
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۸۳
۱
سحر ز هاتفِ غیبم رسید مژده به گوش
که دورِ شاه شجاع است، مِی دلیر بنوش
۲
شد آن که اهلِ نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
۳
به صوتِ چنگ بگوییم آن حکایتها
که از نهفتنِ آن دیگِ سینه میزد جوش
۴
شرابِ خانگیِ ترسِ محتسب خورده
به رویِ یار بنوشیم و بانگِ نوشانوش
۵
ز کویِ میکده دوشش به دوش میبُردند
امامِ شهر که سجاده میکشید به دوش
۶
دلا دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفُروش
۷
محلِ نورِ تَجَلّیست رایِ انور شاه
چو قربِ او طلبی در صفایِ نیّت کوش
۸
به جز ثنایِ جلالش مساز وِردِ ضمیر
که هست گوشِ دلش محرمِ پیامِ سروش
۹
رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند
گدایِ گوشه نشینی تو حافظا مَخروش
تصاویر و صوت













نظرات
فرزاد
محسن خانی
حسین چمنسرا
رضا ساقی
پاسخ میگوید : "نـوش جان،گوارای وجود" . معنی بیت : اکنون شرابهای خانگی را که از ترس امیر مبارز در خانه مانده و کهنه ورسیده و صاف شدهاند را به سلامتیِ معشوق مینوشیم و با صدای بلند و بدون واهمه ای به همدیگر"گوارای وجود" میگوییم.مُغنّی کجایی به گلبانگ رودبه یاد آورآن خسروانی سرودکه تا وجد را کارسازی کنمبه رقص آیم وخرقهبازی کنم زکوی میـکده دوشش به دوش میبردند امام شهر که سـجـّاده میکـشید به دوش امامشهر : پیشوای مذهبی مردم،امام جماعتدوشش : دیشب اَش، دیشب اورابه دوش می بردند: بسیار مست بوده ونمی توانسته راه برود مردم اورا دردوش گذاشته ومی بردند.سجّاده می کشیدبردوش: دردینداری خودنمایی می کرد.هرجا می رفت سجّاده اش همیشه ازروی ریا و تظاهربردوشش بود. معنی بیت : دردوره یِ حاکمیّت ِ امیرمبارزالدین، همه ی اطرافیان وکارگزاران حکومتی ریاکارانه خود را زاهد وعابد نشان می دادند.حال که شاه شجاع به تخت نشسته آنها نیز دیگرمجبورنیستندریاکاری کنند.همه آزاد ورهاشده اند. هرکس باطن وظاهرش یکسان شده ونیازی به دروغ وتظاهر ندارند.تاآنجا که امام شهرنیز،فرصت راغنیمت شمرده و ریاکاری رابه کنارگذاشته وشروع به شرابخواری کرده است! اوآنقدرمست شده بوده که تلوتلومی خورده است. مردم دلشان سوخته واورا بردوش گرفته وبه منزلش رسانده اند!ببین که رقص کنان میرود به ناله ی چنگکسی که رُخصه نفرمودی استماع ِ سماع ! دلا دلالتِ خیرت کنم به راهِ نـجـــات مکن به فِسق مباهات وزهدهم مفروش دلالت :راهنماییفسق : آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی مباهات : افتخار کردنزُهد فروشی : ریاکاری و تظاهر به دینداری، "همان کاری که امام شهر می کرد!" معنی بیت : ای دل تو را از روی خیرخواهی به راه سعادت ورستگاری راهنمایی میکنم. اینکه :اوّل سعی کن از کارهای غیراخلاقی،پلیدی وناپاکی پرهیزکنی وچنانچه درشرایطی قرارگرفتی واز روی خطا مرتکبِ گناه شدی بدان افتخار نکنی ودوّم تظاهر به دینداری وزهد هم نکن هرآنچه که می نمایی همان باش،ظاهر وباطنت رایکی باشد.درنظرگاهِ حافظ،سنجش ِ میزان ِگناه وثواب،متفاوت ترازشریعت است. اوزُهد فروشی را باافتخار کردن به لواط وزنا و...