
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۸۰
۱
چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
۲
کجاست همنفسی؟ تا به شرح عرضه دَهَم
که دل چه میکشد از روزگارِ هجرانش
۳
زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست
ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش
۴
تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این رَه که نیست پایانش
۵
جمالِ کعبه مگر عذرِ رهروان خواهد
که جانِ زنده دلان سوخت در بیابانش
۶
بدین شکستهٔ بیتُ الحَزَن که میآرد؟
نشان یوسفِ دل از چَهِ زَنَخدانَش
۷
بگیرم آن سرِ زلف و به دستِ خواجه دهم
که سوخت حافظِ بیدل ز مکر و دستانش
تصاویر و صوت








نظرات
جعفر ظفرزاده
سهراب ساکی
شکوه
ملک پور......l
سیدعلی ساقی
نگار
مهدی ابراهیمی
صادق اسماعیلی
برگ بی برگی
اسماعیل تشیعی
محسن
در سکوت