
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۱۰
۱
مرحبا طایرِ فَرُّخ پِیِ فرخنده پیام
خیرِ مقدم چه خبر؟ دوست کجا؟ راه کدام؟
۲
یا رب این قافله را لطفِ ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
۳
ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
۴
گل ز حَد بُرد تَنَعُّم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نیست خدا را بخرام
۵
زلفِ دلدار چو زُنّار همیفرماید
برو ای شیخ که شد بر تنِ ما خرقه حرام
۶
مرغِ روحم که همیزد ز سرِ سِدره صَفیر
عاقبت دانهٔ خالِ تو فِکَندَش در دام
۷
چشمِ بیمارِ مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یَنام؟
۸
تو تَرَحُّم نکنی بر منِ مُخلص گفتم
ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تِلکَ الایّام
۹
حافظ ار میل به ابرویِ تو دارد شاید
جای در گوشهٔ محراب کنند اهلِ کلام
تصاویر و صوت












نظرات
ملیحه رجایی
عیسی
بهزاد
بهزاد
مجتبی
پاسخ برای بهزاد: حافظ از رب "لطف ازلی" میخواهد؛ قطعا اگر منظور حافظ رسیدن به مخدره ای باشد هیچگاه از لطف ازل سخن نمیگوید زیرا این صرفا مختص خداست که همان عهد الست الهی است. انجا که در ازل خدا وند از تک تک ما پرسید الست بربکم؟ و ما همه بلی گفتیم. اما اینک جز عاشقان کوی او چون حافظ و سعدی و حضرت خداوندگار عشق (مولانا) ...ماها به یاد نمیاریم! این عهدی است که پایه فطرت و اخلاق و خدا شدن است، که سراسر جان عشاق را به آتش کشده است مثلا: مرا عهدی است با جانان که تا....و یا سعدی میفرماید: هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فراموش کند مدعی بی وفاست و......نماز شام قیامت به هوش بازآید آنکه خورده بود می ز بامداد الست....
عیسی
طاهر محمدباقری
رضا
مزدک
سید
علی
برگ بی برگی
در سکوت
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