حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۹۳

۱

بامدادان که ز خلوتگَهِ کاخِ اِبداع

شمعِ خاور فِکَنَد بر همه اطراف شُعاع

۲

بَرکَشَد آینه از جِیبِ افق چرخ و در آن

بنماید رخِ گیتی به هزاران انواع

۳

در زوایایِ طَرَبخانهٔ جمشیدِ فلک

اَرغَنون ساز کُنَد زهره به آهنگِ سَماع

۴

چنگ در غُلغُله آید که کجا شد منکر؟

جام در قَهقَهه آید که کجا شد مَنّاع؟

۵

وضعِ دوران بنگر ساغرِ عِشرت بَر گیر

که به هر حالتی این است بِهینِ اوضاع

۶

طُرِّهٔ شاهدِ دنیی همه بند است و فریب

عارفان بر سرِ این رشته نجویند نِزاع

۷

عمرِ خسرو طلب ار نفعِ جهان می‌خواهی

که وجودیست عطابخشِ کریمِ نَفّاع

۸

مَظهَرِ لطفِ ازل، روشنی چشمِ اَمَل

جامعِ علم و عمل جانِ جهان، شاه شجاع

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 328
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 132
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 147
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 164
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 247
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 211
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۹۴
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۲۷۹
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۳۶
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۶۶۷
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۶۳
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۳۱
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۲۹
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
محمدرضا مومن نژاد :
فاطمه زندی :
عندلیب :
احسان حلاج :
افسر آریا :
پریا حضرتی :
محمدرضاکاکائی :
محمدرضا ضیاء :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۸۹/۰۳/۰۹ - ۰۶:۱۹:۴۵
مصرع هفتم اشتباه چاپی دارد فکرمیکنم (کریم یست نفاع)درست باشد.
پاسخ: نقل نسخهٔ چاپی (قزوینی/غنی) همین است و در حاشیه تأکید شده که متن مطابق نسخه‌های قدیمی همین است و واو عطف بین صفات نیست.
user_image
ملیحه رجائی
۱۳۸۹/۰۸/۲۰ - ۰۰:۳۹:۰۰
بامدادان = هنگام صبح ( ان پسوند زمان ساز)کاخ = قصرابداع = ایجاد( مصدر باب افعال)کاخ ابداع = فلک ، روزگارچشم امل = دیده آرزوشمع خاور = خورشید آینه = استعاره از مهر تابانجیب = گریبانجمشید فلک = استعاره از خورشیدزهره = ستاره ناهیدارغنون = سازسَماع = آواز خوانی صوفیانغلغله = خروش منکِر= انکار کنند هقهقهه = خندهمَنّاع = منع کنند ه (صیغه مبالغه بر وزن فعال )ساغر عشرت = جام شادی بِهین = بهترین وضع (صفت عالی )شاهد دنیی = ظواهر زیبای دنیا طره = زلف، پیشانی نَفّاع = بسیار سود رسان (صیغه مبالغه بر وزن فعال ) مظهر = محل رویش و ظهورلطف ازل = رحمت خداونداَمَل = آرزو معنی بیت 1: سحرگاه از خلوتگاه روزگار خورشید عالمتاب مشرق به همه نور می افکند.معنی بیت 2: خورشید مشرق که این گونه نور می بخشد، فلک نور خورشید را از گریبان افق بالا می آورد و چهره روزگار، هزار رنگ و زیبا می شود.معنی بیت 3: درخلوت سرای شادی خورشید جهان تاب، همراه با سماع عارفان، ناهید نوازنده ، ارغنون خود را می نوازد. (یا کوک می کند.)
