
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۶۸
۱
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس
۲
من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد
از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس
۳
قصرِ فردوس به پاداشِ عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس
۴
بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین
کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس
۵
نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
۶
یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس
۷
از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست
که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس
۸
حافظ از مَشْرَبِ قسمت گِلِه ناانصافیست
طبعِ چون آب و غزلهایِ روان ما را بس
تصاویر و صوت













نظرات
ملیحه رجائی
امید رضا محبی
دوستدار
غلامحسین آتشی
فرهاد
ali
حجت
غزل
علی
فرهاد
مدعی ۲
پاسخ شما را در بیت زیر از همین غزل داده است" من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد"
mmm
مهدی
omid
ایرانی
امین
nabavar
روفیا
روفیا
nabavar
شهراد
رامش
عیان
ماهان زندی
رضا ساقی
بنده
تماشاگه راز
سیادتی
ارکیده
امید
برگ بی برگی
علی ج
کیومرث محمدی
مهرداد
در سکوت
مجید سنجری