دریک طبقه قرارمی دهد وپرهیز از زهدفروشی را شرط ِ سعادت ومباهات نکردن به فسق را"پیش شرط" رستگاری می داند. مبوس جزلبِ ساقیّ وجام مِی حافظکه دست زهدفروشان خطاست بوسیدنمـحـلِّ نـور تـجلّیست رای انـور شـاه چو قـُرب او طلبی درصفای نیّت کوش تجلّی : نمایان شدن ، جلوه گرشدنرای : اندیشه ، فکرقُرب : نزدیکی معنی بیت : افکارشاه شجاع ِ روشن فکر،کانون انعکاس ِ فروغ ِ نورحق است ، پس اگر میخواهی به او نزدیک شوی باطنت را ازآلودگی ها وریاکاریها پاکیزه کن.حافظ رندانه به شاه شجاع تلقین می کند که او باطن پاکی دارد ودوست دارد اطرافیانش نیزروح وروان ِ خویش راازآلودگیها پاک کنند. حافظ می داند که پادشاهان نازک طبع و زودرنج هستند ، باید مثل کودکان موردتشویق وترغیب قرارگیرندتااندک اندک جهتِ افکارشان به سمتِ توسعه ی عدالت وحق وداد گستری تغییرکند وگرنه درتربیت ِ آنهاتوفیقی حاصل نخواهدشد.دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاهیک بیت ازاین قصیده به ازصد رساله بود.!بـجز ثَـنـای جلالـش مَساز وردِ ضمیر که هست گوش دلش مَحرم پیام سـروشثنا: حمد و ستایش ، تحسین و آفرین جلال :فَّر وشکوه، بزرگواری و عظمتورد : ذکر ، دعای زیر لبضمیر: باطن ، درون سروش : فرشتهی غیب،ندای الهام بخشکه: به معنی زیرا که معنی بیت : شاه شجاع به سببِ پاکی ِ درون، به حدّی رسیده که ندای الهام بخش فرشته ی غیب رامی شنود وازنیّاتِ اطرافیانش آگاه است. پس متوجّه باش که ذکر باطنیِ توازروی صداقت جز تحسین و تمجیدِ عظمتِ شاه شجاع نباشد. اگرغیرازاین باشد و ریاکاری وتظاهردرکار تو باشد او باخبر خواهد شد.بنابراین ظاهر وباطن ِ خودرایکی کن ومُخلصانه کمرخدمت وهمّت ببند. می بینیم که حافظ چگونه همانندِ یک روانکاوِ ماهر،شاه واطرافیانش رابه نیک پنداری ونیک کرداری دعوت کرده وفضا را برای توسعه ی عدالت ودادگستری آماده می کند.ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهیدر فکرت تو پنهان صد حکمت الهیکِلکِ توبارک الله برملک ودین گشادهصد چشمه آب حیوان از قطره سیاهیرمـوز مصلحتِ مُلـک خسـروان دانـنـد گدای گوشهنشینی تو حـافـظـا مخروش رموز: جمع رَمز ، رازها ، اسرار مصلحت : نیکخواهی ، خیراندیشی مُلک : هرآنچه در تصرّف کسی باشد و مالک آن بو. دارائی . هستی . آنچه در تصرف کسی باشد چون خانه و باغ و مزرعه و امثال اینها. دراینجا کشوریا ولایتی که تحتِ اختیار پادشاه است.خسروان : پادشاهانخروش : بانگ و فریاد کردن معنی بیت : ای حافظ توبیشترازیک درویش فقیر وبی چیزنیستی، درکار پادشاهان دخالت مکن.آنها صلاح ومصلحتِ مملکت خودرا(سود وزیان کشوررا) بهترازهرکسی می دانندودرکارشان مهارت تمام دارند. توپایت را به اندازه ی گلیم خود دراز کن ودرکاری که به تومربوط نیست دخالت نکن.حافظ بروکه بندگیِ پادشاه وقتگرجمله می کنند توباری نمی کنی
Behzad Behzadi
صادق
دادیار. ح
دادیار. ح
تماشاگه راز
علی
جواد
احمد رهام
برگ بی برگی
برگ بی برگی
نگین
فرزانه
در سکوت