user_image
هادی
۱۳۹۳/۰۳/۲۰ - ۲۳:۱۱:۰۵
چرا توی این غزل حافظ اسم خودش رو نیاورده ؟؟
user_image
عیسی
۱۳۹۵/۰۳/۰۱ - ۱۴:۱۰:۳۶
چرا. البته این غزل از مواردیه که اصلا و ابدا تفاهمی راجع‌به اون وجود نداره. از تفاوت در واژه‌های هم‌وزن گرفته تا ترتیب و حذف و اضافات در ابیات. مثلا بیت آخر رو در برخی جاها به این شکل میارن:حافظ ار باده خوری با صنمی گلرخ خور// که از این بِه نبود در دو جهان هیچ متاع.
user_image
سیدعلی ساقی
۱۳۹۵/۰۸/۲۴ - ۱۵:۱۹:۲۳
بـامـدادان کـــه ز خلـوتـگـه کـاخ ابــداعشمع خاور فکند بر همه اطراف شعاعابداع : کاینات وهستی - شمعِ خاور: خورشید صبحگاهان که ازخلوت سرایِ قصرِ هستی آفتابِ عالمتاب برهمه سو پرتو می افکند وروزی نو آغازمی شود.....معنایِ این بیت بابیتِ بعدی کامل می گردد.برکشد آیـنـه از جیب افق چرخ و در آنبـنـمـایـد رخ گـیـتـی بـه هــزاران انـواعجیب افق : گریبانِ کائناتتصویری که ازبیتِ بالاواین بیت حاصل می گردداین است که سحرگاهان هنگامِ طلوعِ خورشید، آینه‌ای از گریبانِ فلک بر می‌کشد(بالامی آید) و دردرونِ این آینه، چهره‌یِ جهان به هزاران گونه و رنگ متجلّی می‌شود . باتوجّه به اینکه غزل در بیانِ صفات و خصایصِ شاه شجاع وستایشِ اوسروده شده است مقصودِشاعرازترسیمِ این تصویر،آماده سازیِ ذهنِ مخاطب برایِ درکِ روشن ازروزگارِحاکمیّتِ شاه شجاع ودرنهایت آگاهی بخشی درموردِ صفات و خصایصِ اوست. درپس زمینه یِ تصویرِ"سربرآوردنِ خورشید وتجلّیِ زیباییهایِ جهان"، تصویرِعروجِ شاه شجاع برتختِ سلطنت وبهبودیِ اوضاعِ مملکت ورنگین شدنِ صفحه یِ روزگار به چشم می خورد. شدعرصه یِ زمین چوبساطِ ارم جوانازپرتوِ سعادتِ شاهِ جهان ستاندر زوایـایِ طربـخـانه‌ی جمـشـیـد فلـکارغنون ساز کند زهـره به آهنگ سماعازآنجاکه "جمشید" پادشاهی عیاّش ،خوشگذران و اهلِ طرب وشادخواری بود،"طربخانه ی جمشید" درگذرِزمان به "نماد" مبدّل شده وکنایه ازمکانیست که درآنجا همیشه شورِشادی درفوران بوده، ورقص وآوازوپایکوبی،توقّف ندارد. حافظ این واژه رارندانه انتخاب کرده،چراکه هرمخاطبی تنهاباشنیدنِ "طربخانه یِ جمشیدِفلک"و"کوک کردنِ ارغنون توسطِ ستاره یِ رقّاصه ای چون ناهید" کافیست تاحس وحالِ جشن وسرور پیداکرده ودریابدکه درکارگاهِ هستی چه خبراست. در "فرهنگِ اصطلاحاتِ نجومی" منجّمان ستاره یِ زهره را چنگ‌نواز و رقّاصه‌یِ فلک خوانند.سپهرِبیکران؛ قلمرو ومحدوده یِ عیشِ همان خورشیدیست که درمطلعِ غزل ازاو("شاه شجاع" ودراین بیت "جمشیدِ فلک")یادشده است . عشرتکده ایِ که درگوشه گوشه هایِ آن شورِشادی وشعف مهّیاست و ستاره یِ زهره، سازِایرانیِ ارغنون رابرایِ رقصیدن کوک می کند.دردورانِ حاکمیّتِ شاه شجاع چنین اوضاعی حاکم بوده است.