
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۹۰
۱
دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش
که آن شِکاریِ سرگشته را چه آمد پیش
۲
چو بید بر سرِ ایمانِ خویش میلرزم
که دل به دستِ کمان ابروییست کافِرکیش
۳
خیال حوصلهٔ بحر میپزد هیهات
چههاست در سرِ این قطرهٔ مُحال اندیش!
۴
بنازم آن مژهٔ شوخِ عافیت کُش را
که موج میزندش آبِ نوش، بر سرِ نیش
۵
ز آستینِ طبیبان هزار خون بچکد
گَرَم به تجربه دستی نهند بر دلِ ریش
۶
به کویِ میکده گریان و سرفِکنده رَوَم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصلِ خویش
۷
نه عمرِ خِضر بِمانَد، نه مُلکِ اسکندر
نزاع بر سرِ دنیی دون مَکُن درویش
۸
بدان کمر نرسد دستِ هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنجِ قارون بیش
تصاویر و صوت








نظرات
ملیحه رجایی
مطرب مهتابرو
آیدین
محمد
حسین
مهدی.ر
علی عباسی
یونس
نادر..
رضا
روفیا
گمنام-۱
نادر..
فرشاد
رضا ساقی
رضا ثانی
رضا ثانی
رضا ثانی
حمید ثانی
علی
برگ بی برگی
محمود
نوری
حماسه ایرانی
حماسه ایرانی
امید وکیل
محسن
در سکوت
سیّد محس سعیدزاده
سپیده سپهری
احمد خرمآبادیزاد
زهرا محمودی
مصیب مهرآشیان مسکنی
فراز رنج پور
علیرضا دهقان
علی عشایری