
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۱۳
۱
بازآی ساقیا که هواخواهِ خدمتم
مشتاقِ بندگیّ و دعاگویِ دولتم
۲
زان جا که فیضِ جامِ سعادت فروغِ توست
بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم
۳
هرچند غرقِ بحرِ گناهم ز صد جهت
تا آشِنایِ عشق شدم ز اهل رحمتم
۴
عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم
کاین بود سرنوشت ز دیوانِ قسمتم
۵
مِی خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسید ز میراثِ فطرتم
۶
من کز وطن سفر نَگُزیدَم به عمرِ خویش
در عشقِ دیدن تو هواخواهِ غربتم
۷
دریا و کوه در رَه و من خسته و ضعیف
ای خِضْرِ پِی خجسته مدد کن به همتم
۸
دورم به صورت از درِ دولتسرایِ تو
لیکن به جان و دل ز مقیمانِ حضرتم
۹
حافظ به پیشِ چشم تو خواهد سِپُرد جان
در این خیالم اَر بدهد عمر مهلتم
تصاویر و صوت












نظرات
امین کیخا
محمدامین
مهدی
ناشناس
قاسم ف
قاسم ف
یکی از ناشناسان
ناشناس هستم
یکی از ناشناسان
مهری
داریوش بیدل
عمو سعید
سیدعلی ساقی
...
مزدک
دکتر محمد ادیب نیا
حمید بعید
علی
برگ بی برگی
پاسخ به انسانهایی ست که میگویند پس ما در جهان به عمد ریاضت و سختی به خود وارد میکنیم تا زودتر از بند جسم رها شده و به دیدار معشوق بشتابیم . حافظ این نظر را مردود دانسته و انسان را مجاز به برخورداری از مواهب خدادادی این جهان میداند اما دلبستگی و عشق چیزهای ذهنی و مادی این جهان را رد میکند . برخی از مسلکها گوشه گیری و فقر مادی و ریاضت را سرلوحه خود قرار میدهند که با جهان بینی عاشقانه حافظ کاملاً در تعارض و تضاد میباشد . عارف حقیقی از مواهب و زیبایی های این جهان لذت وافر میبرد و تلاش برای برخورداری از زندگی در شان انسان را ضروری میداند اما اگر حوادث روزگار و اتفاقات موجب فقیر شدن یا ثروتمند شدن او گردند ، آن وضعیت را با روی باز پذیرفته و اثر گذاری آن را به حداقل ممکن کاهش میدهد ، یعنی نه از داشته ها شادمان و نه با فقر خود غمگین نمیشود . دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیفای خضر پی خجسته مدد کن به همتمدریا و کوه در آیات قرآنی روان توصیف شده اند و در واقع کل کاینات همواره در حرکت و گردش هستند اما با وجود اثبات نظریه انشقاق قاره ها ، مراد حرکت جسمی کوه و دریا نبوده و حافظ میفرماید با اینکه اجسام و جامدات از نظر هشیاری بسیار پایین تر از انسان و حتی گیاهها و حیوانات هستند اما تسبیح گوی هستی مطلق و تسلیم محض میباشد اما اکثریت انسانها درراه عاشقی ضعیف هستند و پس از پیمایش بخشی از راه خسته و نومید میشوند . یعنی سالک عشق ذاتاً تمایل به ادامه راه دارد ولی گاهی فیل او یاد هندوستان کرده و بار دیگر به چاه تاریک ذهن فرو میرود و پس از آن از موفقیت خود نومید و از همت خود دلزده میگردد ، حافظ این ضعف انسان در ادامه راه را غیر عادی نمی داند . اما در مصرع دوم میفرماید انسان باید با الهام از خضر که این راه را پیموده و در نهایت به خدا زنده و جاودان شد ، به راه خود ادامه داده و مایوس نگردد . حافظ حضرت خضر را مثال میزند و در این راه انسانها و عرفای بسیار مانند شخص حافظ به انتهای راه و دیدار حضرت معشوق نایل و همچون خضر پی خجسته شدند ، یعنی هرجا پای بگذارند خیر و برکت و سبزی زندگی را با خود به ارمغان آورده و به اراده و همت سالکان در راه مانده کمک میکنند . عطار ، حافظ ، مولانا و عرفای دیگر نیز با آثار معنوی خود چنین میکنند و پس از صدها سال راهگشای عاشقان هستند . یکی دیگر از مصادیق ضعف انسان که در مصراع اول آمده است اتکای انسان به عقل جزوی خود میباشد ولی کوه و سایر باشندگان عالم که فاقد آن هستند تسلیم محض خدا بوده و فقط انسان است که همه چیز را با عقل خود سنجیده و ستیزه گری را پیشه خود مینماید . در واقع عقل که مزیت او بر سایر موجودات عالم است در هنگام کار معنوی موجب ضعف او میگرددو به همین دلیل حافظ و عرفا از ساقی طلب می ایزدی میکنند تا با از دست دادن خرد جسمانی ، به خرد و هشیاری اصل خدایی خود بازگردند . دورم به صورت از در دولتسرای تولیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتمحافظ میفرماید او و عرفای دیگر که مانند خضر به خدا زنده و جاودان شدند در صورت و وضعیت جسمانی از نعمت حیات و دولتسرای این جهان دور میباشند اما بواقع با جان جانان درآمیخته و با خدا یکی شده اند و لذا از مقیمان کوی حضرت دوست هستند و در عالم یکتایی جان آنها با جان جانان یا خدا درآمیخته و به وحدت رسیده اند . این بیت همچنین بصورت تلویحی عمر جاودان جسمانی برای خضر و یا هر انسانی را رد کرده و این جاودانی را به دلیل به وحدت رسیدن انسانهای کامل با خدا دانسته و چون خدا حی و قیوم است او نیز به جاودانگی میرسد.حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جاندر این خیالم ار بدهد عمر مهلتممراد از جان در این بیت نیز جان جسمانی نبوده ، بلکه جان خود کاذب انسان است که تا انسان آنرا در پیشگاه حضرت معشوق فدا نکرده و از دلبستگی های ذهنی و دنیوی رها نگردد به آن جاودانگی ذکر شده در بیت قبل و وحدت با خدا نخواهد رسید و حافظ در مصرع دوم میفرماید او یا انسان باید در حالیکه در حیات جسمانی خود میباشد به این امر مهم مبادرت ورزد زیرا پس از این عمر جسمانی که دست انسان از این جهان کوتاه شود فرصتی دوباره برای این منظور برای او فراهم نخواهد شد و به همین دلیل در بیت پنجم فرمود که به عشق دیدار حضرتش ، هوا خواه این غربتکده زمین و فرم و ماده میباشد .
حانیه
سفید
در سکوت