سماع : آواز ، ترانه و نوعِ خاصی از رقص که توسطِ دراویش در خانقاه انجام می‌گیرد. شاهافلک ازبهر تودررقص وسماع استدست طرب ازدامن این زمزمه مگسلچنگ در غـُلـغـُله آیـد که کجا شد مـنـکـرجام در قهـقـهه آیـد که کجا شد مَـنــّـاعمـُنـکـِر : انـکار کننده (کسی که" عشق و رندی" راانکارکند .مـَنـّاع : منع کننده(کسی که مردم را ازپرداختن به "عشق ورندی"منع کند"منکر" و "منّاع" هر دو استعاره از "امیر مبارز الدین محمد" است .هنگام بامداد (آغاز حکومت شاه شجاع)] چنگ (ساز)خروش شادی وبانگ بر می‌آورد که کجاست انکار کننده‌ی عشق و سرمستی ؟.ساغر نیزهمانندچنگ، به خنده لب برمی‌گشاید که باز دارنده‌ ومنع کننده یِ باده گساری چه بر سرش آمد ؟! به طعنه وطنز به "امیر مبارز الدین محمد"که برخلافِ شاه شجاع فردی تندرو و سختگیر بودمی گویدچرا منکر ومنّاع ساکت مانده ونمی توانددیگرماراازعیش ونوش بازدارد.می نوش وجهان بخش که از زلف کمندتشدگردنِ بدخواه گرفتارِ سلاسلوضع دوران بـنـگـر ، سـاغر عشرت برگیرکه به هر حـالـتـی این ست بهین اوضاعحال وروزِروزگار رارندانه دریاب وبـبـیـن که چگونه اوضاعِ زمانه بهبودپیدا کرده، دورانِ تندروهاسپری شده است.ساغرِ عیش وعشرت برگیر وبه عیش ونوش بپرداز که به هر حال بهترین وضع و موقعیّت برایِ طرب وخوشگذرانی و باده گساری همین روزهاست . عشرت کنیم وگرنه به حسرت کشندمانروزی که رختِ جان به جهانی دگرکشیمطـُرّه‌ی شـاهد دنـیی همه بند ست و فریبعـارفــان بـر سـر ایـن رشـتـه نـجوینـد نـزاعطُرّه : مویِ جلو سر که به قصدِ دلربایی بررویِ پیشانی ‌ریزند شاهد : دلبرِ زیباروی زیبایی هایِ دلفریبِ این دنیا که بسانِ دلبری فریبا، طرّه برپیشانی ریخته و دلربایی می‌کند، چیزی جز دام نیست ..آگاه باش تادراین دام نیافتی. این زیبایی کاذب است واسبابِ فریبندگیست ، اهلِ دانش و معرفت بر سر این دلربایی هایِ کاذب خودرابه زحمت نمی اندازندوبا کسی ستیزه و دعوا نمی‌کنند . دنیا همانندِخواجه ومعشوقیست که عاشقان وفریفتگانِ خودرابه اسارت می کشدونابودمی کند:دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشندخواجه آنست که باشد غم خدمتکارشعمر خسرو طلب ، ار نفـع جهان می‌خواهیکه وجودی ست عطـا بـخش ، کـریـم نـفـّاعاگر سـود و فایده ی فراوان می‌خواهی ، طولِ عمرِ خسرو( شاه شجاع) را از خدا بخواه ! وپایداریِ اوراازخدابخواه که (شاه شجاع ) جوانمردی کریم و بسیار منفعت رساننده هست .نـفـّاع : بسیار نفع دهنده وسودخورشیدملک پرور وسلطانِ دادگردارای دادگستر وکسرای کی نشانمـظـهـر لـطـف ازل ، روشـنـی چـشـم امــلجامع علم و عمل ، جان جهان شاه شجـاع او مظهرِ لطفِ باریتعالاست ، رونق بخش و برآورنده‌یِ خواسته ها و آرزوهاست ، هم در بر دارنده‌یِ علم و عمل است و هم روح و روان جهان است . او عنایتی است که خداوند به مردمِ جهان کرده و او را خلیفه (جانشین) خود در جهان قرار داده است .دراین غزل حافظ با"غلو ومبالغه یِ بسیار"شاه شجاع راکه با وی انس والفتی داشته، به رسمِ معمولِ آن روزگار موردِمدح و ستایش قرارداده است.