مثال خداوند از جنس فراوانی بوده و خست را نمی پسند پس انسان عاشق  نیز بخشندگی را پیشه خود میکند و به تعبیر  دیگر صفاتِ خداوند در او متجلی  میشوند، اما انسانهایی که مستِ شراب ایزدی نشده و هشیاری جسمی دارند  اختیار خود را به دیگران (خدا) نخواهند داد مگر اینکه بوسیله می خرد ایزدی مست شده و هشیاری جسمی خود را از دست بدهند  .طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنندو از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگسطوطیان انسانهای کامل و شکوفا شده ای هستند که مانند حافظ شکر افشانی کرده و شمیمِ خاکِ کویِ حضرت معشوق را در قالب غزلیات ناب به دیگران عرضه میکنند و این عین کامرانی و خوشبختی ست، و در سوی دیگر بینوایانی هستند که مانند مگس دستشان تهی بوده و چیزی برای عرضه نداشته و دست حسرت بر سر میزنند ، یعنی روزی پشیمان خواهند شد ،آنان کسانی هستند که عمری در پی افزودن به چیزها و تعلقات دنیوی خود بودند و توجهی به اینگونه شکر افشانی های بزرگان نداشتند و درقرآن زیان کنندگان نام دارند . نام حافظ گر برآید بر زبانِ کلکِ دوستاز جنابِ حضرتِ شاهم بس است این ملتمس اما ساربان و هدایتگری چون حافظ توقعِ پاداشی بابتِ کارِ معنویِ پراکنده کردنِ عطرِ مُشکینِ حضرت دوست در جهان را نداشته و همین که نامِ او در زمره ی عاشقانِ حضرتِ شاه ثبت و بر زبانِ کِلکِ او جاری شود برای این ملتمس بس است و کفایت می کند.
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۰/۱۲/۱۵ - ۱۲:۰۹:۲۹
با سلام و درود بر طراحان و دست اندرکاران محترم و عزیز سایت بی نظیر گنجور و سپاس از عزیزانی که با صدای زیبا و دلنشین و گاهی با موسیقی اصیل و سنتی به خواندن اشعار می پردازند و عزیزان حاشیه گذار ، بنده بسیار استفاده می کنم و‌ فیض می برم ، فقط نقدی داشتم از عزیران سایت برای خوانش هایی که بارگذاری می کنند دقت بیشتر در تایید و انتخاب خوانش ها داشته باشند  ، در همین غزل کلمه رباب با دو نوع تلفظ خوانده شده که این قضیه باعث به اشتباه افتادن و تلفظ نادرست شعر می شود ،  افرادی که به خوانش می پردازند باید به این نکته توجه کنند و عزیزان سایت گنجور با دقت بیشتر تایید و بارگذاری البته بنده واقفم به این موضوع که در ایران با توجه به جغرافیا گویش و لهجه های متفاوت و متنوعی وجود دارد مثلا کلمه نماد با سه تلفظ خوانده میشه که همگی‌ درست با توجه به جغرافیا یا کلمه ثبات ولی در بعضی کلمات معنی و مفهوم با تلفظ اشتباه عوض میشه مثل همین شعر کلمه رباب به معنی آلات موسیقی با قول رباب که معنی دیگری می دهد و باید تلفظ یک شکل و یکپارچه باشد نه متفاوت یا کلمه انعام که با توجه به تلفظ دو معنی متفاوت دارد ، ضمن عرض احترام و سپاس از خواننده های عزیز اشعار  و دست اندرکاران سایت خواهشمندم با دقت بیشتری عمل کنند
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۲/۲۴ - ۱۰:۱۳:۵۸
این غزل را "در سکوت" بشنوید