صرفِ نظرازاینکه اوپادشاهی عادل واهلِ شعروادب بوده ، نکته یِ قابلِ تأمّل دراین غزل این است که شاعر باهنرمندیِ حافظانه ای سعی کرده فضایلِ اخلاقی وسجایایِ نیکِ انسانی رابه اومنتسب نموده وتلقین نمایدتاچنانچه شخصِ ممدوح(شاه شجاع) درمواردی نیزفاقدِ این خصایص بوده باشد،ازخوابِ غفلت بیدارشده،به خودآیدودرشرایطی قرارگیردکه دست به انتخاب بزند.حافظ رندانه اورادرانتخاب "بدی یاخوبی" کمک می نمایدتا درکسبِ این فضایل اخلاقی بکوشد ومصداقِ واقعیِ مظهرِ لطفِ الهی باشد. هچنانکه مربّیان نیز درتربیتِ کودکان چنین رفتارکنند وکودک رادرانتخابِ خویش یاری دهند.پادشاهان وکودکان ازلحاظ طَبع وخُلق وخو یکسان هستند وتنهاازطریقِ تشویق وتمجیدقابلِ تربیت هستند.حافظ همیشه پادشاهان رابه عدل وداددعوت کرده وظالم راموردِنکوهش قرارداده است:دورِفلکی یکسره برمنهجِ عدل استخوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۲/۱۰ - ۰۰:۴۸:۳۸
آقای هادی سوال خوبی پرسیدید دلیلش این است که این غزل 9 بیت دارد . بیت آخر را ننوشته اند :حافظا بنده صفت بر در او باش مقیم که جهاندار مطیعست و شهنشاه مطاع منبع : شرح سودی بر حافظ
user_image
آرا
۱۳۹۷/۰۷/۲۱ - ۰۶:۲۸:۰۲
درودبرجناب وفاییعلت حذف این بیت زیباراازغزل حافظ نمی دانم
user_image
زهرا
۱۳۹۷/۱۱/۲۰ - ۱۵:۱۹:۱۳
سلام . وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر "که بهر حال همین است که بینی اوضاع " براساس نسخهٔ قزوینی.
user_image
امید
۱۳۹۸/۱۱/۳۰ - ۱۶:۰۹:۴۶
سلامجایی دیگه خوندیم بیت آخر؛حافظ ار باده خوری با صنمی گلرخ خورکه از این به نبود در دو جهان هیچ متاععلما نظر بدن لطفا
user_image
امید
۱۳۹۸/۱۱/۳۰ - ۱۶:۱۰:۵۳
سلامجایی دیگه خوندیم بیت آخر؛حافظ ار باده خوری با صنمی گلرخ خورکه از این به نبود در دو جهان هیچ متاععلما نظر بدن لطفا
user_image
می طلبی
۱۳۹۹/۰۶/۲۲ - ۱۰:۱۸:۲۶
عمر خسرو طلب از نفع جهان می طلبیکه وجودی است عطابخش و کریم و نفاع"می طلبی"
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۸/۰۷ - ۱۲:۱۰:۴۰
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداعشمع خاور فکند بر همه اطراف شعاعخلوتگه کاخ ابداع کنایه از بارگاه ملکوتی خدا و یا عدم و فضای بینهایت یکتایی حضرتش میباشد و حافظ میفرماید پس از آنکه صبح انسان عاشق دمید و دیدگاه او به نور ایزدی روشن شد ، شمع وجود او چنان پرتو افشانی میکند که شعاع این نور همه اطراف یعنی همه باشندگان عالم را بهرمند میکند . حافظ و مولانا و سایر انسانهای کامل اینچنین هستند که نه فقط انسانهای دیگر از پرتو نور ایشان به فیض میرسند بلکه جماد و نبات و حیوانات نیز از شعاع نور آنان استفاده میکنند .کار شمع سوختن و پرتو افشانی نور و برکت است .برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آنبنماید رخ گیتی به هزاران انواعچرخ در اینجا زندگی (خدا) ست و بکشید آینه از جیب کنایه از ید بیضای حضرت موسی ست که پس از دریافت حقیقت وجودی انسان ، چون دست خود را از گریبان بیرون می آورد، نور و روشنایی از آن ساطع میشد . حافظ در این بیت با بیان این تمثیل میفرماید با زنده شدن عارف به نور حق ، خدا آن ید بیضا را که آیینه ای منور است از جیب افق یا هستی بیرون آورده و در آن آیینه، رخ گیتی یا خداوند را به جهانیان از هر نوع آن مینماید نور برآمده از دست موسی نیز نور خدا را به جهانیان بازتاب میداد یعنی کل هستی از هزاران نوع ، از برکت این نور و حضور عارف بهرمند میگردند . پس از صدها سال انسان همچنان از برکات نور حافظ و عطار و مولانا و سایر بزرگان استفاده میکند و تا هزاران سال دیگر نیز تشعشع این نور ادامه خواهد داشت . در زوایای طربخانه جمشید فلکارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماعجمشید فلک کنایه از هستی مطلق یا خداست که بجز شادی محض هیچ چیز دیگری را برای انسان و سایر باشندگان عالم روا نمی دارد و در طربخانه او برای هر باشنده ای امکان حضور مهیا ست مگر آنکه خود نخواهد و اسیر غم های بیشمار جهان گردد.در مصرع دوم میفرماید در این طربخانه ، زهره یا خدای شادی ساز ارغنون خود را با آهنگ و ریتم سماع تنظیم میکند . آهنگ سماع آهنگ زندگی و دورانی ست مانند روز و شب ، فصلها ، حرکت زمین ، ماه، کهکشانها و این چرخه بر مبنای نظم و ترتیب شامل کل جهان فرم بوده و تداعی کننده شادی، و اینشادی ذاتی و بدون اسباب است که با زنده شدن انسان به خدا نصیب عارف شده و او نیز آنرا به جهانیان عرضه می کند . چنگ در غلغله آید که کجا شد منکرجام در قهقهه آید که کجا شد مناعنوای زیبای چنگ یا زندگی به وجد آمده و با شور و شعف از غیبت منکر می پرسد ، منکر یعنی خود کاذب انسان که همواره در طول زندگی ، وجود دروغین خود را به انسان القاء کرده و خود اصلی انسان را منکر میشود ، اما اکنون با زنده شدن انسان به خدا و رسیدن به کمال معنوی ، آن خود کاذب چاره ای جز خزیدن در گوشه ای را نداشته و عاجز از ابراز وجود شده است ، نوای چنگ شادمانه سوال میکند کجا شد منکر ؟ یعنی که دیگر وجود ندارد و او نیز از این اتفاق مبارک از شادی در پوست نمی گنجد .در مصرع دوم نیز مناع همان خود کاذب است که همواره انسان سالک و عاشق را از دریافت جام می معرفت منع میکرد و بلکه انسان را تشویق به نوشیدن شراب و مست شدن به چیزهای این جهان میکرده است و احتمالا جام شاهد این ممانعت بوده ، اکنون که سالک کوی عشق به وصل معشوق خود رسیده است ، او نیز قهقهه مستانه سر میدهد که چه شد آنهمه ممانعت و کجا رفت آن خود کاذب مناع ؟ ببیند که سرانجام انسان بر خود کاذبش فایق آمده و به اصل خدایی ش بازگشته است . حافظ در جایی دیگر فرموده بود وقتی انسانی به خود اصلی و خدایی خود باز گشته و با هستی مطلق یکی شود کل کاینات دست افشانی و شادمانی نموده و به تماشای او می نشینند .وضع دوران بنگر ساغر عشرت بر گیرکه به هر حالتی این است بهین اوضاعوضع دوران همان حرکت چرخشی ست که در معنی سماع آمد و حافظ میفرماید این دوران درباره انسان نیز صادق است ، انسان که از آغاز و در بدو تولد از جنس هشیاری و خرد خالص خدایی بود پس از مدتی کوتاه که به ذهن رفته و خود کاذب در وجودش شکل داده بود اکنون بار دیگر به خدا زنده شده و هشیاری خالص در او جاری شده است . پس وضع مبارک این دوران را ببین و ساغر عشرت را بر گیر ، یعنی که این وضعیت عشرت و کامیابی محض است و در هر حالت یا وضعیت که انسان درجهان باشد این بهترین اوضاع و خوشبختی واقعی ست ، یعنی وضعیت های جهان ماده مانند وضع جسمانی یا ثروتمند یا فقیر بودن و یا هرگونه وضع جسمانی دیگر در این عشرت و خوشبختی خللی ایجاد نخواهد کرد . طره شاهد دنیی همه بند است و فریبعارفان بر سر این رشته نجویند نزاعحافظ بار دیگر یادآوری میکند که رسیدن به چنان عشرت ذکر شده با ترک دنیا و ترک دلبستگی های آن امکان پذیر است ورطه یا زلف زیباروی دنیا چیزی جز دام و فریب نیست . شاهد یا زیبا روی دنیا شامل هر چیز مادی که انسان از آنها طلب خوشبختی میکند میگردد ولی این به معنی محرومیت انسان سالک عاشق از چیزهای این جهانی نبوده و بلکه مراد این است که بود و نبود چیزها هیچگونه تغییری مانند شادمانی و یا غم و تاسف در انسان ایجاد نکند و البته که انسان باید برای برخورداری از زندگیشاد و مرفه نیز کوشش کند و این یک دیدگاه است در بین عرفا که در مقابل دیدگاه ترک کلی دنیا قرار دارد و حافظ در مصرع دوم میفرماید که ای عارفان بر سر این موضوع نزاع نکنید و بر حسب توانایی خود عمل کرده و مفتی خود باشید . عمر خسرو طلب ار نفع جهان می‌خواهیکه وجودیست عطابخش کریم نفاعپس حافظ راهکار را نیز نشان داده و میفرماید اصل بر اینست که انسان عمر خسرو ، یعنی عمر جاودان را طلب کرده و در پی بدست آوردنش باشد . خسرو در اینجا نماد خداست و عمر خسرو همان آب حیات و جاودانی ست که خضر سمبل آن میباشد که با یکی شدن با حضرت معشوق و وصل او به این مهم دست یافت . حافظ میفرماید نوع انسان این توانایی و قابلیت را دارد که با کار بر روی خود میتواند به فعل درآورد و این نفع بردن از جهان فرم و ماده است وگرنه سایر چیزهای این جهان همگی گذرا و آفل هستند . حافظ میفرماید وجود مبارک حضرت معشوق کریم و بخشنده است و خواهان نفع بردن انسان از این جهان ، پس آنچه میماند طلب و خواست شخص انسان است تا همچون خسرو یا پادشاه جهان یکی و جاودان شود . مظهر لطف ازل روشنی چشم املجامع علم و عمل جان جهان شاه شجاعحافظ میفرماید او مظهر لطف است که از روز ازل (زمان پیدایش هستی ) یا زمان بی زمانی ، لطفش شامل کل جهان گردیده است و مایه امید و روشنی چشم جهانیان یا کلیه باشندگان جهان است و انسانهایی مانند شاه شجاع و یا هر انسان دیگر تنها با علم و عمل میتوانند به خدا زنده و جان جهان شوند .یعنی دانستن این نکات ذکر شده به تنهایی هیچ سود و منفعت نداشته و تنها با عمل خالصانه و تبدیل شدن است که نفع ذکر شده نصیب انسان میگردد وگرنه لفاظی هیچ نتیجه ای ندارد .
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۳/۱۱ - ۰۹:۴۳:۳۶
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
محسن
۱۴۰۱/۰۴/۱۷ - ۰۲:۱۷:۳۰
استاد مهدی نوریان این غزل را خوب شرح کرده‌اند: پیوند به وبگاه بیرونی